گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۸۲

صبر دامان دل بیتاب نتواند گرفت
سد آهن پیش این سیلاب نتواند گرفت
بیقراریهای دل باشد به جا در عین وصل
بحر سرگردانی از گرداب نتواند گرفت
مانع از جولان نگردد بوی گل را برگ گل
پیش سالک عالم اسباب نتواند گرفت
ظالم از پیری نسازد دست کوتاه از ستم
رعشه تیغ از پنجه قصاب نتواند گرفت
زاهد خشک از وصول معرفت بی بهره است
تنگ در بر شمع را محراب نتواند گرفت
ناخن دخل است کوتاه از سخنهای متین
ماهی لب بسته را قلاب نتواند گرفت
با عزیزی دل ز غربت برگرفتن مشکل است
ابر آب از گوهر سیراب نتواند گرفت
پایه امنیت از هر منصبی بالاترست
دولت بیدار، جای خواب نتواند گرفت
زلف گرد عارض او موی آتش دیده است
قرب گنج از مار پیچ و تاب نتواند گرفت
خط نمی سازد حصاری حسن عالمگیر را
هاله ره بر پرتو مهتاب نتواند گرفت
در خم می چون فلاطون معتکف هر کس نشد
داد دل را از شراب ناب نتواند گرفت
لذت دیدار نتوان یافت صائب از نقاب
ماه جای مهر عالمتاب نتواند گرفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبر دامان دل بیتاب نتواند گرفت
سد آهن پیش این سیلاب نتواند گرفت
هوش مصنوعی: صبر و آرامش دل ناآرام نمی‌تواند مانند دامن پارچه‌ای کنترل شود و در برابر این جریان قوی، حتی موانع محکم نیز کارایی ندارند.
بیقراریهای دل باشد به جا در عین وصل
بحر سرگردانی از گرداب نتواند گرفت
هوش مصنوعی: دل در عین ارتباط و وصال، همچنان بی‌قرار و مضطرب است و این ناآرامی مانند بحرانی است که از گودال‌ها و موانع نمی‌تواند رهایی یابد.
مانع از جولان نگردد بوی گل را برگ گل
پیش سالک عالم اسباب نتواند گرفت
هوش مصنوعی: بوی گل نمی‌تواند مانع حرکت آن شود و برگ گل در برابر سالک (مسافر) نمی‌تواند دلیلی برای توقف او در عالم اسباب باشد.
ظالم از پیری نسازد دست کوتاه از ستم
رعشه تیغ از پنجه قصاب نتواند گرفت
هوش مصنوعی: ستمگر با وجود پیری، قدرت خود را از دست نمی‌دهد و هنوز هم می‌تواند به ستمگری ادامه دهد. مانند این است که نمی‌توان تیغ قصاب را از دستش بیرون کشید.
زاهد خشک از وصول معرفت بی بهره است
تنگ در بر شمع را محراب نتواند گرفت
هوش مصنوعی: زاهد مخلص و پرهیزگار که فقط به ظاهر دین توجه دارد، از درک عمیق معنویت و شناخت واقعی خداوند بی‌خبر است. او نمی‌تواند به درستی به سمت نور و حقیقت هدایت شود، زیرا قلبش بسته و تنگ است.
ناخن دخل است کوتاه از سخنهای متین
ماهی لب بسته را قلاب نتواند گرفت
هوش مصنوعی: ناخن نمی‌تواند به خوبی به سخن‌های عمیق و ارزشمند دست یابد، زیرا ماهیانی که دهانشان بسته است، به راحتی در دام نمی‌افتند.
با عزیزی دل ز غربت برگرفتن مشکل است
ابر آب از گوهر سیراب نتواند گرفت
هوش مصنوعی: دل خوشی از دوری عزیزان به آسانی به دست نمی‌آید، مانند اینکه نمی‌توان آب را از درون گوهری سیراب کرد.
پایه امنیت از هر منصبی بالاترست
دولت بیدار، جای خواب نتواند گرفت
هوش مصنوعی: ایمنی و امنیت هر جامعه از هر مقام و منصبی wichtiger است. وقتی که دولت و مسئولان هوشیار و بیدار باشند، نمی‌توانند در آرامش و بی‌خیالی استراحت کنند.
زلف گرد عارض او موی آتش دیده است
قرب گنج از مار پیچ و تاب نتواند گرفت
هوش مصنوعی: موهای تاب‌دار و سیاهش مانند آتشی است که بر چهره‌اش می‌درخشد. نزدیک شدن به گنجی که درون ماری پیچیده شده، ممکن نیست.
خط نمی سازد حصاری حسن عالمگیر را
هاله ره بر پرتو مهتاب نتواند گرفت
هوش مصنوعی: زیبایی بی‌نظیر و جهانی او را نمی‌توان با یک خط محدود کرد، چرا که نور مهتاب به قدری درخشان است که هیچ حریمی نمی‌تواند آن را محصور کند.
در خم می چون فلاطون معتکف هر کس نشد
داد دل را از شراب ناب نتواند گرفت
هوش مصنوعی: در خم می، مانند فیلسوفی که به تفکر خود مشغول است، هر کس به سمت دل خود نرود و از عشق و شوق خویش غافل شود، نمی‌تواند از شراب ناب و حقیقی لذت ببرد.
لذت دیدار نتوان یافت صائب از نقاب
ماه جای مهر عالمتاب نتواند گرفت
هوش مصنوعی: لذت دیدن چهره ی زیبا مانند ماه را نمی‌توان از پشت نقاب تجربه کرد. نور و زیبایی خاص ماه را نمی‌توان از طریق یک سایه یا پوشش به دست آورد.