گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۲۵

بی طراوت نشود سرو جوانی که تراست
در شکر خواب بهارست خزانی که تراست
برنیاید به زبان با تو کس از خوش سخنان
می کند قطع سخن تیغ زبانی که تراست
گل چسان چهره شود با تو، که یاقوت بود
سنگداغ از رخ چون لاله ستانی که تراست
چین ز ابروی گرهگیر تو خط هم نگشود
کار شمشیر کند موی میانی که تراست
ادب عشق مگر مانع جرأت گردد
ورنه پر بوسه فریب است دهانی که تراست
تشنه فکر تو صائب جگری نیست که نیست
تا به جوی که رود آب روانی که تراست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی طراوت نشود سرو جوانی که تراست
در شکر خواب بهارست خزانی که تراست
هوش مصنوعی: سرو جوانی هرگز بی‌طراوت نخواهد بود، چون تو در خواب شیرین بهاری هستی و اگر زمستانی باشد، آن زمستان نیز به خاطر توست.
برنیاید به زبان با تو کس از خوش سخنان
می کند قطع سخن تیغ زبانی که تراست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به اندازه‌ی تو در بیان خوب و زیبا سخن نمی‌گوید، اما اگر کسی بخواهد با تو صحبت کند، زبانش مانند تیغی می‌شود که حرفش را قطع می‌کند.
گل چسان چهره شود با تو، که یاقوت بود
سنگداغ از رخ چون لاله ستانی که تراست
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که گل با تو چهره‌ای زیبا پیدا کند، در حالی که یاقوت به خاطر رنگ قرمزش مانند لاله داغی است که به تو تعلق دارد؟
چین ز ابروی گرهگیر تو خط هم نگشود
کار شمشیر کند موی میانی که تراست
هوش مصنوعی: ابروی زیبا و جذاب تو باعث شده است که حتی خط و نشان کشیدن شمشیر هم کارساز نباشد، چون قدرت جذبه و زیبایی تو فراتر از هر چیزی است.
ادب عشق مگر مانع جرأت گردد
ورنه پر بوسه فریب است دهانی که تراست
هوش مصنوعی: عشق، اگر با ادب همراه باشد، ممکن است مانع از بروز جرأت شود، اما اگر نه، دهان کسی که تو را دوست داشته باشد، پر از بوسه‌های فریبنده است.
تشنه فکر تو صائب جگری نیست که نیست
تا به جوی که رود آب روانی که تراست
هوش مصنوعی: من همیشه به یاد تو هستم و دل پر از اشتیاق و longing دارم؛ هیچ طعمی برای من خوشایند نیست مگر اینکه تفکرات تو در آن باشد. مانند جویی که آب آن به خاطر تو جاری است، زندگی‌ام به خاطر تو معنا پیدا می‌کند.