گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۱۶

نه خط از چهره آن آینه سیما برخاست
که درین آینه، جوهر به تماشا برخاست
شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت
هر که برخاست ز جا، سلسله برپا برخاست!
کرد تسلیم به من مسند بیتابی را
هر سپندی که درین انجمن از جا برخاست
هیچ مستی ز پی رقص نخیزد از جای
به نشاطی که دلم از سر دنیا برخاست
یوسفی را که به یعقوب بود روی نیاز
زین چه حاصل که خریدار ز صد جا برخاست؟
شد فلک درصدد معرکه سازی، اکنون
کز دل کودک ما ذوق تماشا برخاست
ظل خورشید جهانتاب، مخلد باشد!
سایه مریم اگر از سر عیسی برخاست
بزم روشن گهران جای گرانجانان نیست
ابر تا گشت گران، از سر دریا برخاست
یادگار جگر سوخته مجنون است
لاله ای چند که از دامن صحرا برخاست
برسان زود به من کشتی می را ساقی
که عجب ابر تری باز ز دریا برخاست!
خضر صد قافله مجنون بیابانی شد
هر غباری که ازین بادیه پیما برخاست
روح سرگشته مجنون غبارآلودست
گردبادی که ازین دامن صحرا برخاست
پا مکش از در دلها که درین لغزشگاه
صائب از خاک ز دریوزه دلها برخاست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه خط از چهره آن آینه سیما برخاست
که درین آینه، جوهر به تماشا برخاست
هوش مصنوعی: هیچ نشانی از چهره آن فرد در این آینه دیده نمی‌شود، چون در این آینه، خود جوهر و ذات واقعی به نمایش درآمده است.
شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت
هر که برخاست ز جا، سلسله برپا برخاست!
هوش مصنوعی: در شب وقتی که صحبت از موهای تو به میان آمد، هر کسی از جایش بلند شد، حالتی از شور و شوق در جمع ایجاد شد.
کرد تسلیم به من مسند بیتابی را
هر سپندی که درین انجمن از جا برخاست
هوش مصنوعی: او با تمام وجود به من تسلیم شد و هر کسی که در این جمع از جایش برخواست، نشان از دل تپنده و بی‌تابی او بود.
هیچ مستی ز پی رقص نخیزد از جای
به نشاطی که دلم از سر دنیا برخاست
هوش مصنوعی: هیچ کس برای رقص و شادی از جایش بلند نمی‌شود، جز اینکه دلم از تمام نگرانی‌های دنیا فارغ شده باشد.
یوسفی را که به یعقوب بود روی نیاز
زین چه حاصل که خریدار ز صد جا برخاست؟
هوش مصنوعی: آن یوسف که برای یعقوب است و به او نیاز دارد، چه فایده‌ای دارد، وقتی که خریداران از هر سو به دنبال او هستند؟
شد فلک درصدد معرکه سازی، اکنون
کز دل کودک ما ذوق تماشا برخاست
هوش مصنوعی: زمانه در حال برگزاری یک نمایش بزرگ است و حالا از دل کودک ما شوق و هیجان برای تماشا ایجاد شده است.
ظل خورشید جهانتاب، مخلد باشد!
سایه مریم اگر از سر عیسی برخاست
هوش مصنوعی: سایه‌ی پرنوری که از خورشید می‌افتد، همیشگی است! اما اگر سایه مریم از سر عیسی باشد، این موضوع دیگر معنای آن را تغییر می‌دهد.
بزم روشن گهران جای گرانجانان نیست
ابر تا گشت گران، از سر دریا برخاست
هوش مصنوعی: محل برگزاری جشن و شادی افراد با ارزش و نیکوکار، مناسب کسانی که باری سنگین بر دوش دارند نیست. وقتی ابر سنگین شد، از عمق دریا بالا می‌آید.
یادگار جگر سوخته مجنون است
لاله ای چند که از دامن صحرا برخاست
هوش مصنوعی: این لاله‌ها نشانه‌ای از عشق و رنج عمیق مجنون هستند، که از خاک صحرا روییده و به یاد زندگی پر درد او به وجود آمده‌اند.
برسان زود به من کشتی می را ساقی
که عجب ابر تری باز ز دریا برخاست!
هوش مصنوعی: ساقی، سریع‌تر به من شراب برسان، زیرا جای تعجب دارد که ابر بزرگی از دریا به آسمان بلند شده است!
خضر صد قافله مجنون بیابانی شد
هر غباری که ازین بادیه پیما برخاست
هوش مصنوعی: خضر به عنوان راهنمای قافله‌های مجنون در بیابان، در هر بار که باد وزیده و گرد و غبار بر پا کرده، ظهور کرده است.
روح سرگشته مجنون غبارآلودست
گردبادی که ازین دامن صحرا برخاست
هوش مصنوعی: روح سرگردان مجنون پر از غبار است، مانند بادی که از دامن صحرا بلند شده و همه جا را در بر گرفته است.
پا مکش از در دلها که درین لغزشگاه
صائب از خاک ز دریوزه دلها برخاست
هوش مصنوعی: پا را از ورود به دل‌ها عقب نکش، زیرا در این جایی که لغزش‌های زیادی وجود دارد، صائب از خاک دل‌ها سربرآورده است.

حاشیه ها

1402/08/10 13:11
Iliya

ممکنه عزیزی لطف کنه مفهوم مثراع دوم بیت ۵ رو برام توضیح بده؟