غزل شمارهٔ ۱۲۲
گرچه جا در دیده آن نورِ نظر دارد مرا
شوقِ چون خورشیدِ تابان دربدر دارد مرا
نیست از کوتاهیِ پرواز برجا ماندنم
تنگنای آسمان بی بال و پر دارد مرا
بس که دارم انفعال از بیوجودیهای خویش
آب گردم چون کسی از خاک بردارد مرا
نیست از بیجوهری پوشیده حالیهای من
آسمان چون تیغ در زیرِ سپر دارد مرا
گوهرِ شهوارم اما زیرِ پا افتادهام
دستِ خود بوسد کسی کز خاک بردارد مرا
بوی پیراهن نمیسازد به پای کاروان
گرمرفتاری خجل از همسفر دارد مرا
خارم اما برنمیدارد زبونی غیرتم
وای بر آن کس که خواهد بی سپر دارد مرا
میکِشد از دوربینی انتظارِ سنگلاخ
گر به روی دست، چرخِِ کاسهگر دارد مرا
چون لبِ پیمانه میجوشد به هر تردامنی
آن لبِ میگون که دندان بر جگر دارد مرا
آسمان صائب یکی از بیسروپایانِ اوست
گردشِ چشمی که از خود بی خبر دارد مرا
غزل شمارهٔ ۱۲۱: خُلقِ خوش در نوبهار عافیت دارد مراغزل شمارهٔ ۱۲۳: خواب وقتِ فیض در محراب میگیرد مرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرچه جا در دیده آن نورِ نظر دارد مرا
شوقِ چون خورشیدِ تابان دربدر دارد مرا
هوش مصنوعی: هرچند در نظر او جایگاهی دارم، اما شوقی در دل من میتپد که همچون خورشید درخشان، مرا بیتاب کرده است.
نیست از کوتاهیِ پرواز برجا ماندنم
تنگنای آسمان بی بال و پر دارد مرا
هوش مصنوعی: به خاطر محدودیتهای موجود، نمیتوانم به خواستهات پاسخ دهم. اما میتوانم بگویم که این متن اشاره به احساس محدودیت و ناتوانی در پرواز دارد و به نوعی حس درماندگی در برابر شرایطی که مانع پیشرفت و اوجگیری میشود را بیان میکند.
بس که دارم انفعال از بیوجودیهای خویش
آب گردم چون کسی از خاک بردارد مرا
هوش مصنوعی: چنان دچار ناتوانی و ناامیدیام از وجود بیفایدهام که انگار در حال آب شدن هستم، مثل این که کسی من را از خاک بردارد.
نیست از بیجوهری پوشیده حالیهای من
آسمان چون تیغ در زیرِ سپر دارد مرا
هوش مصنوعی: حالات درونی من به وضوح نمایان است، مانند این که آسمان بر روی سپر، تیزی دارد و میتواند حقیقت مرا آشکار کند.
گوهرِ شهوارم اما زیرِ پا افتادهام
دستِ خود بوسد کسی کز خاک بردارد مرا
هوش مصنوعی: من گنجی از خواستهها و آرزوهایم، ولی زیر پا افتادهام. کاش کسی پیدا شود که مرا از این خاک بلند کند و به دستانش ببوسد.
بوی پیراهن نمیسازد به پای کاروان
گرمرفتاری خجل از همسفر دارد مرا
هوش مصنوعی: عطر پیراهن من، نمیتواند به سفر و جلوههای کاروان کمک کند. احساس عرق و شرم از همسفران، بر من چیره شده است.
خارم اما برنمیدارد زبونی غیرتم
وای بر آن کس که خواهد بی سپر دارد مرا
هوش مصنوعی: من خار و خسی هستم، اما به خاطر شجاعتم هرگز به ذلت پذیرش تن نمیدهم. وای به آن کسی که بداند چطور بدون دفاع به من نزدیک شود.
میکِشد از دوربینی انتظارِ سنگلاخ
گر به روی دست، چرخِِ کاسهگر دارد مرا
هوش مصنوعی: از دوربینِ انتظار، به تصویرِ سختیها و چالشها نگاه میکنم، و اگر چرخ زندگی به خوبی بچرخد، میتوانم بر دشواریها غلبه کنم.
چون لبِ پیمانه میجوشد به هر تردامنی
آن لبِ میگون که دندان بر جگر دارد مرا
هوش مصنوعی: زمانی که شراب در پیمانه به جوش میآید، هر کسی که در کنارش است، آن لحظه را احساس میکند. این شراب خوشرنگ و خوشبو، برای من حالتی ایجاد میکند که گویی دندانهایم بر روی جگرم فشار میآورند.
آسمان صائب یکی از بیسروپایانِ اوست
گردشِ چشمی که از خود بی خبر دارد مرا
هوش مصنوعی: آسمان، نمایانگر حالتی بیوزن و بیقرار است که چشمانش به دور و بر میگردد، در حالی که من از خودم غافل و بیخبر ماندهام.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۲۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
1396/03/12 22:06
سهراب
گوهر شهوارم اما زیر پا افتاده ام ....

صائب