گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۱

نیست ممکن قُربِ آتش بال و پر سوزد مرا
چون سمندر دوری آتش مگر سوزد مرا
گر چنین حسنِ گلو‌سوزش جگر سوزد مرا
از سرشکِ آتشین، مژگانِ تر سوزد مرا
از لطافت می‌شود هر دم به رنگی عارضش
تا به هر نظّاره‌ای رنگِ دگر سوزد مرا
چون توانم از تماشایش نظر را آب داد؟
آن که رخسارش نگه در چشمِ تر سوزد مرا
گر چنین خواهد شد از می عارضِ او آتشین
خون چو داغِ لاله در لَختِ جگر سوزد مرا
کی به خلوت، رُخصتِ بَر گِردِ سَر گشتن دهد؟
آتشین‌خویی که در بیرونِ در سوزد مرا
بهرِ روغن، آبروی خود چرا ریزم به خاک؟
تا چراغ از آبِ خود همچون گهر سوزد مرا
شمع را هرگاه گردد گِردِ سر پروانه‌ای
بی پر و بالی ز آتش بیشتر سوزد مرا
از پرستاران، به غیر از اشک و آهِ آتشین
کیست بر بالین، چراغی تا سحر سوزد مرا
فیضِ صبحِ زنده‌دل بیش است از دل‌های شب
مرگِ پیران از جوانان بیشتر سوزد مرا
شمعِ محفل گر نپردازد به من از سرکِشی
گرمیِ پرواز صائب، بال و پر سوزد مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست ممکن قُربِ آتش بال و پر سوزد مرا
چون سمندر دوری آتش مگر سوزد مرا
هوش مصنوعی: ممکن نیست که فاصله‌ای از آتش داشته باشم و در عین حال دلم نسوزد؛ همان‌گونه که سمندر نمی‌تواند از آتش دور بماند و در پی آن، سوزی احساس نکند.
گر چنین حسنِ گلو‌سوزش جگر سوزد مرا
از سرشکِ آتشین، مژگانِ تر سوزد مرا
هوش مصنوعی: اگر زیباییِ دلربایش به قدری سوزان است که وجودم را می‌سوزاند، اشک‌های آتشین من از چشم‌های تر و نمناک او نیز به همین اندازه دردناک است.
از لطافت می‌شود هر دم به رنگی عارضش
تا به هر نظّاره‌ای رنگِ دگر سوزد مرا
هوش مصنوعی: هر لحظه به خاطر لطافتش، چهره‌اش به رنگی در می‌آید و هر بار که به او نگاه می‌کنم، رنگی دیگر در وجودم شعله‌ور می‌شود.
چون توانم از تماشایش نظر را آب داد؟
آن که رخسارش نگه در چشمِ تر سوزد مرا
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم به تماشای او ادامه دهم در حالی که چشمم اشکبار است؟ آن چهره‌اش به قدری زیباست که نگاه کردن به آن، به چشمانم سوزش می‌دهد.
گر چنین خواهد شد از می عارضِ او آتشین
خون چو داغِ لاله در لَختِ جگر سوزد مرا
هوش مصنوعی: اگر عشق او این گونه باشد، من هم همچون داغ لاله در قلبم می‌سوزم و خونم آتشین خواهد شد.
کی به خلوت، رُخصتِ بَر گِردِ سَر گشتن دهد؟
آتشین‌خویی که در بیرونِ در سوزد مرا
هوش مصنوعی: کی می‌شود که در تنهایی، اجازه پیدا کنم دور سرم بچرخم؟ در حالی که غیظ و خشم آتشین، در بیرون از در مرا می‌سوزاند.
بهرِ روغن، آبروی خود چرا ریزم به خاک؟
تا چراغ از آبِ خود همچون گهر سوزد مرا
هوش مصنوعی: چرا برای بدست آوردن روغن، آبرویم را به خطر می‌اندازم؟ در حالی که می‌خواهم چراغم با آب خودم مانند مروارید بسوزد.
شمع را هرگاه گردد گِردِ سر پروانه‌ای
بی پر و بالی ز آتش بیشتر سوزد مرا
هوش مصنوعی: هر بار که شمع روشن می‌شود، پروانه‌ای بدون پر و بال دور آن می‌گردد و این نزدیکی به شمع، آتش آن را بیشتر و سوزنده‌تر می‌کند.
از پرستاران، به غیر از اشک و آهِ آتشین
کیست بر بالین، چراغی تا سحر سوزد مرا
هوش مصنوعی: از پرستاران کسی جز اشک و ناله‌ی سوزان بر بالین من نیست که تا صبح چراغی برای من روشن کند.
فیضِ صبحِ زنده‌دل بیش است از دل‌های شب
مرگِ پیران از جوانان بیشتر سوزد مرا
هوش مصنوعی: صبح‌هایی که دل‌ها زنده و شاداب هستند، بیشتر از دل‌های شبانه‌ای که در غم و اندوه غرق شده‌اند، فیض و برکت به ارمغان می‌آورند. سوختن دل‌های پیران در شب مرگ، از سوختن دل جوانان بیشتر است و این درد و سوز را به من القا می‌کند.
شمعِ محفل گر نپردازد به من از سرکِشی
گرمیِ پرواز صائب، بال و پر سوزد مرا
هوش مصنوعی: اگر شمع محفل به خاطر سرکشی من به من توجهی نکند، گرمای پرواز من باعث سوختن بال و پرم می‌شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۳۱ به خوانش عندلیب