گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۱۵

فرح آباد من آنجاست که جانان آنجاست
اشرف آنجاست که آن سرو خرامان آنجاست
عیش ما نیست چو بلبل به بهاران موقوف
هر کجا لاله رخی هست گلستان آنجاست
گر کشد دل به خرابات مرا، معذورم
سر فارغ، دل بی غم، لب خندان آنجاست
می کند خنده سوفار، دل از پیکانش
عیش فرش است در آن خانه که مهمان آنجاست
هر شبستان که در او روی عرقناکی هست
من دلسوخته را چشمه حیوان آنجاست
ای صبا در حرم زلف چو محرم شده ای
به ادب باش که دلهای پریشان آنجاست
نیست بی شور جنون عالم گل را نمکی
من و آن شهر که دیوانه فراوان آنجاست
دل چو بی عشق شود هیچ کم از زندان نیست
چاه، مصرست اگر یوسف کنعان آنجاست
در دل مور ز تنگی به حقارت منگر
که نهانخانه اقبال سلیمان آنجاست
دل تنگی که در او راه ندارد دنیا
بی سخن، خلوت پنهانی جانان آنجاست
ای که مشغول به سنجیدن مرده شده ای
دست بردار ازین کار، که میزان آنجاست
از صفای در و دیوار گلستان صائب
می توان یافت که آن نو گل خندان آنجاست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فرح آباد من آنجاست که جانان آنجاست
اشرف آنجاست که آن سرو خرامان آنجاست
هوش مصنوعی: محل خوشایند من جایی است که محبوبم حضور دارد، بهترین مکان جایی است که آن یار خوش‌رفتار باشد.
عیش ما نیست چو بلبل به بهاران موقوف
هر کجا لاله رخی هست گلستان آنجاست
هوش مصنوعی: زندگی ما مانند بلبل نیست که فقط به بهار محدود باشد؛ هر جایی که زیبایی و راز و نشاط وجود داشته باشد، همان جا گلستان و خوشی ماست.
گر کشد دل به خرابات مرا، معذورم
سر فارغ، دل بی غم، لب خندان آنجاست
هوش مصنوعی: اگر دلم مرا به میخانه بکشاند، باید معذور باشم؛ چون که سرم آرام است و دلم بی‌غم و لبم خندان در آنجا خواهد بود.
می کند خنده سوفار، دل از پیکانش
عیش فرش است در آن خانه که مهمان آنجاست
هوش مصنوعی: خنده‌ی سوفار (نوعی عود) دل را شاد می‌کند و حال خوشی در خانه‌ای که مهمان در آن حضور دارد، برقرار است.
هر شبستان که در او روی عرقناکی هست
من دلسوخته را چشمه حیوان آنجاست
هوش مصنوعی: هر مکانی که در آن نوشیدنی دلچسبی وجود داشته باشد، برای من که دل شکسته‌ام، آنجا بهترین منبع حیات و شادابی است.
ای صبا در حرم زلف چو محرم شده ای
به ادب باش که دلهای پریشان آنجاست
هوش مصنوعی: ای نسیم خوش، تو که در حریم زلف محبوب رفته‌ای، با آداب و احترام رفتار کن، زیرا دل‌های پرآشوب و بی‌قرار آنجا حضور دارند.
نیست بی شور جنون عالم گل را نمکی
من و آن شهر که دیوانه فراوان آنجاست
هوش مصنوعی: در هیچ کجای دنیا، دنیای گل‌ها بدون شور و جنون وجود ندارد. من و آن شهری که دیوانه‌ها در آن بسیارند، با هم ارتباطی داریم.
دل چو بی عشق شود هیچ کم از زندان نیست
چاه، مصرست اگر یوسف کنعان آنجاست
هوش مصنوعی: وقتی دل بدون عشق باشد، هیچ تفاوتی با یک زندان ندارد. حتی اگر یوسف کنعانی در آنجا باشد، دل همچنان گرفتار است.
در دل مور ز تنگی به حقارت منگر
که نهانخانه اقبال سلیمان آنجاست
هوش مصنوعی: در دل موری که در تنگنا قرار دارد، نباید به حقارت او نگاه کنی، زیرا مکان خوشبختی و موفقیت سلیمان در همان جا است.
دل تنگی که در او راه ندارد دنیا
بی سخن، خلوت پنهانی جانان آنجاست
هوش مصنوعی: دل آزرده‌ای که در آن جایی برای آرامش نیست، دنیایی بی‌حرف و سخن است؛ اما آنجا که تنها و مخفیانه با محبوب خود می‌گذرد، حقیقتا جایی است برای آرامش و سرور.
ای که مشغول به سنجیدن مرده شده ای
دست بردار ازین کار، که میزان آنجاست
هوش مصنوعی: ای کسی که در حال سنجش و ارزیابی مرده‌ها هستی، دست از این کار بردار، زیرا معیار واندازه‌گیری واقعی در آن سمت است.
از صفای در و دیوار گلستان صائب
می توان یافت که آن نو گل خندان آنجاست
هوش مصنوعی: از زیبایی و طراوت دیوارها و درهای گلستان می‌توان تشخیص داد که گل تازه و شاداب در آنجا وجود دارد.

حاشیه ها

1397/05/27 05:07
محسن حیدرزاده جزی

در بیت ماقبل آخر ، مرده باید به مردم تغیر یابد :
ای که مشغول به سنجیدن مردم شده ای ......