غزل شمارهٔ ۱۳۹۳
کام خود را کلک مشکین از سخن آخر گرفت
نافه از ناف غزالان ختن آخر گرفت
گرچه عمری کرد کلک تر زبان استادگی
گوش تا گوش زمین را از سخن آخر گرفت
گرچه از داغ غریبی روزگاری سوخت دل
مرهم کافوری از صبح وطن آخر گرفت
چشم مستش گرچه برد از کار دست و دل مرا
شکر لله دستم آن سیب ذقن آخر گرفت
چهره نتوانست شد با روی آتشناک یار
شمع از خجلت سر خود ز انجمن آخر گرفت
در به روی آشنایان بستن از انصاف نیست
سبزه بیگانه خواهد این چمن آخر گرفت
از خزان در روزگار میر عدل نوبهار
خون خود را لاله خونین کفن آخر گرفت
گرچه اول دیده را از پیرهن یعقوب باخت
خون چشم خود ز بوی پیرهن آخر گرفت
من به صد امید ازو چشم نوازش داشتم
خط مشکین کام ازان تنگ دهن آخر گرفت
گرچه از سنگین دلی ما را به یکدیگر شکست
داد ما را خط ز زلف پر شکن آخر گرفت
تیشه در تمثال شیرین گرچه سختیها کشید
جان شیرین مزد دست از کوهکن آخر گرفت
گرچه پیچ و تاب زد بسیار چون نال قلم
ملک معنی صائب شیرین سخن آخر گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۹۲: گر چنین شمشیر آن بیباک خواهد بر گرفتغزل شمارهٔ ۱۳۹۴: تا غبار خط به گرد عارضش منزل گرفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کام خود را کلک مشکین از سخن آخر گرفت
نافه از ناف غزالان ختن آخر گرفت
هوش مصنوعی: شخصی که به زیبایی و ظرافت کلامش شگفتزده شده، با کلمات خود آرزویش را برآورده کرده و از لذت و شیرینی آن بهرهمند شده است. او با دقت و زیبایی مثل عطر مشک، احساساتش را بیان کرده و به نهایت خواستههایش رسیده است.
گرچه عمری کرد کلک تر زبان استادگی
گوش تا گوش زمین را از سخن آخر گرفت
هوش مصنوعی: اگرچه او برای مدت طولانی تلاش کرد و با کلام خود سرسختی نشان داد، اما در نهایت توانست سخن آخر را از تمام گوشههای زمین بگیرد.
گرچه از داغ غریبی روزگاری سوخت دل
مرهم کافوری از صبح وطن آخر گرفت
هوش مصنوعی: هرچند از درد و غم غربت سالها قلبم سوخت، اما سرانجام با بوی خوش وطن، مرهمی برای این درد پیدا کردم.
چشم مستش گرچه برد از کار دست و دل مرا
شکر لله دستم آن سیب ذقن آخر گرفت
هوش مصنوعی: چشمان زیبای او اگرچه باعث شده که من از کار و تلاش بیفتم و حواسم را پرت کند، اما دست من در نهایت به آن سیب سرخ و خوشمزه رسید.
چهره نتوانست شد با روی آتشناک یار
شمع از خجلت سر خود ز انجمن آخر گرفت
هوش مصنوعی: چهرهای نتوانست به زیبایی محبوب آتشینش درخشان باشد، شمع به خاطر شرم از آن، سر خود را از جمع بیرون کشید.
در به روی آشنایان بستن از انصاف نیست
سبزه بیگانه خواهد این چمن آخر گرفت
هوش مصنوعی: بستن در برابر دوستان کار بیانصافی است؛ زیرا در نهایت، اگر به بیگانهها اجازه داده نشود، این باغ سرسبز هم به دست آنان خواهد افتاد.
از خزان در روزگار میر عدل نوبهار
خون خود را لاله خونین کفن آخر گرفت
هوش مصنوعی: در دوران حکومت میر عدل، با گذر از فصل خزان به فصل بهار، سرانجام خون خود را به عنوان نشانهای از فداکاری و پایداری در لالههای خونین نمایان کرد.
گرچه اول دیده را از پیرهن یعقوب باخت
خون چشم خود ز بوی پیرهن آخر گرفت
هوش مصنوعی: هرچند که در ابتدا چشم از پیراهن یعقوب برداشت، اما در نهایت از بوی پیراهن، خون چشمانش را به دست آورد.
من به صد امید ازو چشم نوازش داشتم
خط مشکین کام ازان تنگ دهن آخر گرفت
هوش مصنوعی: من با امیدهای بسیار به او چشم دوخته بودم که به من محبت کند، اما او در نهایت به خاطر دهن تنگش، محبت خود را از من دریغ کرد.
گرچه از سنگین دلی ما را به یکدیگر شکست
داد ما را خط ز زلف پر شکن آخر گرفت
هوش مصنوعی: هرچند که دلسنگین ما باعث جداییمان شد، اما در نهایت، رشته عشق از زلفهای پر پیچ و خم دوباره ما را به هم وصل کرد.
تیشه در تمثال شیرین گرچه سختیها کشید
جان شیرین مزد دست از کوهکن آخر گرفت
هوش مصنوعی: اگرچه در برابر سختیها و دشواریها به تیشه زدن به نماد عشق و زیبایی ادامه داد، سرانجام جان شیرین، پاداش تلاشهای سنگین خود را از کوهکن دریافت کرد.
گرچه پیچ و تاب زد بسیار چون نال قلم
ملک معنی صائب شیرین سخن آخر گرفت
هوش مصنوعی: با وجود اینکه قلم به زیبایی و با شیوایی بسیار نغمه سرایی کرد و پیچ و تابهای زیادی زد، در نهایت ملک معنی با کلامی شیرین و دلنشین به نتیجه رسید.