غزل شمارهٔ ۱۳۸۰
زنگ خط آیینه رخسار جانان را گرفت
سبزه بیگانه آخر این گلستان را گرفت
کشور حسن ترا آورد خط زیر نگین
مور عاجز عاقبت ملک سلیمان را گرفت
خط گرفت از حسن بی پروا عنان اختیار
مشت خاری پیش سیل نوبهاران را گرفت
در دلم صد عقده خونین گره شد چون انار
تا چو به، گرد خط آن سیب زنخدان را گرفت
سبزه خط عرصه را بر عارض او تنگ ساخت
طوطی خوش حرف از آیینه میدان را گرفت
نه ز خط شد عنبرین پشت لب جان بخش یار
آه و دود تشنه ما آب حیوان را گرفت
وصل آن نازک میان بی زر نمی آید به دست
بهله با دست تهی چون آن رگ جان را گرفت؟
سایه شمشاد شد مار سیه در دیده ام
تا ز دستم شانه آن زلف پریشان را گرفت
نیست ممکن تیغ تیز از زخم گیرد رنگ خون
چون تواند خون ما آن برق جولان را گرفت؟
پرده مردم دریدن سعی در خون خودست
رزق آتش می شود خاری که دامان را گرفت
ظلم ظالم می کند تأثیر در همصحبتان
خون ناحق کشتگان بحر، مرجان را گرفت
می کند از سایه خود رم چو صیادان غزال
وحشت مجنون من از بس بیابان را گرفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زنگ خط آیینه رخسار جانان را گرفت
سبزه بیگانه آخر این گلستان را گرفت
هوش مصنوعی: زنگ خط یعنی غبار و کدورت. در اینجا اشاره به آلودگی و زخمی شدن زیبایی چهره محبوب دارد. سبزه بیگانه به گلستان اشاره دارد که نشاندهنده فضا یا محیطی است که باید زیبا و دلنشین باشد، اما تحت تأثیر عوامل منفی قرار گرفته و زیبایی آن لطمه دیده است. در نهایت، این شعر به ناپایداری زیباییها و تأثیرات منفی بر روانشناسی و جمال اشاره دارد.
کشور حسن ترا آورد خط زیر نگین
مور عاجز عاقبت ملک سلیمان را گرفت
هوش مصنوعی: کشور زیبایی تو خطی را زیر نگین آورده است و در نهایت، سلطنت سلیمان را از او گرفت.
خط گرفت از حسن بی پروا عنان اختیار
مشت خاری پیش سیل نوبهاران را گرفت
هوش مصنوعی: با جرات و زیبایی خاصی، حسن توانست مسیر خود را مشخص کند و همچنین در مقابل طوفان بهاری با چالشهایی همچون خاری در دست، ایستادگی کند.
در دلم صد عقده خونین گره شد چون انار
تا چو به، گرد خط آن سیب زنخدان را گرفت
هوش مصنوعی: در دل من بسیاری از دردها و مشکلات با هم گره خوردهاند، مانند دانههای یک انار. حالا که به چهره آن دختر زیبا نگاه میکنم، تمام این دردها و مشکلات به یادم میآید.
سبزه خط عرصه را بر عارض او تنگ ساخت
طوطی خوش حرف از آیینه میدان را گرفت
هوش مصنوعی: سبزه و گل زیبایی که در کنار او قرار دارد، فضای اطرافش را محدود کرده است و طوطی خوشزبان با تماشای تصویر خود در آینه، توجهش را به میدان جلب کرده است.
نه ز خط شد عنبرین پشت لب جان بخش یار
آه و دود تشنه ما آب حیوان را گرفت
هوش مصنوعی: لبان معشوق به رنگ عنبر است و از آنجا که او جانافزا و زندگیبخش است، ما در این حال با آه و دود به دنبال آب حیات هستیم که روحمان را سیراب کند.
وصل آن نازک میان بی زر نمی آید به دست
بهله با دست تهی چون آن رگ جان را گرفت؟
هوش مصنوعی: وصل آن معشوق نازنین با دست خالی و بدون ابزار ممکن نیست. وقتی دل و جان به شدت به او وابسته است، چگونه میتوان به این وصال دست یافت؟
سایه شمشاد شد مار سیه در دیده ام
تا ز دستم شانه آن زلف پریشان را گرفت
هوش مصنوعی: در چشمانم، سایهای شبیه به مار سیاهی است که به خاطر آن، نتوانستم زلفهای درهم تنیدهام را به خوبی شانه زنم.
نیست ممکن تیغ تیز از زخم گیرد رنگ خون
چون تواند خون ما آن برق جولان را گرفت؟
هوش مصنوعی: تیغ تیز نمیتواند از زخم، رنگ خون بگیرد، چگونه ممکن است که خون ما بتواند نور درخشان و پرتحرک را بگیرد؟
پرده مردم دریدن سعی در خون خودست
رزق آتش می شود خاری که دامان را گرفت
هوش مصنوعی: اگر انسان بخواهد پردهپوشی کند و در زندگی خود را بیپرده نشان دهد، ممکن است به خود آسیب برساند. این تلاش برای روشن شدن و خودنمایی، مثل آتش زدن به خود است و میتواند عواقب ناگواری به همراه داشته باشد. همچنین، مشکلاتی که بر سر راه او قرار میگیرند، مثل خاری میمانند که به دامن او میچسبد و باعث دردسر و رنجش میشوند.
ظلم ظالم می کند تأثیر در همصحبتان
خون ناحق کشتگان بحر، مرجان را گرفت
هوش مصنوعی: ستم ظالم بر دیگران تأثیر میگذارد و خون ناحق کشتهشدگان دریا باعث میشود که حتی زیباییها و نعمتها تحت تأثیر قرار گیرند.
می کند از سایه خود رم چو صیادان غزال
وحشت مجنون من از بس بیابان را گرفت
هوش مصنوعی: او مانند شکارچیان که از سایهی خود فرار میکنند، از سایهاش دور میشود. وحشت من مانند وحشت غزال در بیابان است که به شدت او را تحت فشار قرار داده است.