گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۷۴

بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت
برگ عیش پنج روزم را به دامان کرد و رفت
آه دود تلخکامان کار خود را می کند
زلف پندارد مرا خاطر پریشان کرد و رفت
ذره ای از آفتاب عشق در آفاق نیست
این شرر را کوهکن در سنگ پنهان کرد و رفت
وقت آن کان ملاحت خوش که از یک نوشخند
داغهای سینه ما را نمکدان کرد و رفت
هر که زین دریای پر آشوب سر زد چون حباب
تاج و تخت خویش را تسلیم طوفان کرد و رفت
پاس لشکر داشتن از خسروان زیبنده است
این نصیحت مور در کار سلیمان کرد و رفت
هر که بیرون آمد از دارالامان نیستی
چون شرر در اوج هستی یک دو جولان کرد و رفت
روزگار خوش عنانی خوش که چون سیل بهار
کعبه گر سنگ رهش گردید، ویران کرد و رفت
هر که صائب از حریم نیستی آمد برون
بر سر خشت عناصر یک دو جولان کرد و رفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت
برگ عیش پنج روزم را به دامان کرد و رفت
هوش مصنوعی: عطر زلف او حواسم را به هم ریخت و او رفت، لحظات شادی پنج روزه‌ام را نیز به یادش برگردانید و او دوباره رفت.
آه دود تلخکامان کار خود را می کند
زلف پندارد مرا خاطر پریشان کرد و رفت
هوش مصنوعی: دود تلخ غم‌انگیز به کار خود ادامه می‌دهد، زلف مانند اینکه به خاطر ناآرامی‌ها سروده شده بود، احساسات را تحت تأثیر قرار داد و رفت.
ذره ای از آفتاب عشق در آفاق نیست
این شرر را کوهکن در سنگ پنهان کرد و رفت
هوش مصنوعی: هیچ نشانه‌ای از عشق در جهان وجود ندارد، این شعله را کسی که می‌دانسته چگونه این آتش را در دل سنگ پنهان کند، با خود برده است.
وقت آن کان ملاحت خوش که از یک نوشخند
داغهای سینه ما را نمکدان کرد و رفت
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسیده بود که زیبایی و خوشرویی به اوج خود رسید. او با یک لبخند گرم و دلنشین، دردهای قلبی ما را تسکین داد و سپس از زندگی ما رفت.
هر که زین دریای پر آشوب سر زد چون حباب
تاج و تخت خویش را تسلیم طوفان کرد و رفت
هوش مصنوعی: هر کس که از این دریای پر از ناآرامی بیرون آمد، مانند حبابی است که تاج و تخت خود را به خاطر طوفان رها کرد و ناپدید شد.
پاس لشکر داشتن از خسروان زیبنده است
این نصیحت مور در کار سلیمان کرد و رفت
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که نگهداری و حفاظت از سپاهیان و نیروهای قوی برای پادشاهان و حکمرانان لازم و شایسته است. مور، که مخلوقی کوچک و فرزانه است، به سلیمان، پادشاه بزرگ، این نکته مهم را یادآوری کرده و سپس به سمت دیگری رفت.
هر که بیرون آمد از دارالامان نیستی
چون شرر در اوج هستی یک دو جولان کرد و رفت
هوش مصنوعی: هرکس که از سرپناه و آرامش خارج می‌شود، وجودش به اندازه‌ی درخششی در آسمان است. او چند لحظه‌ای نمایش و تکان‌هایی دارد و سپس ناپدید می‌شود.
روزگار خوش عنانی خوش که چون سیل بهار
کعبه گر سنگ رهش گردید، ویران کرد و رفت
هوش مصنوعی: زندگی خوب و خوشی از شتاب و سرزندگی بهاری برخوردار است که اگر حتی سنگی هم در سر راهش بیفتد، آن را نابود می‌کند و به مسیر خود ادامه می‌دهد.
هر که صائب از حریم نیستی آمد برون
بر سر خشت عناصر یک دو جولان کرد و رفت
هوش مصنوعی: هر کسی که از مرز نبود به جهان آمده، بر روی زمین یکی دو ساعت فعالیت کرده و سپس رفته است.

حاشیه ها

1397/05/23 05:07
محسن حیدرزاده جزی

مصرع دوم بیت دوم باید به این شکل اصلاح شود :
هرکه پندارد مرا خاطر پریشان کرد

1397/05/23 05:07
محسن حیدرزاده جزی

ببخشید شکل درست این گونه است :
زلف پندارد مرا خاطر پریشان کرد و رفت

1397/05/23 05:07
محسن حیدرزاده جزی

در بیت ماقبل آخر :
روزگار خوش عنانی خوش که چون سیل بهار ....