گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۶۸

حسن عالمسوز او را ساغری در کار نیست
چهره خورشید را روشنگری در کار نیست
آتش از خود می دهد بیرون سپند شوخ ما
این سبکسیر فنا را مجمری در کار نیست
قطره آبی به هم پیچد بساط خواب را
در شکست اهل غفلت لشکری در کار نیست
هیچ نقشی نیست کز آیینه رو پنهان کند
دل چو روشن شد کتاب و دفتری در کار نیست
مطرب ما چون خم می سینه پر جوش ماست
محفل عشاق را خنیاگری در کار نیست
هر چه باید، آدمی با خویشتن آورده است
خواب چون افتاد سنگین، بستری در کار نیست
با زبان گندمین، روزی طلب کردن خطاست
طوطی شیرین سخن را شکری در کار نیست
گر دهانش در نظر ناید، حدیث او بس است
باده روحانیان را ساغری در کار نیست
کهربایی حاصل ما را به غارت می برد
خرمن بی مغز ما را صرصری در کار نیست
سیل بی رهبر به دریا می رساند خویش را
شوق در هر دل که باشد رهبری در کار نیست
می ربایندت چو شبنم شوخی گلها ز هم
سیر این گلزار را بال و پری در کار نیست
کوه طاقت صائب از دل گو گرانی را ببر
این محیط بیکران را لنگری در کار نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حسن عالمسوز او را ساغری در کار نیست
چهره خورشید را روشنگری در کار نیست
هوش مصنوعی: زیبایی دل‌انگیز او نیاز به هیچ نوشیدنی ندارد، مانند اینکه نور خورشید نیازی به روشنی دیگری ندارد.
آتش از خود می دهد بیرون سپند شوخ ما
این سبکسیر فنا را مجمری در کار نیست
هوش مصنوعی: آتش از درون خود شعله‌ور می‌شود، اما این درخت سرزنده و شاداب ما نشانه‌ای از نابودی را نشان نمی‌دهد.
قطره آبی به هم پیچد بساط خواب را
در شکست اهل غفلت لشکری در کار نیست
هوش مصنوعی: قطره‌ای از آب می‌تواند خواب را بر هم زند، اما برای افرادی که غافل هستند، هیچ تلاشی در کار نیست.
هیچ نقشی نیست کز آیینه رو پنهان کند
دل چو روشن شد کتاب و دفتری در کار نیست
هوش مصنوعی: هیچ تصویری نمی‌تواند از آینه پنهان بماند. وقتی دل روشن و روشنگر شد، دیگر نیازی به کتاب و دفتر نیست.
مطرب ما چون خم می سینه پر جوش ماست
محفل عشاق را خنیاگری در کار نیست
هوش مصنوعی: موسیقی‌دان ما زمانی که به ساز می‌زند، دل پر شور ما را به شیفتگی می‌آورد. در این حالت، دیگر نیازی به آوازخوانی برای جذب عاشقان نیست.
هر چه باید، آدمی با خویشتن آورده است
خواب چون افتاد سنگین، بستری در کار نیست
هوش مصنوعی: انسان همواره آنچه نیاز دارد را در درون خود دارد و زمانی که خوابش می‌برد و غرق در خواب می‌شود، دیگر چیزی برایش مهم نیست.
با زبان گندمین، روزی طلب کردن خطاست
طوطی شیرین سخن را شکری در کار نیست
هوش مصنوعی: درخواست روزی با زبانی ناپسند، اشتباه است؛ زیرا پرنده‌ای که به خوبی سخن می‌گوید نیازی به شیرینی ندارد.
گر دهانش در نظر ناید، حدیث او بس است
باده روحانیان را ساغری در کار نیست
هوش مصنوعی: اگر سخنان او را در ظاهر نشنویم، خود گفته‌هایش کافی است؛ نیاز نیست که در کنار آن، میخي از شراب روحانیان داشته باشیم.
کهربایی حاصل ما را به غارت می برد
خرمن بی مغز ما را صرصری در کار نیست
هوش مصنوعی: کهربایی که ما به دست آورده‌ایم، به راحتی توسط دیگران گرفته می‌شود و محصول بی‌ثمر ما تحت تأثیر طوفانی قرار نمی‌گیرد.
سیل بی رهبر به دریا می رساند خویش را
شوق در هر دل که باشد رهبری در کار نیست
هوش مصنوعی: آب راه خود را به دریا پیدا می‌کند حتی بدون راهنما. حس شوق و اشتیاق در دل هر کسی می‌تواند او را هدایت کند، بی‌نیاز از رهبری از سوی دیگران.
می ربایندت چو شبنم شوخی گلها ز هم
سیر این گلزار را بال و پری در کار نیست
هوش مصنوعی: تو مانند شبنم هستی که با شوخی گل‌ها، از این گلزار زیبا ربوده می‌شوی؛ و در اینجا خبری از بال و پر پرواز نیست.
کوه طاقت صائب از دل گو گرانی را ببر
این محیط بیکران را لنگری در کار نیست
هوش مصنوعی: صائب، با توجه به قدرت و استقامت خود، به دل خود می‌گوید که سنگینی و مشکلات را فراموش کند. در این جهان وسیع، نیازی به نگرانی و ترس نیست.