غزل شمارهٔ ۱۴۰۳
پیش ازین جانان حساب دیگر از من می گرفت
همچو قمری طوق حکم من به گردن می گرفت
گر به سیر خانه آیینه می رفت، از حجاب
اول از فرمان پذیری رخصت از من می گرفت!
می رود چون چاک در دلها سراسر این زمان
پاکدامانی که رو از چشم سوزن می گرفت
این زمان شمع نسیم صبحگاهی دیده ای است
چهره گرمی کز او آتش به گلشن می گرفت
این زمان فرش است در هر کوچه ای چون آفتاب
آن که روی خود ز چشم شوخ روزن می گرفت
حسن روز افزون او مستغنی از مشاطه بود
تا رخش آیینه از دلهای روشن می گرفت
این زمان خوارم، وگرنه پیش ازین آن شاخ گل
همچو شبنم طفل اشکم را به دامن می گرفت
سینه چاکی همچو گل می گشت بر گرد دلم
غنچه اش روزی که سامان شکفتن می گرفت
نیست اشک و آه را تأثیر در سنگین دلان
ورنه دل آتش ز سنگ و آب از آهن می گرفت
دیده بودم این پریشانی که پیش آمد مرا
صائب آن روزی که دل در زلف مسکن می گرفت
غزل شمارهٔ ۱۴۰۲: دوش مجلس از زبان شکوه ام در می گرفتغزل شمارهٔ ۱۴۰۴: سوخت تنهایی مرا ای بی وفا وقت است وقت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پیش ازین جانان حساب دیگر از من می گرفت
همچو قمری طوق حکم من به گردن می گرفت
هوش مصنوعی: قبل از این، محبوبم به طور دیگری درباره من قضاوت میکرد و مثل یک قمری، گردن به فرمانم مینهاد.
گر به سیر خانه آیینه می رفت، از حجاب
اول از فرمان پذیری رخصت از من می گرفت!
هوش مصنوعی: اگر در جستجوی حقیقت و شناخت به باطن خود میرفتم، از محدودیتهای ابتدایی برمیداشتم و برای درک بهتر از من اجازه میگرفتم.
می رود چون چاک در دلها سراسر این زمان
پاکدامانی که رو از چشم سوزن می گرفت
هوش مصنوعی: در این زمان، پاکدامنی مانند خطی نازک در دلها جاری میشود که با دقت از چشمی تنگ و باریک سپری میگردد.
این زمان شمع نسیم صبحگاهی دیده ای است
چهره گرمی کز او آتش به گلشن می گرفت
هوش مصنوعی: این زمان، شمعی است که در نسیم صبحگاه میدرخشد و چهرهای گرم دارد که از آن، شعلهای بر گلستان میافتد.
این زمان فرش است در هر کوچه ای چون آفتاب
آن که روی خود ز چشم شوخ روزن می گرفت
هوش مصنوعی: در این زمان، هر کوچهای مانند فرشی زیرپا است و آفتاب مانند کسی است که با چشمان بازیگوش خود از پنجره نگاهی به بیرون میاندازد.
حسن روز افزون او مستغنی از مشاطه بود
تا رخش آیینه از دلهای روشن می گرفت
هوش مصنوعی: زیبایی روزافزون او به قدری چشمنواز بود که نیازی به آرایشگر نداشت، به طوری که چهرهاش مانند آینهای،ٔ دلهای روشن را منعکس میکرد.
این زمان خوارم، وگرنه پیش ازین آن شاخ گل
همچو شبنم طفل اشکم را به دامن می گرفت
هوش مصنوعی: این روزها به شدت ناراحت و ناتوان هستم، در حالی که قبلاً آنقدر دلشاد بودم که تمایل داشتم گلها به لطافت و زیبایی شبنم، اشکهایم را به آرامی در آغوش بگیرند.
سینه چاکی همچو گل می گشت بر گرد دلم
غنچه اش روزی که سامان شکفتن می گرفت
هوش مصنوعی: دل من مانند گل شکفتهای است که در آن سینهای شکسته و عاشق وجود دارد. روزی که بوتهاش آمادهی شکفتن میشود، احساسات و عشقش به اوج میرسد.
نیست اشک و آه را تأثیر در سنگین دلان
ورنه دل آتش ز سنگ و آب از آهن می گرفت
هوش مصنوعی: برخی از دلهای سنگی و بیاحساس تحت تأثیر اشک و ناله قرار نمیگیرند. اگر چنین بود، دلها میتوانستند از سنگ و آب، یا حتی از آهن، آتش بگیرند و احساسات را تجربه کنند.
دیده بودم این پریشانی که پیش آمد مرا
صائب آن روزی که دل در زلف مسکن می گرفت
هوش مصنوعی: روزهایی را به خاطر دارم که وقتی دل به زلف یار میسپردم، همین پریشانی را پیشبینی کرده بودم.