غزل شمارهٔ ۱۲
نیست از زخم زبان پروا دل بی تاب را
مانع از گردش نگردد خار و خس گرداب را
تیغ را نتوان برآوردن ز زخم ما به زور
از زمین تشنه بیرون شد نباشد آب را
جوهر ذاتی است مستغنی ز نور عاریت
روغنی حاجت نباشد گوهر شب تاب را
قامت خم زندگی را می کند پا در رکاب
می گذارد پل در آتش نعل این سیلاب را
می کند فکر متین، کج بحث را کوته زبان
از کجی زور نهنگ آرد برون قلاب را
لب ز حرف شکوه بستن تلخ دارد کام من
وقت زخمی خوش که بیرون می دهد خوناب را
دل منه بر اختر دولت که در هر صبحدم
مشرق دیگر بود خورشید عالمتاب را
نقد خود را نسیه می سازد ز کوته دیدگی
با چراغ آن کس که جوید گوهر شب تاب را
سینه خود صائب از گرد کدورت پاک کن
صاف اگر با خویش خواهی سینه احباب را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نیست از زخم زبان پروا دل بی تاب را
مانع از گردش نگردد خار و خس گرداب را
هوش مصنوعی: دل بیتاب هیچ نگرانی از زخم زبانها ندارد و هیچ مانع و زحمتی نمیتواند او را از حرکت و تلاش بازدارد.
تیغ را نتوان برآوردن ز زخم ما به زور
از زمین تشنه بیرون شد نباشد آب را
هوش مصنوعی: تیغ زخم ما را نمیتوان به راحتی از زمین بیرون آورد، حتی اگر به زور تلاش کنیم؛ چرا که زمین تشنه است و آبی وجود ندارد.
جوهر ذاتی است مستغنی ز نور عاریت
روغنی حاجت نباشد گوهر شب تاب را
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که ذات واقعی و ارزنده یک چیز نیازی به نور و روشنایی نداشته و مستقل از عوامل خارجی است. مانند یک الماس درخشان که به خودی خود ارزش و زیبایی دارد و برای درخشش به چیزی بیرونی نیازمند نیست.
قامت خم زندگی را می کند پا در رکاب
می گذارد پل در آتش نعل این سیلاب را
هوش مصنوعی: زندگی با مشکلات و چالشهای فراوانی روبروست که گویی قامتش خم شده. اما با اراده و تلاش، به جلو حرکت میکند و بر موانع غلبه میکند، مانند عبور از پلی که در آتش است و بر سیلابهای پرفشار غلبه میکند.
می کند فکر متین، کج بحث را کوته زبان
از کجی زور نهنگ آرد برون قلاب را
هوش مصنوعی: فکر درست و عمیق، کسانی را که به بحثهای نادرست و بیمعنا مشغولاند، از زیرکی و استدلالهای نادرست دور میکند و به آنها نشان میدهد که چگونه میتوانند از دامهای فریبنده خارج شوند.
لب ز حرف شکوه بستن تلخ دارد کام من
وقت زخمی خوش که بیرون می دهد خوناب را
هوش مصنوعی: وقتی که از شکایت و گلایه زبانم را میبندم، پس طعم تلخی به دلم میچشد. اما در لحظههای دردناک و زخمخورده، هنگامی که جراحتهایم به بیرونریزی خون و اندوه منجر میشود، احساس راحتی و آسودگی میکنم.
دل منه بر اختر دولت که در هر صبحدم
مشرق دیگر بود خورشید عالمتاب را
هوش مصنوعی: دل من به ستارهی خوشبختی وابسته است، چرا که هر روز صبح، شرق دیگری را میبیند و آفتاب تابان در آنجا طلوع میکند.
نقد خود را نسیه می سازد ز کوته دیدگی
با چراغ آن کس که جوید گوهر شب تاب را
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر دیدگاه کوتاهمدتش فقط به لحظات زودگذر و نامشخص اعتماد میکند، در نهایت ارزشهای واقعی و عمیق را از دست میدهد. او مانند کسی است که برای یافتن گوهر در شب، به نور ضعیف چراغی تکیه میکند و نمیبیند که باید به دقت بیشتری به جستجوی آن بپردازد.
سینه خود صائب از گرد کدورت پاک کن
صاف اگر با خویش خواهی سینه احباب را
هوش مصنوعی: دل خود را از هرگونه تلخی و ناخرسندی پاک کن. اگر میخواهی رابطهات با دوستانت خوب باشد، باید اول خودت را آزاد و شفاف کنی.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۲ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1402/01/07 00:04
Khishtan Kh
ضایع میسازد بدست خویش عمر خویش را
تشنه ای کز پی دود آن چشمه سراب را