گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۱۷

قد موزون تو روزی که به جولان برخاست
هر که را بود دلی، از سر ایمان برخاست
خار خار دلم از سینه نمایان گردید
بخیه تنگ رفویم ز گریبان برخاست
شرم عشق است که پامال نگردد هرگز
لاله افکنده سر از خاک شهیدان برخاست
که دگر ز اهل کرم رحم به محتاج کند؟
ابر با دیده خشک از لب عمان برخاست
بر دل غنچه اگر خورد نسیمی گستاخ
شور محشر به دل بیضه ز مرغان برخاست
همت آبله پای طلب را نازم!
که به مشاطگی خار مغیلان برخاست
زد همان روز که با غنچه محجوب تو لاف
قفل شرم از دهن پسته خندان برخاست
همدمی سیر مقامات نفرمود او را
نی ما تا به چه طالع ز نیستان برخاست
بگسل از اهل کرم تا شودت پایه بلند
صدف از خاک به یک ریزش نیسان برخاست
قالبی نیست سخن سنجی ما چون طوطی
بلبل ما ز دل بیضه غزلخوان برخاست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قد موزون تو روزی که به جولان برخاست
هر که را بود دلی، از سر ایمان برخاست
هوش مصنوعی: وقتی که تو به زیبایی و طراوت خود درخشیدی، هر کس که در دل خود ایمان داشت، به خاطر ارادت و اعتقادی که به تو داشت، به حرکت درآمد و به جنب و جوش افتاد.
خار خار دلم از سینه نمایان گردید
بخیه تنگ رفویم ز گریبان برخاست
هوش مصنوعی: دل‌تنگی و درد درونی من به وضوح نمایان شد و نشانه‌های زخم‌ها و مشکلاتم از زیر لباس‌هایم پیدا شد.
شرم عشق است که پامال نگردد هرگز
لاله افکنده سر از خاک شهیدان برخاست
هوش مصنوعی: شرم عشق همیشه پابرجا است و هیچ‌وقت از بین نمی‌رود، هم‌چنان که لاله‌ای که از خاک شهیدان برمی‌خیزد، نشان از زنده بودن و یادآوری آن‌ها دارد.
که دگر ز اهل کرم رحم به محتاج کند؟
ابر با دیده خشک از لب عمان برخاست
هوش مصنوعی: کسی که بخشنده و مهربان است، آیا دیگر رحمتی به نیازمندان خواهد کرد؟ ابر با چشمی خشک از سرزمین عمان به آسمان رفت.
بر دل غنچه اگر خورد نسیمی گستاخ
شور محشر به دل بیضه ز مرغان برخاست
هوش مصنوعی: اگر نسیمی بی‌پروا به غنچه‌ای بوزد، شور و حال بی‌نظیری در دلش ایجاد می‌شود، همان‌طور که در دل مرغان، اوج و شور زندگی برمی‌خیزد.
همت آبله پای طلب را نازم!
که به مشاطگی خار مغیلان برخاست
هوش مصنوعی: عزم و اراده‌ام را به پاهای بی‌نوا می‌ستایم! زیرا از میان درد و رنج، زیبایی و شکوهی به وجود آمده است.
زد همان روز که با غنچه محجوب تو لاف
قفل شرم از دهن پسته خندان برخاست
هوش مصنوعی: در همان روزی که تو با غنچه زیبایت به طعنه به دیگران پرداخته‌ای، پسته‌ی خندان هم از شرم خود زبان به سخن باز کرده و از قفل درونش حرف می‌زند.
همدمی سیر مقامات نفرمود او را
نی ما تا به چه طالع ز نیستان برخاست
هوش مصنوعی: دوست و همصحبتی که در مورد مراحل و مرتبه‌های خود صحبت نمی‌کرد، ما نیز نمی‌دانیم چه سرنوشتی او را از نیستان به اینجا آورده است.
بگسل از اهل کرم تا شودت پایه بلند
صدف از خاک به یک ریزش نیسان برخاست
هوش مصنوعی: از افرادی که خوبی را به تو می‌دهند جدا شو تا مانند صدفی که از خاک رشد می‌کند، پایه‌ای بلند پیدا کنی. اکنون زمان آن است که با یک بار بلند شدن از زمین، به اوج برسی.
قالبی نیست سخن سنجی ما چون طوطی
بلبل ما ز دل بیضه غزلخوان برخاست
هوش مصنوعی: سخن سنجی ما محدود به قالب خاصی نیست؛ مثل طوطی که فقط تکرار می‌کند. بلبل ما از دل خود، به زیبایی غزل می‌سراید.