غزل شمارهٔ ۱۴۰۰
جوهر شمشیر غیرت پیچ وتاب از من گرفت
موج این دریای ساکن اضطراب از من گرفت
نقطه سودای من شد مرکز پرگار چرخ
این کهن دولاب بی پرگار آب از من گرفت
حسن، عالمسوز گردید از نگاه گرم من
چهره مهتاب، رنگ آفتاب از من گرفت
از دل خوش مشرب من موج شد مطلق عنان
کسوت سردرهوایی را حباب از من گرفت
بحر من در هیچ موسم نیست بی جوش نشاط
گریه شادی کند ابری که آب از من گرفت
بس که یکرنگ است با گلشن دل صد پاره ام
می توان چون گل به آسانی گلاب از من گرفت
خواب من صد پرده از دولت بود بیدارتر
خواب را در خواب بیند آن که خواب از من گرفت!
کیست گردون تا تواند کرد چنبر دست من؟
بارها سر پنجه خورشید تاب از من گرفت
می کند روز قیامت کوتهی، گر کردگار
درد و داغ عشق را خواهد حساب از من گرفت
در دل ویرانه من گنجها آسوده است
وقت آن کس خوش که این ملک خراب از من گرفت
معنی نازک به آسانی نمی آید به دست
موی گردید آن میان تا پیچ وتاب از من گرفت
چشم او را کرد صبر من به خون خوردن دلیر
حسن در جام نخستین این شراب از من گرفت
دیده بیدار گردد زود بر مطلب سوار
رفته رفته پای بوسش را رکاب از من گرفت
شور من آورد صائب آسمانها را به وجد
بحر لنگردار هستی انقلاب از من گرفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جوهر شمشیر غیرت پیچ وتاب از من گرفت
موج این دریای ساکن اضطراب از من گرفت
هوش مصنوعی: نوک تیز شمشیر غیرت، مرا از خود بیساز و به چالش کشید، همانطور که این دریا آرامش را از من گرفت و به جای آن اضطراب و نگرانی آورد.
نقطه سودای من شد مرکز پرگار چرخ
این کهن دولاب بی پرگار آب از من گرفت
هوش مصنوعی: خواسته و آرزوی من به عنوان نقطهای مشخص در زندگیام قرار گرفته و تمام دورانی که به آن زندگی میکنم، به دور آن میچرخد. در واقع، در این چرخه قدیمی که بیهدف و بدون راهنماست، نتوانستم از خودم بهرهبرداری کنم و در نتیجه، احساس میکنم که از من دور شده و چیزی از من گرفته شده است.
حسن، عالمسوز گردید از نگاه گرم من
چهره مهتاب، رنگ آفتاب از من گرفت
هوش مصنوعی: حسن با نگاهی پرحرارت من به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و زیبایی چهرهاش مانند مهتاب، رنگ و درخشش آفتاب را از من گرفت.
از دل خوش مشرب من موج شد مطلق عنان
کسوت سردرهوایی را حباب از من گرفت
هوش مصنوعی: از دل شاداب من، احساسات و هیجانات بیرون آمد و به شکلی آزاد و سرکش در آمد، که نیرویی بزرگ در من به وجود آورد و حرارت و نشاطی که داشتم، مانند حبابی از من خارج شد.
بحر من در هیچ موسم نیست بی جوش نشاط
گریه شادی کند ابری که آب از من گرفت
هوش مصنوعی: دریای من هیچگاه در هیچ فصلی آرام نیست و همیشه با شور و شوق در حال جوش و خروش است. بارانی که آب را از من میگیرد، باعث شادی و گریهی من میشود.
بس که یکرنگ است با گلشن دل صد پاره ام
می توان چون گل به آسانی گلاب از من گرفت
هوش مصنوعی: او چنان پاک و بیآلایش است که دل من از عشق و محبتش به صد تکه تقسیم شده است؛ به راحتی میتواند از من مانند گلی خوشبو عطر و بوی خوبی بگیرد.
خواب من صد پرده از دولت بود بیدارتر
خواب را در خواب بیند آن که خواب از من گرفت!
هوش مصنوعی: در خواب من، برکت و نعمتهای زیادی بود. اما آن کسی که خواب را از من گرفت، در خوابش بیدارتر از من است.
کیست گردون تا تواند کرد چنبر دست من؟
بارها سر پنجه خورشید تاب از من گرفت
هوش مصنوعی: کیست که بتواند مثل من، دست خود را به دور گردون بچرخاند؟ بارها به خاطر من، نور تابناک خورشید از من گرفته شده است.
می کند روز قیامت کوتهی، گر کردگار
درد و داغ عشق را خواهد حساب از من گرفت
هوش مصنوعی: در روز قیامت، اگر خداوند حساب عشق و دردهایم را بگیرد، کوتاهی من در این روز سخت نمایان خواهد شد.
در دل ویرانه من گنجها آسوده است
وقت آن کس خوش که این ملک خراب از من گرفت
هوش مصنوعی: در دل ویرانههای من، treasures و ثروتهای بسیاری نهفته است. خوشا به حال آن کسی که این سرزمین خراب را از من به تصرف درآورده است.
معنی نازک به آسانی نمی آید به دست
موی گردید آن میان تا پیچ وتاب از من گرفت
هوش مصنوعی: معنی لطیف و زیبا به راحتی به دست نمیآید. وقتی موهایش مرا دور خود پیچ و تاب داد، دیگر نتوانستم آن را به سادگی درک کنم.
چشم او را کرد صبر من به خون خوردن دلیر
حسن در جام نخستین این شراب از من گرفت
هوش مصنوعی: چشم او باعث شد که من صبرم را از دست بدهم و دلیرانه به درد و رنج دل خود ادامه دهم، حسن در نخستین جام این شراب، احساسات مرا تحت تأثیر قرار داد.
دیده بیدار گردد زود بر مطلب سوار
رفته رفته پای بوسش را رکاب از من گرفت
هوش مصنوعی: چشم بیدار به سرعت بر موضوع مسلط میشود و به تدریج پای او را چون رکابی از من میگیرد.
شور من آورد صائب آسمانها را به وجد
بحر لنگردار هستی انقلاب از من گرفت
هوش مصنوعی: احساس من باعث شد تا آسمانها به تکاپو بیفتند و دریا نیز به جنب و جوش درآید. وجود من به قدری تحولآفرین بود که انقلابی را به وجود آورد.