غزل شمارهٔ ۱۴۱۸
خط سبزی که ز پشت لب جانان برخاست
رگ ابری است که از چشمه حیوان برخاست
می کند بس دل پر آبله را شق چو انار
چون به، این گرد کز آن سیب زنخدان برخاست
خط پاکی است بر آیینه صفا جوهر را
از رخ او خط مشکین به چه عنوان برخاست؟
خاک در کاسه خورشید جهانتاب کند
این غباری که ازان چهره تابان برخاست
زان خط سبز کز آن چهره گلرنگ دمید
موی از سبزه بر اندام گلستان برخاست
فتنه را عالم پر شور کمر می بندد
مگر از جای خود آن سرو خرامان برخاست؟
پیش دریای پر آتش چه نماید شرری؟
لاله افکنده سر از خاک شهیدان برخاست
غوطه در چشمه خورشید زند دیده وری
که چو شبنم سبک از گلشن امکان برخاست
می شود در صف عشاق علم، جانبازی
که به تعظیم خرامش ز سر جان برخاست
رفتن از عالم پرشور به از آمدن است
غنچه دلتنگ به باغ آمد و خندان برخاست
برد از سرمه چنان گوشه چشمت آرام
که نفس سوخته از خاک صفاهان برخاست
تا من از گرمروی بادیه پیما گشتم
از ره کعبه روان خار مغیلان برخاست
نشد از خون جگر دست و دهانش رنگین
هر که صائب ز سر نعمت الوان برخاست
غزل شمارهٔ ۱۴۱۷: قد موزون تو روزی که به جولان برخاستغزل شمارهٔ ۱۴۱۹: از خط سبز نشد یک سر مو حسن تو کم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خط سبزی که ز پشت لب جانان برخاست
رگ ابری است که از چشمه حیوان برخاست
هوش مصنوعی: رنگ سبزی که از لب محبوب به وجود میآید، مانند رگ ابری است که از چشمه زندگی سرچشمه میگیرد.
می کند بس دل پر آبله را شق چو انار
چون به، این گرد کز آن سیب زنخدان برخاست
هوش مصنوعی: دل پر درد و رنج را مانند انار میشکافد، چرا که این غم که از چهره زیبا و دلربا برمیخیزد، همچون بویی خوش در فضا گسترش مییابد.
خط پاکی است بر آیینه صفا جوهر را
از رخ او خط مشکین به چه عنوان برخاست؟
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و پاکیزگی شخصی اشاره شده است که همچون یک خط زیبا بر روی آینهی صاف است. میتوان گفت که وجود او همانند جوهر و ویژگیهای او مانند خط سیاهی است که بر چهرهاش وجود دارد و باعث میشود که توجه دیگران را جلب کند. پرسش این است که این ویژگی چه دلیلی دارد و به چه علت به وجود آمده است.
خاک در کاسه خورشید جهانتاب کند
این غباری که ازان چهره تابان برخاست
هوش مصنوعی: خاک میتواند در کاسه خورشید، که نماد روشنی و زیبایی است، جایی بگیرد و این غباری که از چهره درخشان برخاسته، به آن نمایانگر تیرگی و کدورت است.
زان خط سبز کز آن چهره گلرنگ دمید
موی از سبزه بر اندام گلستان برخاست
هوش مصنوعی: از آن خط سبز که از چهرهی زیبا و گلرنگ سر برآورده، مویی از سبزه بر تن گلستان نمایان شد.
فتنه را عالم پر شور کمر می بندد
مگر از جای خود آن سرو خرامان برخاست؟
هوش مصنوعی: عالم پر شور به مقابله با فتنه و مشکلات میپردازد، اما آیا این مشکلات میتوانند از جای خود آن موجود زیبا و سرپا که به آرامی حرکت میکند، منحرف شوند؟
پیش دریای پر آتش چه نماید شرری؟
لاله افکنده سر از خاک شهیدان برخاست
هوش مصنوعی: در برابر دریای پرتالش، چه حرکتی از جرقهای برمیآید؟ گلی که از خاک شهیدان برخواسته و سرش را بالا گرفته است.
غوطه در چشمه خورشید زند دیده وری
که چو شبنم سبک از گلشن امکان برخاست
هوش مصنوعی: چشمان افرادی که در نور خورشید غوطهورند، مانند شبنم که به آرامی از گلها جدا میشود، سبک و آزاد هستند.
می شود در صف عشاق علم، جانبازی
که به تعظیم خرامش ز سر جان برخاست
هوش مصنوعی: در بین عاشقان علم، فردی وجود دارد که به خاطر احترام و ارادت به سبک راه رفتن محبوبش، جانش را فدای او میکند.
رفتن از عالم پرشور به از آمدن است
غنچه دلتنگ به باغ آمد و خندان برخاست
هوش مصنوعی: عبارت فوق به این معناست که ترک کردن یک دنیای پر از هیجان و شور به مراتب بهتر از ورود به آن است. غنچهای که احساس ناامیدی میکند به باغی میرود و در آنجا شاداب و خندان میشود.
برد از سرمه چنان گوشه چشمت آرام
که نفس سوخته از خاک صفاهان برخاست
هوش مصنوعی: چشمانت به قدری آرام و دلنشین است که زیبایی آن باعث شده نفسها از تلخی و غم برخیزند، گویی سرمهای در چشمانت دارم که همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد.
تا من از گرمروی بادیه پیما گشتم
از ره کعبه روان خار مغیلان برخاست
هوش مصنوعی: زمانی که من به دنبال کعبه و در جستجوی حقیقت و معنویت به سفر پرداختم، در میانه راه با موانع و دشواریهایی مانند خارهای مغیلان روبرو شدم.
نشد از خون جگر دست و دهانش رنگین
هر که صائب ز سر نعمت الوان برخاست
هوش مصنوعی: هر کس که از نعمتهای متنوع و فراوان بهرهمند شود، نمیتواند از درد و رنج های زندگی و تلخیهای آن دور بماند. در واقع، اگر کسی با دل خونین و زخمهای عمیق بزرگ شده باشد، نمیتواند به راحتی از زخمهایش آزاد شود.