گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۶۳

گر نمی جوشیم با می از سر انکار نیست
غفلت سرشار ما را باعثی در کار نیست
می زند هر قطره باران چشمکی بر ساقیان
کاین چنین روزی چرا پیمانه ها سرشار نیست؟
می توان در سینه بی کینه من روی دید
خانه آیینه ام در بسته زنگار نیست
تحفه دل را به امیدی به کویش برده ایم
آه اگر آن زلف سرپیچد که دل در کار نیست!
پنجه بیتابی دل، سینه ام را چاک کرد
این صدف را راحتی از گوهر شهوار نیست
بر رگ جانها نپیچد تا پریشان نیست زلف
نبض دلها را نگیرد چشم تا بیمار نیست
کشتنی چون دیر کشتن نیست صید عشق را
الحذر از تیغ مژگانی که بی زنهار نیست
شانه در هرعقده زلف تو ایمان تازه کرد
اینقدر پیچیدگی با رشته زنار نیست
تا بگیرد جذبه توفیق، بازوی که را
هر سری شایسته دوش و کنار دار نیست
طوطی از آیینه می گویند می آید به حرف
چون مرا در پیش رویش زهره گفتار نیست؟
بیقراران بی نیاز از کعبه و بتخانه اند
ریگ را در قطع ره هرگز به منزل کار نیست
نام عشق از کلک ما صائب بلند آوازه شد
عشق اگر بخشد دو عالم را به ما، بسیار نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر نمی جوشیم با می از سر انکار نیست
غفلت سرشار ما را باعثی در کار نیست
هوش مصنوعی: اگر از روی انکار مَی نمی‌نوشیم، نباید فراموش کنیم که غفلت ما ناشی از یک علت است و در واقع، ما بی‌دلیل در این حالت نیستیم.
می زند هر قطره باران چشمکی بر ساقیان
کاین چنین روزی چرا پیمانه ها سرشار نیست؟
هوش مصنوعی: هر قطره باران به ساقیان چشمک می‌زند و این را می‌پرسد که چرا در چنین روزی پیمانه‌ها پر نیستند؟
می توان در سینه بی کینه من روی دید
خانه آیینه ام در بسته زنگار نیست
هوش مصنوعی: می‌توانی در دل من که از کینه خالی است، جای داشته باشی. در خانه‌ی دلم، آینه‌ای وجود دارد که در آن بسته و کثیف نیست.
تحفه دل را به امیدی به کویش برده ایم
آه اگر آن زلف سرپیچد که دل در کار نیست!
هوش مصنوعی: هدیه‌ی دل را با امید به حضورت آورده‌ایم، اما ای کاش آن زلف بر افراز شود که دل در این ماجرا هیچ نقشی ندارد!
پنجه بیتابی دل، سینه ام را چاک کرد
این صدف را راحتی از گوهر شهوار نیست
هوش مصنوعی: دل آشفته‌ام با شدت، سینه‌ام را دریده است. این صدف، آنقدر که در آن مروارید وجود دارد، راحتی و آرامشی ندارد.
بر رگ جانها نپیچد تا پریشان نیست زلف
نبض دلها را نگیرد چشم تا بیمار نیست
هوش مصنوعی: وقتی که احساسات و افکار به هم ریخته نشده و آرامش برقرار است، نمی‌توان درک کرد که چقدر تأثیرگذارند. همچنین تا زمانی که دل‌ها درگیر نشوند و داغ و درماندگی وجود نداشته باشد، نمی‌توان به درستی خواند و فهمید که چه حالتی در دل‌ها حکفرماست.
کشتنی چون دیر کشتن نیست صید عشق را
الحذر از تیغ مژگانی که بی زنهار نیست
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره دارد که اگر کسی دیر وارد عشق شود، باید مراقب باشد. او به خطرات و دشواری‌های این عشق اشاره می‌کند و اخطار می‌دهد که این معشوق می‌تواند با چشمانش، که به مانند تیغی تیز می‌باشند، کسی را درگیر کند و به سادگی کسی را نجات نمی‌دهد. پس باید در این مسیر با احتیاط پیش رفت.
شانه در هرعقده زلف تو ایمان تازه کرد
اینقدر پیچیدگی با رشته زنار نیست
هوش مصنوعی: شانه کردن در گیسوان تو، هر بار باعث می‌شود که به ایمانی نو دست یابم. پیچیدگی‌های موهایت به اندازه پیچیدگی‌های زنجیر محکم نیست.
تا بگیرد جذبه توفیق، بازوی که را
هر سری شایسته دوش و کنار دار نیست
هوش مصنوعی: تا وقتی که جاذبه موفقیت به کسی دست ندهد، هیچ کسی نمی‌تواند به خوبی و شایستگی در کنار او قرار گیرد.
طوطی از آیینه می گویند می آید به حرف
چون مرا در پیش رویش زهره گفتار نیست؟
هوش مصنوعی: طوطی وقتی که در برابر آینه قرار می‌گیرد، می‌گوید که می‌تواند صحبت کند، اما چون من در برابر او هستم، جرأت بیان کلمات را ندارم.
بیقراران بی نیاز از کعبه و بتخانه اند
ریگ را در قطع ره هرگز به منزل کار نیست
هوش مصنوعی: بی‌قراری و نیاز واقعی انسان‌ها به مکان‌های مقدس مانند کعبه و بتخانه نیست. در حقیقت، سرنوشت کسی که به دنبال حقیقت است، به مسیرش و جلوه‌ دادن آن بستگی دارد و نه به مقصد نهایی.
نام عشق از کلک ما صائب بلند آوازه شد
عشق اگر بخشد دو عالم را به ما، بسیار نیست
هوش مصنوعی: محبوب ما با قلم ما نام عشق را به بلندای مقام رساند. اگر عشق به ما دو جهان را هم ببخشد، به هیچ وجه زیاد نیست.