گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۷

زلف را نبود سرانجامی که می‌باید مرا
خط مگر سامان دهد دامی که می‌باید مرا
کم مبادا سایهٔ عشق از سرم، کز درد و داغ
می‌رساند پخته و خامی که می‌باید مرا
برنمی‌دارد به رغم من نظر از خاکِ راه
می‌فشاند بر زمین جامی که می‌باید مرا
از غلط بخشی کند در کارِ اربابِ هوس
آن لبِ خوش حرف، دشنامی که می‌باید مرا
از پریدن‌های چشم و از تپیدن‌های دل
می‌رسد از یار پیغامی که می‌باید مرا
حرص چون ریگِروان منزل نمی‌داند که چیست
ور‌نه آماده است هر کامی که می‌باید مرا
می‌درخشد از ته هر حلقه روزِ روشنی
در شبِ زلف است ایامی که می‌باید مرا
نیست بعد از عشق پروای صراطم، زان که داد
این ره باریک، اندامی که می‌باید مرا
حق به دستِ من بود صائب اگر خون می‌خورم
نیست در میخانه‌ها جامی که می‌باید مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زلف را نبود سرانجامی که می‌باید مرا
خط مگر سامان دهد دامی که می‌باید مرا
هوش مصنوعی: زلف و موی معشوق پایانی ندارد و هرگز به نتیجه‌ای مشخص نمی‌رسد، مانند خطی که باید زندگی مرا مرتب کند، اما فقط دام و فریبی برای من ایجاد می‌کند. این به این معناست که زندگی و محبت به نوعی بی‌پایان و پیچیده است و به جای حل مسائل، بیشتر آن‌ها را بغرنج‌تر می‌کند.
کم مبادا سایهٔ عشق از سرم، کز درد و داغ
می‌رساند پخته و خامی که می‌باید مرا
هوش مصنوعی: عشق نباید از من دور شود، زیرا این احساس درد و رنجی را به من می‌رساند که باید آن را تجربه کنم، چه در حالت پختگی و چه در حالت ناپختگی.
برنمی‌دارد به رغم من نظر از خاکِ راه
می‌فشاند بر زمین جامی که می‌باید مرا
هوش مصنوعی: او به رغم میل من، نگاهش را از زمین برنمی‌دارد و بر روی خاک مسیر، جامی می‌ریزد که لازم است برای من.
از غلط بخشی کند در کارِ اربابِ هوس
آن لبِ خوش حرف، دشنامی که می‌باید مرا
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به زبان ساده و روان این بیت را توضیح بدهم، می‌توانم بگویم که گویی شکایت و نارضایتی از کسی است که به دلخواه و هوس خود عمل می‌کند. در اینجا، صحبت از لبان شیرینی می‌شود که حرف‌های تلخی دارند و به نوعی می‌خواهد بگوید که گرچه ممکن است ظاهری زیبا داشته باشند، اما در واقع کلماتشان نوعی دشنام و بی‌احترامی است که به من می‌رسد. احساس می‌شود که این کلمات بر کار و زندگی آدمی تأثیر منفی می‌گذارند.
از پریدن‌های چشم و از تپیدن‌های دل
می‌رسد از یار پیغامی که می‌باید مرا
هوش مصنوعی: از نگاه‌های عاشقانه و ضربان قلب‌های پرشور، پیغام‌هایی از محبوب می‌رسد که باید به من برسد.
حرص چون ریگِروان منزل نمی‌داند که چیست
ور‌نه آماده است هر کامی که می‌باید مرا
هوش مصنوعی: حرص و ولع مانند ریگ و شن در راه است و نمی‌داند که هدف واقعی چیست. اگر می‌دانست، برای هر چیزی که نیاز دارم، آماده می‌شد.
می‌درخشد از ته هر حلقه روزِ روشنی
در شبِ زلف است ایامی که می‌باید مرا
هوش مصنوعی: در عمق هر حلقه مو، روزی روشن و زیبا می‌تابد که به شب تاریک می‌افزاید؛ روزهایی که من به آن‌ها نیاز دارم.
نیست بعد از عشق پروای صراطم، زان که داد
این ره باریک، اندامی که می‌باید مرا
هوش مصنوعی: پس از عشق، دیگر اهمیتی به راهم ندارم، زیرا این مسیر باریک، جسمی را که از من انتظار می‌رود، به من نمی‌دهد.
حق به دستِ من بود صائب اگر خون می‌خورم
نیست در میخانه‌ها جامی که می‌باید مرا
هوش مصنوعی: اگر حق با من بود، صائب، من همواره در حال کسب رضایت و حق خودم بودم، اما در میخانه‌ها هیچ جامی که شایسته‌ام باشد برایم وجود ندارد، هر چه هست تنها خون می‌خورم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴۷ به خوانش عندلیب