غزل شمارهٔ ۱۳۷۷
وقت خط دل کام خود زان لعل روح افزا گرفت
در بهاران می توان داد دل از صهبا گرفت
دست بیداد فلک را زود کوته می کند
فتنه ای کز قامت رعنای او بالا گرفت
در کدامین ساعت سنگین ندانم کوه غم
در زمین سینه ما خاکساران جا گرفت
نیست در سوادگرانجان عشق خوش سودای ما
می توان از ما دو عالم را به یک ایما گرفت
دامن ریگ روان را خار نتواند گرفت
دست خالی ماند هر کس دامن دنیا گرفت
خوشه گوهر عوض داد و همان شرمنده است
قطره چندی که ابر ما ازین دریا گرفت
شور بالادست ما بر طاق نسیان می نهد
هر شرابی را که باید پنبه از مینا گرفت
گرچه چون ساحل سلاح من سپر افکندن است
می توانم تیغ موج از پنجه دریا گرفت
خانه دلگیر را درمان به صحرا می کنند
چیست یارب چاره آن دل که از صحرا گرفت؟
همت پست است دامنگیر ما بی حاصلان
ورنه کوه قاف را در زیر پر عنقا گرفت
بود صائب تیغ کوه بیستون بی آب و تاب
این شرار از تیشه من در دل خارا گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۷۶: زهرخند ای دل که دور گریه مستانه رفتغزل شمارهٔ ۱۳۷۸: قطره خونی شد از دست نگارینش چکید
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وقت خط دل کام خود زان لعل روح افزا گرفت
در بهاران می توان داد دل از صهبا گرفت
هوش مصنوعی: در زمانی که دل به کام میآید از آن لعل روحافزا، در بهار میتوان دل را از شراب خوشعطر پر کرد.
دست بیداد فلک را زود کوته می کند
فتنه ای کز قامت رعنای او بالا گرفت
هوش مصنوعی: اگر مشکلات و سختیهایی که زندگی به وجود میآورد، به زودی فرسوده و کمقدرت شوند، این نشانهاست از فتنۀ بزرگی که از زیبایی و قدرت او نشأت گرفته است.
در کدامین ساعت سنگین ندانم کوه غم
در زمین سینه ما خاکساران جا گرفت
هوش مصنوعی: در کدام زمان پر از درد و ناراحتی نمیدانم که این بار سنگین غم چگونه در دل ما انسانهای خاکی جا گرفته است.
نیست در سوادگرانجان عشق خوش سودای ما
می توان از ما دو عالم را به یک ایما گرفت
هوش مصنوعی: در دل سوادگران عشق، حال و هوای خوشی وجود ندارد. اما میتوان با یک اشاره، هر دو جهان را به دست آورد.
دامن ریگ روان را خار نتواند گرفت
دست خالی ماند هر کس دامن دنیا گرفت
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند با دست خالی و بدون تلاش چیزی را به دست آورد. اگر بخواهیم از دنیا چیزی بدست آوریم، باید خود را به زحمت بیندازیم و در این راه سختیها را تحمل کنیم.
خوشه گوهر عوض داد و همان شرمنده است
قطره چندی که ابر ما ازین دریا گرفت
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مفهوم معامله و تغییر در ارزشها اشاره میکند. در اینجا، خوشهای از گوهرها به جای چیزی دیگر، عوض شده و در نتیجه، همان قطرهای که از ابر گرفته شده، شرمنده از این معامله است. این به نوعی نشاندهندهی ناپایداری و نارضایتی در عوض کردن چیزهای ارزشمند است.
شور بالادست ما بر طاق نسیان می نهد
هر شرابی را که باید پنبه از مینا گرفت
هوش مصنوعی: شور و شوقی که ما داریم، هر چیزی را که در ذهن فراموش میشود، به یاد میآورد و با آن حال و حس جدید، اثری از زیبایی را از بین میبرد.
گرچه چون ساحل سلاح من سپر افکندن است
می توانم تیغ موج از پنجه دریا گرفت
هوش مصنوعی: با اینکه سلاح من به مانند سلاح ساحل، سپر کردن است، اما میتوانم با قدرت امواج دریا مقابله کنم و تیغ آن را به دست بگیرم.
خانه دلگیر را درمان به صحرا می کنند
چیست یارب چاره آن دل که از صحرا گرفت؟
هوش مصنوعی: خانهای که دلگیر و ناراحت است، به وسیلهی سفر به دشت و صحرا بهبود مییابد. اما ای خدا، چه راهی هست برای قلبی که از طبیعت و فضای آزاد دور افتاده و تنها غم و اندوه دارد؟
همت پست است دامنگیر ما بی حاصلان
ورنه کوه قاف را در زیر پر عنقا گرفت
هوش مصنوعی: همت و تلاش ما ناچیز و بیفایده است وگرنه میتوانستیم قلههای بلند و دوردست را به دست آوریم.
بود صائب تیغ کوه بیستون بی آب و تاب
این شرار از تیشه من در دل خارا گرفت
هوش مصنوعی: صائب به زیبایی و قدرت تیغ کوه بیستون اشاره کرده و میگوید که این آتش و شعلهای که در دل سنگها زنده شده، از ضربه تیشه او نشأت گرفته است. یعنی آنچه که به شدت و زیبایی در دل سنگها میتپد، نتیجه تلاش و هنر اوست.