گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۸

نیست تاب درد غربت جان افگار مرا
با قفس آزاد کن مرغ گرفتار مرا
دارد از تار نفس زنار، نفس کافرم
تا دم آخر گسستن نیست زنار مرا
دست می شوید ز کار گل به آب زندگی
چون خضر هر کس کند تعمیر دیوار مرا
درد را بیچارگی بر من گوارا کرده بود
شربت عیسی به جان آورد بیمار مرا
فارغ از سیر گلستانم که فکر دوربین
می کند در زیر بال آماده گلزار مرا
از سر و سامان من بگذر که جوش مغز ساخت
چون کف دریا پریشانگرد دستار مرا
گریه بیرون برد از دستم عنان اختیار
سر به صحرا داد جوش لاله کهسار مرا
جز ملامت از جنون دیوانه ام طرفی نبست
سنگ طفلان بود حاصل نخل پربار مرا
عالمی می آمد از گفتار من صائب به راه
بهره از کردار اگر می بود گفتار مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست تاب درد غربت جان افگار مرا
با قفس آزاد کن مرغ گرفتار مرا
هوش مصنوعی: درد تنهایی و غم دوری برایم قابل تحمل نیست. لطفاً مرا از این قفس آزاد کن تا بتوانم پرواز کنم.
دارد از تار نفس زنار، نفس کافرم
تا دم آخر گسستن نیست زنار مرا
هوش مصنوعی: از زخم نفس می‌دانم که رهایی من از وابستگی‌ها تا آخرین لحظه ممکن نیست.
دست می شوید ز کار گل به آب زندگی
چون خضر هر کس کند تعمیر دیوار مرا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که می‌خواهد به زندگی خود استحکام و بهبود بخشد، باید مانند خضر که در داستان‌ها از او به عنوان نماد جاودانگی و حیات بخشی یاد می‌شود، به کارهایی دست بزند که زندگی‌اش را زنده و پرتور کند. همچنین مانند کسی که دیواری را تعمیر می‌کند، باید با دقت و توجه به نکات ریز، تلاش کند تا نقاط ضعف و آسیب‌ها را برطرف کند و به زندگی‌اش نظم و زیبایی بخشد. با این اقدامات، فرد می‌تواند از زحمات و تلاش‌هایش بهره‌مند شود و همچنان به زندگی ادامه دهد.
درد را بیچارگی بر من گوارا کرده بود
شربت عیسی به جان آورد بیمار مرا
هوش مصنوعی: درد و رنج من را به قدری زمین‌گیر کرده بود که شربت شفابخش عیسی، جان بیمارم را زنده کرده بود.
فارغ از سیر گلستانم که فکر دوربین
می کند در زیر بال آماده گلزار مرا
هوش مصنوعی: از زیبایی‌های گلستان بی‌خبرم و به ذهنم این فکر می‌آید که دوربین برای ثبت تصویر زیبایی‌ها در زیر بال‌هایم آماده می‌شود.
از سر و سامان من بگذر که جوش مغز ساخت
چون کف دریا پریشانگرد دستار مرا
هوش مصنوعی: از مشکلات و تضادهای زندگی من بگذر، زیرا که مانند کف دریا، اندیشه‌ها و احساساتم به هم ریخته و پریشان شده‌اند و این باعث شده که نتوانم آرامش داشته باشم.
گریه بیرون برد از دستم عنان اختیار
سر به صحرا داد جوش لاله کهسار مرا
هوش مصنوعی: گریه‌ی من باعث شد که نتوانم خودم را کنترل کنم و از میان غم‌ها به دشت و بیابان بروم. مانند گل لاله‌ای که در کوه‌ها می‌جوشد و سر به آسمان می‌زند.
جز ملامت از جنون دیوانه ام طرفی نبست
سنگ طفلان بود حاصل نخل پربار مرا
هوش مصنوعی: جز ملامت و سرزنش از جنون دیوانگی‌ام نتیجه‌ای ندارم. حاصل زحمات و تلاش‌های من تنها دانه‌های بی‌ارزش کودکان است، در حالی که درخت من پربار و ثمربخش بوده است.
عالمی می آمد از گفتار من صائب به راه
بهره از کردار اگر می بود گفتار مرا
هوش مصنوعی: شخصی آگاه و دانشمند از سخنان من آگاه می‌شود، اما اگر او از کردار و عمل من بهره‌برداری کند، ارزش واقعی سخنانم مشخص می‌شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴۸ به خوانش عندلیب