گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۹۱

وقت رندی خوش که کام از موسم گل برگرفت
دامن سجاده را داد از کف و ساغر گرفت
رهن می کردم ردایی را که ننگ دوش بود
وقت مشرب خوش که این بارم ز گردن برگرفت
می شود از همدگر روشن چراغ حسن و عشق
شمع گل از غنچه منقار بلبل در گرفت
با خموشی منع آه گرم از دل چون کنم؟
چون توان با موم راه روزن مجمر گرفت؟
دامن افشان از سر خاکم گذشتن سهل نیست
آتش این شکوه خواهد دامن محشر گرفت
تشنگان حشر، فکر چشمه دیگر کنید
کز لب تبخاله ریزم برق در کوثر گرفت
بیش ازین کاوش مکن با دل که چشم تشنه اشک
از برای گریه کردن آب از گوهر گرفت
شیشه با سنگ و قدح یا محتسب یکرنگ شد
کی ندانم صحبت ما و تو خواهد در گرفت
سهل باشد گل به جیب دوستداران ریختن
از ره دشمن به مژگان خار باید بر گر
گر نمی خواهد که در پای تو ریزد رنگ عشق
سرو از قمری به کف چون مشت خاکستر گرفت؟
صائب از مژگان او دعوای خون دل مکن
از شهیدان خونبهای رگ که از نشتر گرفت؟
کلک صائب جوهر خود گر چنین خواهد نمود
در دل یاقوت خواهد برق غیرت در گرفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وقت رندی خوش که کام از موسم گل برگرفت
دامن سجاده را داد از کف و ساغر گرفت
هوش مصنوعی: در زمان خوشی و آزادگی، فرد از زیبایی‌های بهار بهره‌مند می‌شود و به جای نشستن بر جایگاه نماز، جام شراب را در دست می‌گیرد.
رهن می کردم ردایی را که ننگ دوش بود
وقت مشرب خوش که این بارم ز گردن برگرفت
هوش مصنوعی: در زمانی که مشغول نوشیدن و شادی بودم، لباس سنگینی را که بر دوشم احساس ننگ می‌کردم، کنار گذاشتم و از گردنم آزاد شدم.
می شود از همدگر روشن چراغ حسن و عشق
شمع گل از غنچه منقار بلبل در گرفت
هوش مصنوعی: می‌توانیم با همکاری یکدیگر نور محبت و عشق را برافروزیم، مانند شمعی در کنار گل که از غنچه‌ای به زیبا‌ترین حالتش در می‌آید و بلبل با خواندنش به آن جلوه می‌دهد.
با خموشی منع آه گرم از دل چون کنم؟
چون توان با موم راه روزن مجمر گرفت؟
هوش مصنوعی: با سکوت چگونه می‌توانم درد دل خود را بیان کنم؟ چگونه می‌توانم در روشنایی شمع، راهی به سوی روزن پیدا کنم؟
دامن افشان از سر خاکم گذشتن سهل نیست
آتش این شکوه خواهد دامن محشر گرفت
هوش مصنوعی: گذشتن از خاک من که دامن افشان است آسان نیست، آتش این عظمت و شکوه به زودی دامن قیامت را خواهد گرفت.
تشنگان حشر، فکر چشمه دیگر کنید
کز لب تبخاله ریزم برق در کوثر گرفت
هوش مصنوعی: عطش‌زدان روز قیامت، به دنبال چشمه‌ای دیگر باشید، زیرا من از لب تبخالی که دارم، ناراحتی و غم را به شما می‌ریزم که به آرامش نخواهید رسید.
بیش ازین کاوش مکن با دل که چشم تشنه اشک
از برای گریه کردن آب از گوهر گرفت
هوش مصنوعی: دیگر بهتر است دل را بی‌جهت دلتنگ نکنی، چون چشمی که تشنه‌ی اشک باشد، برای گریه کردن از گوهر (یعنی اشک) می‌گیرد تا به آرامش برسد.
شیشه با سنگ و قدح یا محتسب یکرنگ شد
کی ندانم صحبت ما و تو خواهد در گرفت
هوش مصنوعی: شیشه و سنگ و جام و نگهبان شراب، همگی به یک شکل در آمده‌اند. نمی‌دانم گفت‌وگوی ما و تو به چه مسیری خواهد رفت.
سهل باشد گل به جیب دوستداران ریختن
از ره دشمن به مژگان خار باید بر گر
هوش مصنوعی: زیبایی و محبت گل در دل عاشقان به راحتی می‌نشیند، اما برای کسانی که دشمنی دارند، باید با سختی و thorn (خار) مواجه شوند و با دقت بیشتری به روابط خود بپردازند.
گر نمی خواهد که در پای تو ریزد رنگ عشق
سرو از قمری به کف چون مشت خاکستر گرفت؟
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهد رنگ عشق از سرو بر زمین بپاشد، پس چرا قمر در دستانش مانند خاکستر گرفته است؟
صائب از مژگان او دعوای خون دل مکن
از شهیدان خونبهای رگ که از نشتر گرفت؟
هوش مصنوعی: از مژگان او انتظار نداشته باش که خون دل‌ات را به جانی برساند، زیرا شهیدانی که جانباخته‌اند، خونشان را با درد و رنجی که کشیده‌اند، از دست داده‌اند.
کلک صائب جوهر خود گر چنین خواهد نمود
در دل یاقوت خواهد برق غیرت در گرفت
هوش مصنوعی: اگر قلم صائب بخواهد، می‌تواند به‌گونه‌ای بنویسد که در دل یاقوت نیز مانند غیرت بدرخشد.

حاشیه ها

1397/11/29 19:01
ســراج

شیشه با سنگ و قدح" با "محتسب یکرنگ شد...
لطفاً تصحیح بفرمایید،درود و مهر