غزل شمارهٔ ۱۳۹۰
خط گل روی عرقناک ترا در بر گرفت
روی این دریای گوهرخیز را عنبر گرفت
تا چه با پروانه بی دست و پای ما کند
آتشین رویی کز او بال سمندر در گرفت
تا زمین شد جلوه گاه قامت او، آفتاب
خاک را از چهره زرین خود در زر گرفت
دست و پا گم می کند از دور باش ناز او
من که از جرأت توانم دامن محشر گرفت
عشرت روی زمین را برد با خود زیر خاک
از سر کوی تو خشتی هر که زیر سر گرفت
از تن خاکی اثر نگذاشت جان بی قرار
باده پر زور ما خشت از سر خم بر گرفت
می گدازد دولت دنیا دل آگاه را
در رگ جان شمع را آتش ز تاج زر گرفت
گرچه شیرین است کام عالم از گفتار من
از دهان مور می باید مرا شکر گرفت
چشم همراهی مدار از کس، که در روز سیاه
خضر نتواند به آبی دست اسکندر گرفت
نیست مردان را ز مهر مادر گیتی نصیب
زال را از بی کسی سیمرغ زیر پر گرفت
داد بر باد فنا صائب چو گل اوراق ما
بعد ایامی که چرخ از خاک ما را بر گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۹: در خرابات مغان منزل نمیباید گرفتغزل شمارهٔ ۱۳۹۱: وقت رندی خوش که کام از موسم گل برگرفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خط گل روی عرقناک ترا در بر گرفت
روی این دریای گوهرخیز را عنبر گرفت
هوش مصنوعی: گل خطی که بر روی پیشانی عرق کردهات نقش بسته، زیبایی و جاذبهای را به وجود آورده که مانند عنبر بر روی این دریای پر از مروارید میدرخشد.
تا چه با پروانه بی دست و پای ما کند
آتشین رویی کز او بال سمندر در گرفت
هوش مصنوعی: تا ببینیم پروانه با بیپناهی و در بیدست و پایی ما چه میکند، هنگامی که روی آتشینش را نشان میدهد و گویی بالهای سمندر از او شعلهور میشود.
تا زمین شد جلوه گاه قامت او، آفتاب
خاک را از چهره زرین خود در زر گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که زمین به زیبایی و شکوه وجود او آراسته شد، آفتاب با نور طلاییاش، خاک را از چهره خود به رنگ زرین درآورد.
دست و پا گم می کند از دور باش ناز او
من که از جرأت توانم دامن محشر گرفت
هوش مصنوعی: از دور ناز و زیبایی او باعث سردرگمی آدم میشود. اما من با جسارت و شجاعت میتوانم در برابر عظمت و زیباییاش ایستادگی کنم.
عشرت روی زمین را برد با خود زیر خاک
از سر کوی تو خشتی هر که زیر سر گرفت
هوش مصنوعی: آدمی که زیر سرش یک تکه آجر از کوی تو داشته باشد، با خود به آخرت میبرد لذتهای زندگی دنیا را.
از تن خاکی اثر نگذاشت جان بی قرار
باده پر زور ما خشت از سر خم بر گرفت
هوش مصنوعی: جان ناآرام ما که تحت تأثیر شراب قوی قرار دارد، از جسم خاکی خود هیچ نشانی بر جای نگذاشت و خشتهای سر خم را برداشت.
می گدازد دولت دنیا دل آگاه را
در رگ جان شمع را آتش ز تاج زر گرفت
هوش مصنوعی: دنیا با تمام زرق و برقش، دلهای آگاه و آگاهان را میسوزاند. مانند شمعی که در وجودش آتش را از تاج زر میگیرد، این دنیای فانی هم به راحتی میتواند زندگی را به چالش بکشاند.
گرچه شیرین است کام عالم از گفتار من
از دهان مور می باید مرا شکر گرفت
هوش مصنوعی: اگرچه صحبتهای من برای همه خوشایند است، اما باید مانند مور که همیشه عاقلانه و به موقع کار میکند، از من به خاطر این سخنان سپاسگزاری شود.
چشم همراهی مدار از کس، که در روز سیاه
خضر نتواند به آبی دست اسکندر گرفت
هوش مصنوعی: به کسی امید نداشته باش که در روزهای سخت و تاریک، نتواند به آبی درخشان و امیدبخش دست پیدا کند. در مواجهه با مشکلات، اعتماد و وابستگی به دیگران ممکن است شما را ناامید کند.
نیست مردان را ز مهر مادر گیتی نصیب
زال را از بی کسی سیمرغ زیر پر گرفت
هوش مصنوعی: مردان نمیتوانند از محبت مادر زمین بهرهمند شوند، اما زال، به خاطر تنهاییاش، سیمرغ را زیر بال خود گرفت.
داد بر باد فنا صائب چو گل اوراق ما
بعد ایامی که چرخ از خاک ما را بر گرفت
هوش مصنوعی: به نظر میرسد شاعر میگوید که زندگی و زیبایی ما مانند گلها در گذر زمان و سرنوشت ناپایدار است. وقتی که روزهایی که سپری میشود، به پایان میرسد، سرنوشت ما را از خاک و دنیای مادی جدا میکند. در واقع، او به زوال و فناپذیری انسانی اشاره دارد.