غزل شمارهٔ ۱۴۰۲
دوش مجلس از زبان شکوه ام در می گرفت
کاش این شمع پریشان را کسی سر می گرفت
کوه تمکین و سبکساری کنون هم پله اند
رفت آن موسم که بحر عشق لنگر می گرفت
دیده ابلیس اگر می داشت نور معرفت
خاک را از چهره چون خورشید در زر می گرفت
آن که می زد از نصیحت آب بر آتش مر
کاش اول پرده از رخسار او برمی گرفت
چشم خود را داده بود از آب حیوان خضر آب
تا غرور آیینه از دست سکندر می گرفت
با ضعیفان سختگیریهای چرخ امروز نیست
دایم این بیدادگر نخجیر لاغر می گرفت
شرم اگر بیرون در می بود و می در اندرون
صحبت ما و تو امشب رنگ دیگر می گرفت
صائب از بزمی که من افسرده بیرون آمدم
پنبه مینا ز روی گرم می در می گرفت
غزل شمارهٔ ۱۴۰۱: در گرفتاری بود جمعیت خاطر محالغزل شمارهٔ ۱۴۰۳: پیش ازین جانان حساب دیگر از من می گرفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش مجلس از زبان شکوه ام در می گرفت
کاش این شمع پریشان را کسی سر می گرفت
هوش مصنوعی: دیروز در مجلس، صدای نالهها و گلههایم بلند بود و آرزو میکردم که ای کاش کسی به این شمع در هم ریخته و بینظم رسیدگی میکرد.
کوه تمکین و سبکساری کنون هم پله اند
رفت آن موسم که بحر عشق لنگر می گرفت
هوش مصنوعی: کوه اکنون با آرامش و سبکی خود را به نمایش میگذارد و این روزها به نوعی با هم یکی شدهاند. دیگر دورهای که عشق به آرامی مینشست و متوقف میشد، گذشته است.
دیده ابلیس اگر می داشت نور معرفت
خاک را از چهره چون خورشید در زر می گرفت
هوش مصنوعی: اگر ابلیس دارای نور شناخت و معرفت بود، میتوانست از چهرهی خاک، زیبایی و درخشش آن را مانند درخشش طلایی خورشید ببیند.
آن که می زد از نصیحت آب بر آتش مر
کاش اول پرده از رخسار او برمی گرفت
هوش مصنوعی: آن کسی که با نصیحت خود حرارت آتش را کاهش میدهد، کاش ابتدا پرده از چهرهاش برمیداشت و خود را نشان میداد.
چشم خود را داده بود از آب حیوان خضر آب
تا غرور آیینه از دست سکندر می گرفت
هوش مصنوعی: چشمش را به آب حیات بخش خضر سپرده بود تا بتواند از غرور و خودبینی سکندر رهایی یابد.
با ضعیفان سختگیریهای چرخ امروز نیست
دایم این بیدادگر نخجیر لاغر می گرفت
هوش مصنوعی: در دنیای امروز، سختگیری و بیاحترامی به افراد ضعیف وجود ندارد. این استبداد و ظلم که بیدادگر است، فقط به سراغ کسانی میرود که قادر به دفاع از خود نیستند.
شرم اگر بیرون در می بود و می در اندرون
صحبت ما و تو امشب رنگ دیگر می گرفت
هوش مصنوعی: اگر شرم بیرون از در بود و شراب در درون، گفتوگوی ما و تو امشب حال و هوای دیگری پیدا میکرد.
صائب از بزمی که من افسرده بیرون آمدم
پنبه مینا ز روی گرم می در می گرفت
هوش مصنوعی: از مهمانی که من ناامید و غمگین از آن خارج شدم، پنبهای که به رنگ میناست، از روی گرم شراب میگرفت.
حاشیه ها
1402/03/31 01:05
مهدی یار بیات
من واقعاً غصه می خورم که چنین شعرای اصیلی اینقدر گم نام و ناشناخته اند. و شاید حتی ۵ تا از غزل های صاعب رو هم بلند نباشیم...