گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۱

خُلقِ خوش در نوبهار عافیت دارد مرا
خاکساری در حصار عافیت دارد مرا
تا چه بدمستی ز من سرزد که دوُرِ روزگار
در کشاکش از خمار عافیت دارد مرا
آسمان گر از خزانِ درد پامالم کند
بهْ که سرسبز از بهار عافیت دارد مرا
تا سبو بر دوش دارم از خمار آسوده‌ام
مِی‌کِشی در زیر بار عافیت دارد مرا
صبحِ محشر شور در عالم فکند و همچنان
آسمان امیدوار عافیت دارد مرا
شُکرِ زنجیرِ جنون بر گردنِ من واجب است
مدّتی شد در حصار عافیت دارد مرا
اهلِ دُردی نیست صائب زین همه دُردی‌کشان
تا به جامی شرمسار عافیت دارد مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خُلقِ خوش در نوبهار عافیت دارد مرا
خاکساری در حصار عافیت دارد مرا
هوش مصنوعی: در بهار، روحیه خوب و شاداب به من احساس خوشبختی می‌دهد، همچنین داشتن تواضع و فروتنی در محیط امن و آرام زندگی‌ام مرا خوشحال می‌کند.
تا چه بدمستی ز من سرزد که دوُرِ روزگار
در کشاکش از خمار عافیت دارد مرا
هوش مصنوعی: تا چه حد از شوق و شادی تحت تاثیر قرار گرفتم که درگیر چالش‌های زندگی، هنوز از حال و هوای خوب و آرامش ذهنی لذت می‌برم.
آسمان گر از خزانِ درد پامالم کند
بهْ که سرسبز از بهار عافیت دارد مرا
هوش مصنوعی: اگر آسمان با درد و غم مرا زمین‌گیر کند، بهتر است که حداقل از بهار سلامتی بهره‌مند باشم و سرسبز و شاداب بمانم.
تا سبو بر دوش دارم از خمار آسوده‌ام
مِی‌کِشی در زیر بار عافیت دارد مرا
هوش مصنوعی: تا وقتی که سبویی بر دوش دارم و مشغول لذت‌بردن از زندگی هستم، از غم و درد رهایی دارم. نوشیدن مِی در حالی که زیر بار آسایش و خوشی هستم، باعث تسکین من می‌شود.
صبحِ محشر شور در عالم فکند و همچنان
آسمان امیدوار عافیت دارد مرا
هوش مصنوعی: صبح روز قیامت شور و هیجانی در دنیا به وجود می‌آید و در حالی که آسمان هنوز امیدوار است که حالتی خوب و آرامش‌بخش به من بدهد.
شُکرِ زنجیرِ جنون بر گردنِ من واجب است
مدّتی شد در حصار عافیت دارد مرا
هوش مصنوعی: باید بابت زنجیرهای دیوانگی که به گردن من افتاده، سپاسگزار باشم. مدتی است که در امنیت و آسایش خود را حبس کرده‌ام.
اهلِ دُردی نیست صائب زین همه دُردی‌کشان
تا به جامی شرمسار عافیت دارد مرا
هوش مصنوعی: صائب اهل درد نیست و در میان همه افرادی که در رنج و درد به سر می‌برند، او به خاطر داشتن یک جام، شرمنده از آرامش و سلامت خود است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۱ به خوانش عندلیب