گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۶۹

چهره گلرنگ را پیمانه ای در کار نیست
نرگس مخمور را میخانه ای در کار نیست
نیست زلف دلفریب یار را حاجت به خال
دام چون افتاد گیرا، دانه ای در کار نیست
لنگر بی مدعایی چشم حیران را بس است
این صدف را گوهر یکدانه ای در کار نیست
حسن کامل عشقبازی می کند با خویشتن
شعله جواله را پروانه ای در کار نیست
نیست بر دست کسی چشم پریشان خاطران
زلف ماتم دیدگان را شانه ای در کار نیست
راه نتوان برد از سنگ نشان در بی نشان
حق طلب را کعبه و بتخانه ای در کار نیست
دل نمی باید شود غافل ازان جان جهان
ذکر حق را سبحه صد دانه ای در کار نیست
نونیازان را گزیری نیست از عشق مجاز
کاملان را ابجد طفلانه ای در کار نیست
پنبه گوش کهنسالان بود موی سفید
خواب وقت صبح را افسانه ای در کار نیست
از نگاهی می توان ما را به خاک و خون کشید
صید ما را حمله شیرانه ای در کار نیست
می کند وحشت ز خود، آن را که خلق افتاد تنگ
خانه زنبور را همخانه ای در کار نیست
حسن چون بی پرده شد زنهار گرد او مگرد
کاین چراغ روز را پروانه ای در کار نیست
می کند دل را عبث زیر و زبر آن حسن شوخ
بهر آن گنج روان ویرانه ای در کار نیست
تیر صائب پر برون آرد در آغوش کمان
راه پیمای طلب را خانه ای در کار نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چهره گلرنگ را پیمانه ای در کار نیست
نرگس مخمور را میخانه ای در کار نیست
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از زیبایی و جذابیت‌های خاصی است که نمی‌توان آنها را در ظرف یا مکانی محدود کرد. گلی با چهره‌ای رنگین و نرگسی مست، نشان‌دهنده‌ی زیبایی‌های فراتر از معمول است که قابل ضبط و محدود کردن نیستند. این زیبایی‌ها در حالت‌های طبیعی و آزاد خود می‌درخشند و نمی‌توان آنها را در یک مکان خاص محصور کرد.
نیست زلف دلفریب یار را حاجت به خال
دام چون افتاد گیرا، دانه ای در کار نیست
هوش مصنوعی: زلف‌های زیبا و فریبنده معشوق هیچ نیازی به خال و خط و نشان ندارند، زیرا وقتی که به دام عشق افتادیم، دیگر نیازی به دانه و ترفند نیست.
لنگر بی مدعایی چشم حیران را بس است
این صدف را گوهر یکدانه ای در کار نیست
هوش مصنوعی: چشمان حیران به یک لنگر بی‌ادعا نیاز دارند، زیرا این صدف توانایی تولید یک گوهر بی‌نظیر را ندارد.
حسن کامل عشقبازی می کند با خویشتن
شعله جواله را پروانه ای در کار نیست
هوش مصنوعی: زیبایی بی‌نظیر در عشق به خود مشغول است، مانند شمعی که به خود روشنی می‌دهد و پروانه‌ای در اطرافش وجود ندارد.
نیست بر دست کسی چشم پریشان خاطران
زلف ماتم دیدگان را شانه ای در کار نیست
هوش مصنوعی: کسی نمی‌تواند به وضعیت آشفته و پریشان افرادی که به خاطر زلف و زیبایی خود غمگین هستند، رسیدگی کند؛ کسی نیست که بتواند به آنها کمک کند یا دل‌هایشان را آرام کند.
راه نتوان برد از سنگ نشان در بی نشان
حق طلب را کعبه و بتخانه ای در کار نیست
هوش مصنوعی: برای یافتن حقیقت نباید از نشانه‌های ظاهری استفاده کرد، چون در مسیر جستجوی حق، کعبه و بت‌خانه‌ای وجود ندارد.
دل نمی باید شود غافل ازان جان جهان
ذکر حق را سبحه صد دانه ای در کار نیست
هوش مصنوعی: دل نباید از یاد خدا غافل شود، همان‌طور که تسبیحی با صد دانه در دست است، این ذکر و یاد خدا در زندگی ما بسیار مهم و ضروری است.
نونیازان را گزیری نیست از عشق مجاز
کاملان را ابجد طفلانه ای در کار نیست
هوش مصنوعی: عشق برای کسانی که به آن نیاز دارند، اجتناب ناپذیر است و افراد کامل نیازی به تقسیم بندی یا تفسیر کودکانه ندارند.
پنبه گوش کهنسالان بود موی سفید
خواب وقت صبح را افسانه ای در کار نیست
هوش مصنوعی: موی سفید مانند پنبه‌ای است که برای افراد سالخورده است و خواب صبح را به داستانی تبدیل کرده است؛ در واقع، واقعیت خواب هیچ افسانه‌ای ندارد.
از نگاهی می توان ما را به خاک و خون کشید
صید ما را حمله شیرانه ای در کار نیست
هوش مصنوعی: با یک نگاه، می‌توانیم ویران شویم و به خاک و خون بیفتیم. در واقع، برای شکار ما نیازی به حمله‌ای شجاعانه و پر سر و صدا نیست.
می کند وحشت ز خود، آن را که خلق افتاد تنگ
خانه زنبور را همخانه ای در کار نیست
هوش مصنوعی: کسی که در تنگنای زندگی قرار بگیرد، احساس ترس و وحشت خواهد کرد؛ مانند زنبور که در فضای محدود خود، همسایه‌ای ندارد و در دلهره به سر می‌برد.
حسن چون بی پرده شد زنهار گرد او مگرد
کاین چراغ روز را پروانه ای در کار نیست
هوش مصنوعی: چهره زیبا وقتی که نمایان می‌شود، احتیاط کن که به دور او نگردی؛ چرا که در روشنایی روز، پروانه‌ای برای درخشیدن وجود ندارد.
می کند دل را عبث زیر و زبر آن حسن شوخ
بهر آن گنج روان ویرانه ای در کار نیست
هوش مصنوعی: دل را بی‌دلیل درگیر زیبایی آن معشوق می‌کند، اما برای دستیابی به آن گنج گرانبها، کار خراب و بی‌فایده‌ای انجام نمی‌دهد.
تیر صائب پر برون آرد در آغوش کمان
راه پیمای طلب را خانه ای در کار نیست
هوش مصنوعی: تیر پرتاب شده از کمان، به راحتی در آغوش آن می‌نشیند، اما در جستجوی خواسته‌های خود، هیچ جایی برای استراحت و آرامش وجود ندارد.