گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۸۴

بزم عالم ز دل خون شده ما گرم است
مجلس عیش به یک شیشه صهبا گرم است
که گذشته است ازین بادیه دیگر، کامروز
می جهد نبض ره و سینه صحرا گرم است؟
سرد شد معرکه عالم و چون بیخبران
همچنان در سر ما ذوق تماشا گرم است
چون چراغ سحری پا به رکاب سفرست
سر هر کس که ز کیفیت صهبا گرم است
رهرو عشق محال است ز پا بنشیند
پشت این موج سبکسیر به دریا گرم است
صبح محشر ز جگر صد نفس سرد کشید
همچنان بسترم از آتش سودا گرم است
گردبادش به نظر جلوه فانوس کند
بس که از ناله من دامن صحرا گرم است
ریگ از موج برآورد به زنهار انگشت
بس که مجنون مرا نقش کف پا گرم است
فیض ما چون نفس صبح بود عالمگیر
همچو خورشید سر عالمی از ما گرم است
گل ز شبنم نتوانست عرق کردن خشک
بس که در کوی تو بازار تماشا گرم است
دارد از حلقه خود نعل در آتش شب و روز
بس که در صید دل آن زلف چلیپا گرم است
گرچه شد هر سر موی تو چو کافور سفید
از تب حرص ترا باز سراپا گرم است
از سموم است اگر گرمی صحرا صائب
جگر سوختگان از نفس ما گرم است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بزم عالم ز دل خون شده ما گرم است
مجلس عیش به یک شیشه صهبا گرم است
هوش مصنوعی: ما در این جهان خوش می‌گذرانیم و مجلس شادی و خوشی برپاست، اگرچه دل‌مان از درد و غم پر است. نوشیدن یک شیشه شراب می‌تواند لحظاتی از این لذت را فراهم کند.
که گذشته است ازین بادیه دیگر، کامروز
می جهد نبض ره و سینه صحرا گرم است؟
هوش مصنوعی: دیگر از این بیابان گذشته‌ایم، امروز نبض راه به تپش درآمده و دشت نیز پر از زندگی است.
سرد شد معرکه عالم و چون بیخبران
همچنان در سر ما ذوق تماشا گرم است
هوش مصنوعی: جو دنیا سرد و بی‌روح شده است، اما ما مانند نادانان همچنان از تماشای زیبایی‌ها و لذت‌ها خوشحال و پرشور هستیم.
چون چراغ سحری پا به رکاب سفرست
سر هر کس که ز کیفیت صهبا گرم است
هوش مصنوعی: چون چراغ سحر، آماده‌ی شروع سفر است، سر هر کسی که از حال شراب (صهبا) گرم و شاداب است، به معنای این است که آماده و سرزنده است.
رهرو عشق محال است ز پا بنشیند
پشت این موج سبکسیر به دریا گرم است
هوش مصنوعی: کسی که در جستجوی عشق است هرگز از راه بازنمی‌گردد. در این دریا، که به خاطر نوسان‌هایش شبیه به موج است، گرما و پویایی وجود دارد.
صبح محشر ز جگر صد نفس سرد کشید
همچنان بسترم از آتش سودا گرم است
هوش مصنوعی: صبح روز محشر، صد بار نفس عمیق کشیدم، اما هنوز بستر من از آتش عشق و دلهره روشن است.
گردبادش به نظر جلوه فانوس کند
بس که از ناله من دامن صحرا گرم است
هوش مصنوعی: به‌نظر می‌رسد که طوفان به خاطر ناله‌ها و غم من، مانند نور فانوس درخشندگی پیدا کرده و باعث شده است که دامن صحرا از گرما پر شود.
ریگ از موج برآورد به زنهار انگشت
بس که مجنون مرا نقش کف پا گرم است
هوش مصنوعی: ریگ‌ها از روی موج‌ها بلند می‌شوند و به خاطر این که انگشتان من در حال لمس کردن زمین هستند، نشان پاهایم را به یاد می‌آورند و احساس گرما می‌کنند.
فیض ما چون نفس صبح بود عالمگیر
همچو خورشید سر عالمی از ما گرم است
هوش مصنوعی: فضل و برکت ما مانند هوای صبحگاهی است که همه‌جا را فرا می‌گیرد و همچون خورشید، انرژی و گرمایی به جهان می‌بخشد.
گل ز شبنم نتوانست عرق کردن خشک
بس که در کوی تو بازار تماشا گرم است
هوش مصنوعی: گل به دلیل شبنمی که رویش نشسته، نتوانسته عرق کند؛ زیرا در کوی تو فضای تماشا و زیبایی بسیار داغ و پرهیاهوست.
دارد از حلقه خود نعل در آتش شب و روز
بس که در صید دل آن زلف چلیپا گرم است
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن عشقی پرحرارت و عمیق است. در آن شاعر به اهمیت و تأثیر زلف معشوق خود اشاره می‌کند و می‌گوید که این زلف، همچون نعلی در آتش، همواره در حال سوزش و حرارت است. او به شدت در تلاش است تا دل عاشقانه‌اش را به دست آورد و نشان می‌دهد که این عشق چقدر برای او مهم و پرشور است. این تصویر نشان‌دهنده‌ی فشردگی احساسات و اشتیاق عمیق فرد نسبت به معشوق خود می‌باشد.
گرچه شد هر سر موی تو چو کافور سفید
از تب حرص ترا باز سراپا گرم است
هوش مصنوعی: هر چند که موی تو به خاطر حرص و ولع، مانند کافور سفید و سرد شده است، اما هنوز همه وجودت پر از شور و هیجان است.
از سموم است اگر گرمی صحرا صائب
جگر سوختگان از نفس ما گرم است
هوش مصنوعی: اگر گرمای صحرا به خاطر سموم باشد، باید بگوییم که جگر سوختگان از نفس ما گرم است.

حاشیه ها

1396/08/10 02:11
عزیز ناصری

بیت دوم، مصراع اول: ازی >> ازین.