غزل شمارهٔ ۱۴۳۲
دانه اشک بود توشه راهی که مراست
دل آسوده بود قافله گاهی که مراست
کمر از موجه خویش است مرا چون دریا
چون حباب از سر پوچ است کلاهی که مراست
دشمن خویش بود هر که مرا می سوزد
خونی برق بود مشت گیاهی که مراست
گر قناعت به پر کاه کنم، چشم حسود
پر برآرد به هوای پر کاهی که مراست
در کشیدن چه خیال است کند کوتاهی
تا به گوهر نرسد رشته آهی که مراست
تا به زلفش ندهی دل، به تو روشن نشود
که شب قدر بود روز سیاهی که مراست
دیده پاک کلف می برد از چهره ماه
رخ چون ماه مگردان ز نگاهی که مراست
بحر روشنگر آیینه سیلاب بود
پیش رحمت چه بود گرد گناهی که مراست
حلقه در گوش فلک می کشم از ناله و آه
کیست تا تیغ شود پیش سپاهی که مراست؟
چه کنم صائب اگر سر به گریبان نکشم؟
غیر بال وپر خود نیست پناهی که مراست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۱: قانع از صاف به دردست دماغی که مراستغزل شمارهٔ ۱۴۳۳: دل بی صبر به طوفان بلا رهبر ماست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دانه اشک بود توشه راهی که مراست
دل آسوده بود قافله گاهی که مراست
هوش مصنوعی: من در مسیر زندگی فقط چند قطره اشک دارم، اما دل آرامی دارم که به من آرامش میدهد و میتواند مانند یک کاروان من را همراهی کند.
کمر از موجه خویش است مرا چون دریا
چون حباب از سر پوچ است کلاهی که مراست
هوش مصنوعی: من به خاطر خودم و وجودم احساس قدرت میکنم، اما چگونه میتوانم احساس بزرگی کنم وقتی که در نهایت همه چیز بیارزش و موقتی است، مثل یک کلاه که به سر من است.
دشمن خویش بود هر که مرا می سوزد
خونی برق بود مشت گیاهی که مراست
هوش مصنوعی: هر کسی که به من آسیب میزند، در واقع دشمن من است؛ چون همواره در حال آزار و سوزاندن من است. مانند خونِ درون گیاهی هستم که تحت فشار قرار گرفته و میسوزد.
گر قناعت به پر کاه کنم، چشم حسود
پر برآرد به هوای پر کاهی که مراست
هوش مصنوعی: اگر به چیزی ناچیز و بیارزش راضی باشم، حسادتها و چشمدیدهای دیگران به من توجه بیشتری خواهد کرد و بر افروخته میشود.
در کشیدن چه خیال است کند کوتاهی
تا به گوهر نرسد رشته آهی که مراست
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به چیزی مهم دست پیدا کنی، باید به آرامی و با حوصله پیش بروی، وگرنه ممکن است به هدف نرسی.
تا به زلفش ندهی دل، به تو روشن نشود
که شب قدر بود روز سیاهی که مراست
هوش مصنوعی: تا وقتی که دل خود را به زیبایی او نسپاری، متوجه نخواهی شد که آن شب مهم و قدر، همان شب تاریکی است که در آن من حضور دارم.
دیده پاک کلف می برد از چهره ماه
رخ چون ماه مگردان ز نگاهی که مراست
هوش مصنوعی: چشمان پاک و معصوم تو، زیبایی چهرهات را مانند ماه میآفریند. از نگاهی که به من میکنی، فرار نکن، چون من به محبت تو نیازمندم.
بحر روشنگر آیینه سیلاب بود
پیش رحمت چه بود گرد گناهی که مراست
هوش مصنوعی: دریای معرفت مانند آینهای است که جریان رحمت خداوند را نشان میدهد. در برابر این رحمتی که وجود دارد، چه جای نگرانی از گناهانی است که بر دوش من است؟
حلقه در گوش فلک می کشم از ناله و آه
کیست تا تیغ شود پیش سپاهی که مراست؟
هوش مصنوعی: من از درد و نالهام در آسمان طوری صدا به راه میاندازم که گویا میخواهم توجه کسی را جلب کنم. آیا کسی هست که در برابر سپاه من بیاید و با قدرت خود مرا حمایت کند؟
چه کنم صائب اگر سر به گریبان نکشم؟
غیر بال وپر خود نیست پناهی که مراست
هوش مصنوعی: اگر نتوانم سرم را از گریبان بیرون آورم، چه کار کنم؟ غیر از بال و پر خودم هیچ پناه دیگری ندارم که به آن پناه ببرم.