غزل شمارهٔ ۱۱۹۲
زان قد نازآفرین در هر دلی اندیشه ای است
این نهال شوخ را در هر زمینی ریشه ای است
از سر ویرانیم بگذر که از فرسودگی
پای دیوار مرا هر برگ کاهی تیشه ای است
در خراباتی که ما دریا کشان می می کشیم
فتنه آخر زمان آنجا کم از ته شیشه ای است
من که چون شیر از کمینگاه قضا غافل نیم
سینه ام از تیر باران حوادث بیشه ای است
عشق من صائب ز قحط عاشقان در پرده ماند
می کند کارش ترقی هر که را هم پیشه ای است
غزل شمارهٔ ۱۱۹۱: لب چو گردد خالی از عقد سخن، خمیازه ای استغزل شمارهٔ ۱۱۹۳: شد چو عالمگیر غفلت، جاهل و دانا یکی است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زان قد نازآفرین در هر دلی اندیشه ای است
این نهال شوخ را در هر زمینی ریشه ای است
هوش مصنوعی: از آن قامت دلربا در هر قلبی فکر و خیالی وجود دارد و این جوانه خوشخلق در هر خاکی ریشهای پیدا میکند.
از سر ویرانیم بگذر که از فرسودگی
پای دیوار مرا هر برگ کاهی تیشه ای است
هوش مصنوعی: از خرابههای خود بگذر، زیرا که هر ذرهای از دیوار فرسودهام برایم به اندازه تیشهای است.
در خراباتی که ما دریا کشان می می کشیم
فتنه آخر زمان آنجا کم از ته شیشه ای است
هوش مصنوعی: در محلی که ما در حال نوشیدن شراب هستیم، مشکلات آخرالزمان به اندازه ته شیشه شراب کمتر نیست.
من که چون شیر از کمینگاه قضا غافل نیم
سینه ام از تیر باران حوادث بیشه ای است
هوش مصنوعی: من همیشه مراقب هستم و از تغییرات زندگی غافل نمیشوم. قلب من پر از تجربیات و مشکلاتی است که مانند تیرهایی از آسمان بر من باریدهاند.
عشق من صائب ز قحط عاشقان در پرده ماند
می کند کارش ترقی هر که را هم پیشه ای است
هوش مصنوعی: عشق من، صائب به دلیل کمبود عاشقانی که وجود دارند، در خفا و پنهانی باقی مانده است. هر کسی که شغلی دارد، کارش را پیش میبرد و ترقی میکند.

صائب