گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۹

از نظر یک لحظه دوری نیست محبوب مرا
پیرهن از پردهٔ چشم است یعقوب مرا
تار و پود بوی پیراهن رسا افتاده است
شکوه از هجرانِ یوسف نیست یعقوب مرا
کعبهٔ مقصود را آغوشِ محرم حلقه است
هرگز از طالب جدایی نیست مطلوب مرا
صبرِ من در سخت‌جانی‌ها قیامت می‌کند
سایهٔ بید‌ ست زخمِ تیغ، ایوب مرا
نیست ممکن راهِ شبنم را به رنگ و بو زدن
این کشش از عالمِ بالاست مجذوب مرا
پرده‌های حسنِ او چون گل برون است از شمار
شرمِ یک پیراهنِ چاک است محجوب مرا
همچو زخمِ تازه خونِ رحم ازو آید به جوش
گر نهی در رخنهٔ دیوار مکتوب مرا
می‌کند با من عداوت در لباسِ دوستی
بر سرِ رحم آورد هر کس که محبوب مرا
بی دماغی‌های ناز از خون مگر سیرش کند
ورنه پروای قیامت نیست مطلوب مرا
گفتم از خط، حسن او صائب برآید از حجاب
پردهٔ شرمِ دگر گردید محجوب مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از نظر یک لحظه دوری نیست محبوب مرا
پیرهن از پردهٔ چشم است یعقوب مرا
هوش مصنوعی: محبوب من همیشه در نزدیکی‌ام است و فاصله‌ای بین ما وجود ندارد، چرا که نگاه من به او مانند پیراهنی است که یعقوب بر تن داشت و به عشقش دچار بود.
تار و پود بوی پیراهن رسا افتاده است
شکوه از هجرانِ یوسف نیست یعقوب مرا
هوش مصنوعی: بوی پیراهنی که از یوسف مانده، در جانم جا خوش کرده است و من شکایت از دوری او ندارم، چون یعقوب هم همین احساس را داشت.
کعبهٔ مقصود را آغوشِ محرم حلقه است
هرگز از طالب جدایی نیست مطلوب مرا
هوش مصنوعی: کعبهٔ مقصود نمایانگر هدفی است که در آغوش محرم حلقه‌ای قرار دارد و همواره از کسی که به دنبالش است، جدا نمی‌شود. مطلوب من همیشه در دسترس و نزدیک است.
صبرِ من در سخت‌جانی‌ها قیامت می‌کند
سایهٔ بید‌ ست زخمِ تیغ، ایوب مرا
هوش مصنوعی: تحمل من در دشواری‌ها بسیار زیاد است و مانند سایه بید نازک و شکننده‌ای، زخم‌های دردناک را احساس می‌کند. ایوبِ من، به معنای صبر و استقامت در برابر سختی‌ها، به این وضعیت اشاره دارد.
نیست ممکن راهِ شبنم را به رنگ و بو زدن
این کشش از عالمِ بالاست مجذوب مرا
هوش مصنوعی: این امکان ندارد که شبنم را با رنگ و بو شناساند؛ این جذبه‌ای که من را به خود می‌کشاند، از دنیای بالاست.
پرده‌های حسنِ او چون گل برون است از شمار
شرمِ یک پیراهنِ چاک است محجوب مرا
هوش مصنوعی: زیبایی او همچون گل، زیبا و مشهود است، اما شرم و حیا مانند یک پیراهن چاک‌دار، مانع از نمایان شدن کامل آن می‌شود و من را در خفا نگه می‌دارد.
همچو زخمِ تازه خونِ رحم ازو آید به جوش
گر نهی در رخنهٔ دیوار مکتوب مرا
هوش مصنوعی: اگر زخم تازه‌ای را تحت فشار قرار دهی، خون رحم از آن فوران می‌کند. اگر تو به دیوار نوشته‌ای نگاهی کنی، این خون به جوش می‌آید.
می‌کند با من عداوت در لباسِ دوستی
بر سرِ رحم آورد هر کس که محبوب مرا
هوش مصنوعی: کسی که محبوب من است، در حالی که با من دوستی می‌کند، با من عداوت می‌ورزد و به من آسیب می‌زند.
بی دماغی‌های ناز از خون مگر سیرش کند
ورنه پروای قیامت نیست مطلوب مرا
هوش مصنوعی: تنهایی و بی‌حالی‌های زیبا چهره‌ام را فقط با خون خودم می‌توانم پر کنم؛ وگرنه برایم اهمیتی ندارد که روز قیامت چه خواهد شد، چون آنچه می‌خواهم متفاوت است.
گفتم از خط، حسن او صائب برآید از حجاب
پردهٔ شرمِ دگر گردید محجوب مرا
هوش مصنوعی: گفتم که زیبایی او از دل‌نوشته‌ها و خطوط نوشته شده‌اش نمایان می‌شود، اما از این حجاب و پرده‌ای که ناشی از شرم است، من همچنان پنهان و محجوب مانده‌ام.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۱۹ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1399/04/05 13:07
مظفر محمدی الموتی خشکچالی

در بیت هفتم، «زخم» باید درست باشد نه «رحم».

1399/04/05 18:07
nabavar

جناب صائب تبریزی، یا قافیه تنگ آمده، یا مراعات غزل نکرده ای