غزل شمارهٔ ۱۴۳۳
دل بی صبر به طوفان بلا رهبر ماست
بال موج خطر از کشتی بی لنگر ماست
بوسه آن لب میگون و لب ما، هیهات
این می لعل، زیاد از دهن ساغر ماست
عشرت روی زمین، قالب بی جانی ازوست
از سر کوی تو خشتی که به زیر سر ماست
راه عشق است که از سر بودش سنگ نشان
هر که سر در سر این کار کند رهبر ماست
همچو اوراق خزان هر ورقش در جایی است
گر به ظاهر دل صد پاره ما در بر ماست
دل ما از نفس سوختگان تازه شود
هر کجا هست جگر سوخته ای عنبر ماست
نور خورشید در آیینه ما مستورست
جای رحم است بر آن دیده که روشنگر ماست
چشم ما پردگی از سرمه حیرت شده است
ورنه آن آینه رو در ته خاکستر ماست
هر دلی را سخن ما نپذیرد صائب
سینه پاک دهانان، صدف گوهر ماست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل بی صبر به طوفان بلا رهبر ماست
بال موج خطر از کشتی بی لنگر ماست
هوش مصنوعی: دل بیصبری که داریم، ما را در میان مشکلات و بلایا راهنمایی میکند. همانطور که کشتیمان بدون لنگر در دریا در خطر است، روح ما نیز در میان طوفانها و چالشها سرگردان است.
بوسه آن لب میگون و لب ما، هیهات
این می لعل، زیاد از دهن ساغر ماست
هوش مصنوعی: بوسه آن لب خوش رنگ و لب ما، افسوس که این شراب قرمز، خیلی بیشتر از ظرفیت ظرف ماست.
عشرت روی زمین، قالب بی جانی ازوست
از سر کوی تو خشتی که به زیر سر ماست
هوش مصنوعی: زندگی خوش و لذتبخش در این دنیا، تنها یک سایه و بیمحتواست. آنچه به ما آرامش میدهد و زیر سر ماست، سنگی است که از کوی تو گرفتهایم.
راه عشق است که از سر بودش سنگ نشان
هر که سر در سر این کار کند رهبر ماست
هوش مصنوعی: راه عشق، مسیری است که در آن موانع و مشکلات وجود دارد. نشانه هر کسی که با تمام وجود در این مسیر گام بردارد، این است که او رهبری حکیم و آگاه است.
همچو اوراق خزان هر ورقش در جایی است
گر به ظاهر دل صد پاره ما در بر ماست
هوش مصنوعی: مانند برگهای پاییز، هر کدام از آنها در جایی قرار دارد. اگرچه به نظر میرسد که دل ما به صد تکه تقسیم شده، اما در عین حال هنوز در نزد ماست.
دل ما از نفس سوختگان تازه شود
هر کجا هست جگر سوخته ای عنبر ماست
هوش مصنوعی: دل ما از وجود سوختگان به زندگی برمیگردد؛ هر کجا که باشد، مگر اینکه دل سوختهای مانند ما پیدا شود.
نور خورشید در آیینه ما مستورست
جای رحم است بر آن دیده که روشنگر ماست
هوش مصنوعی: تابش نور خورشید در آیینه ما نهان است و این جای تأسف دارد بر چشمی که وظیفهاش روشنایی بخشی به ماست.
چشم ما پردگی از سرمه حیرت شده است
ورنه آن آینه رو در ته خاکستر ماست
هوش مصنوعی: چشم ما به خاطر حیرت و شگفتی، مثل پردهای تیره شده است، وگرنه حقیقت وجود ما در عمق وجود و خاموشیمان نهفته است.
هر دلی را سخن ما نپذیرد صائب
سینه پاک دهانان، صدف گوهر ماست
هوش مصنوعی: اگر دلها نپذیرند سخن ما را، بدان که دلهای پاک و صاف مثل صدف، گنجینهای از مروارید را در دل خود دارند.