غزل شمارهٔ ۱۲۹
دیدنِ لعلِ لبش خاموش میسازد مرا
تنگظرفم، رنگِ می مدهوش میسازد مرا
مُهرهٔ گهوارهام اشک است چون طفلِ یتیم
میخورد خون دایه تا خاموش میسازد مرا
شعلههای شوخ از صَرصَر شود بیباکتر
سیلی استاد، بازیگوش میسازد مرا
پردهٔ شرم و حجابِ من ز گل نازکترست
گرمیِ نَظّاره شبنمپوش میسازد مرا
میکنم در جرعهٔ اول سبکبارش ز غم
چون سبو هر کس که بارِ دوش میسازد مرا
حسنِ مهتابی مرا میریزد از هم چون کتان
از بهار افزون خزان مدهوش میسازد مرا
گر چنین خواهد ز روی دردِ بلبل ناله کرد
همچو شاخِ گل سراپا گوش میسازد مرا
همچنان بر سروِ سیمینِ تو میلرزد دلم
گر نسیم از برگِ گل آغوش میسازد مرا
گرچه میداند نماند برق پنهان در سحاب
آسمانِ سادهدل خسپوش میسازد مرا
صائب از گفت و شنودِ خلق مغزم پوچ شد
گوش سنگین و لب خاموش میسازد مرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دیدنِ لعلِ لبش خاموش میسازد مرا
تنگظرفم، رنگِ می مدهوش میسازد مرا
هوش مصنوعی: وقتی لبهای زیبا و قرمز او را میبینم، مرا وادار به سکوت میکند. من ظرفیت و تحمل کمی دارم و رنگ شراب مرا به شدت تحت تأثیر قرار میدهد.
مُهرهٔ گهوارهام اشک است چون طفلِ یتیم
میخورد خون دایه تا خاموش میسازد مرا
هوش مصنوعی: مهرهای که در گهوارهام دارم، اشک است و مانند طفل یتیم، برای آرام شدنم نیازمند خون دایهاش است.
شعلههای شوخ از صَرصَر شود بیباکتر
سیلی استاد، بازیگوش میسازد مرا
هوش مصنوعی: شعلههای پرانرژی و شاداب از وزش باد، بیپرواتر میشود و سیلابی که استادانه میآید، مرا به بازی میگیرد.
پردهٔ شرم و حجابِ من ز گل نازکترست
گرمیِ نَظّاره شبنمپوش میسازد مرا
هوش مصنوعی: شرم و حجاب من از گل هم لطیفتر است و جلوهگری نگاهم مثل شبنم که گل را زیبایی میبخشد، مرا به جلوهای زیبا تبدیل میکند.
میکنم در جرعهٔ اول سبکبارش ز غم
چون سبو هر کس که بارِ دوش میسازد مرا
هوش مصنوعی: در جرعهٔ اول، با یک نوشیدن راحت و بیخیالی از غمهای خود فاصله میگیرم، مانند سبوی پر از آب که سبک و خالی میشود. هر کسی که بار غم و مسئولیت را بر دوش خود میگذارد، مرا تحت تأثیر قرار میدهد.
حسنِ مهتابی مرا میریزد از هم چون کتان
از بهار افزون خزان مدهوش میسازد مرا
هوش مصنوعی: زیبایی ماه به قدری خیرهکننده است که مرا از هم میپاشد، درست مثل کتان که در بهار بیش از حد شسته میشود و در فصل خزان تحت تأثیر قرار میگیرد و مرا گیج و مبهوت میسازد.
گر چنین خواهد ز روی دردِ بلبل ناله کرد
همچو شاخِ گل سراپا گوش میسازد مرا
هوش مصنوعی: اگر دلش به خاطر درد و رنجش بخواهد، مانند شاخ گل تمام وجودش را به من اختصاص میدهد و ناله میکند.
همچنان بر سروِ سیمینِ تو میلرزد دلم
گر نسیم از برگِ گل آغوش میسازد مرا
هوش مصنوعی: دل من هنوز به خاطر زیبایی و ظرافت تو، مانند درخت سرو به اهتزاز درآمده است. همانطور که نسیم به آرامی از برگ گل عبور میکند، احساسی عمیق در وجودم جریانی تازه ایجاد میکند.
گرچه میداند نماند برق پنهان در سحاب
آسمانِ سادهدل خسپوش میسازد مرا
هوش مصنوعی: هرچند میداند که نوری که در ابرها پنهان است، ماندگار نیست، اما با این حال، دل سادهدل مرا تحت تأثیر قرار میدهد و مرا میسازد.
صائب از گفت و شنودِ خلق مغزم پوچ شد
گوش سنگین و لب خاموش میسازد مرا
هوش مصنوعی: من از حرفها و شنیدههای مردم به جایی رسیدهام که ذهنم خالی شده است و حالا گوشهایم سنگین و زبانم خاموش شده است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۲۹ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1395/01/08 17:04
محسن شفیعی
بیت سوم
شعله های شوخ صحیح است
مطابق چاپ محمد قهرمان

صائب