گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۸۷

(جسم زاری است که با آه به هم پیچیده است
گردبادی که درین بادیه سرگردان است)
(دل رم کرده ما را به تغافل مسپار
که سبکسیرتر از سنگ کف طفلان است)
هر که بر عیب کسان پرده نپوشد صائب
هست صد جامه اگر بر بدنش، عریان است
گرد مشکل ما خونی صد دندان است
مهره عقل درین دایره سرگردان است
سر بی داغ، نگین خانه بی یاقوت است
دل بی آه، سفالی است که بی ریحان است
بید را بی ثمری پاس شکستن دارد
زان سر دار بلندست که بی سامان است
هر کسی دست ارادت به رکابی زده است
سر سودازدگان در قدم چوگان است
چون نخندد سر منصور چو گل بر سر دار؟
عیش فرش است در آن خانه که بی دربان است
گرد کلفت نفشاند از دل موری یک بار
زین چه حاصل که سراپای فلک دامان است؟
حلقه شد قامت مجنون ز گرانباری فکر
خط دیوانی زنجیر چه مشکل خوان است!
سبز از آبله دست شود تخم امید
مایه ابر بهاران ز کف دهقان است
دیده حرص ترا بال پریده نشکست
این همه نعمت الوان که بر این نه خوان است
بیخودی برد به جولانگه مقصود مرا
ای خوش آن خواب که مفتاح در زندان است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

(جسم زاری است که با آه به هم پیچیده است
گردبادی که درین بادیه سرگردان است)
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن حالتی از انسانیت است که در مبارزه و رنج، به سرگردانی و بی‌قراری دچار شده است. جسم انسان مانند پدیده‌ای ناله‌زن است که با ناله‌ها و آه‌های خود در چرخش و تلاطم است، مانند طوفانی که در بیابان سرگردان مانده و آسایش ندارد.
(دل رم کرده ما را به تغافل مسپار
که سبکسیرتر از سنگ کف طفلان است)
هوش مصنوعی: دل ما را به بی‌توجهی نده، چون سبکی ما به اندازه سنگی است که در دست کودکان قرار دارد.
هر که بر عیب کسان پرده نپوشد صائب
هست صد جامه اگر بر بدنش، عریان است
هوش مصنوعی: هر کس که عیب و نقص دیگران را به حال خودشان بگذارد و در پوشاندن آن کوششی نکند، حتی اگر از نظر ظاهری بسیار آراسته و لباس‌های زیبا بر تن داشته باشد، در حقیقت عریان و بی‌پرده است.
گرد مشکل ما خونی صد دندان است
مهره عقل درین دایره سرگردان است
هوش مصنوعی: غم و درد ما به اندازه‌ای است که هر کدام به نوعی شبیه زخم دندانی است. عقل و اندیشه‌مان در این دایره‌ی تنگ و محدود سرگردان و بلاتکلیف است.
سر بی داغ، نگین خانه بی یاقوت است
دل بی آه، سفالی است که بی ریحان است
هوش مصنوعی: سر بدون داغ معنایش این است که فردی که دچار غم و اندوه نیست، مانند خانه‌ای است که از جواهری ارزشمند خالی است. همچنین، دل بدون احساس و آه، مانند سفالی است که هیچ بویی از گل و عطر ندارد و خالی از زیبایی و لطافت است.
بید را بی ثمری پاس شکستن دارد
زان سر دار بلندست که بی سامان است
هوش مصنوعی: بید برای اینکه بی‌ثمر نماند، باید تمرین بشکند. به همین دلیل، به خاطر بلندی‌اش، بی‌سامانی‌اش را نشان می‌دهد.
هر کسی دست ارادت به رکابی زده است
سر سودازدگان در قدم چوگان است
هوش مصنوعی: هر کسی که با ارادت و عشق به مسیری گام نهاده، در واقع سرنوشت او به دست افرادی است که در پی لذت و خوشی هستند.
چون نخندد سر منصور چو گل بر سر دار؟
عیش فرش است در آن خانه که بی دربان است
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است سر منصور، همانند گل، در بالای دار بخندد؟ خوشی و شادی تنها در خانه‌ای وجود دارد که در آن نگهبانی نیست.
گرد کلفت نفشاند از دل موری یک بار
زین چه حاصل که سراپای فلک دامان است؟
هوش مصنوعی: اگر موری یک بار از دل خود گرد و غبار به افرازد، چه فایده‌ای دارد وقتی که کل آسمان پر از زیبایی و جلال است؟
حلقه شد قامت مجنون ز گرانباری فکر
خط دیوانی زنجیر چه مشکل خوان است!
هوش مصنوعی: قامت مجنون به خاطر سنگینی افکارش خم شده است و خواندن خط دیوانی (که نشان‌دهنده دیوانگی و جنون است) برای او به شدت دشوار شده است.
سبز از آبله دست شود تخم امید
مایه ابر بهاران ز کف دهقان است
هوش مصنوعی: رنگ سبز و حیات از تلاش و زحمت به‌دست می‌آید، همان‌طور که دانه‌ی امید و باروری از دست کشاورز نشأت می‌گیرد.
دیده حرص ترا بال پریده نشکست
این همه نعمت الوان که بر این نه خوان است
هوش مصنوعی: چشم تو به خاطر طمع و حرص به این همه نعمت‌ها که بر سفره‌ی ماست، نتوانسته پرواز کند و نشکسته است.
بیخودی برد به جولانگه مقصود مرا
ای خوش آن خواب که مفتاح در زندان است
هوش مصنوعی: به اشتباه مرا به سمتی هدایت کرد، خوشحال آن خواب که کلید آزادی در بند است.

حاشیه ها

1394/12/11 00:03
محسن شفیعی

بیتهای اول و دوم وسوم به همین ترتیب در آخر غزل قرار داده شود
بیت چهارم گرد مشکل به گره مشکل تبدیل شود
مطابق چاپ محمد قهرمان