گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۸۴

دل میان چار عنصر تن به سختی داده ای است
دانه در آسیای چار سنگ افتاده ای است
خرده جان مقدس در تن خاکی نهاد
موری از دست سلیمان بر زمین افتاده ای است
نیست چون سرو و صنوبر حاصلش جز بار دل
در ریاض آفرینش هر کجا آزاده ای است
پیش ارباب بصیرت کز ته کار آگهند
گرمی این سرد مهران دوزخ آماده ای است
نیست حق جویندگان را دیده باریک بین
ورنه هر خاری درین وادی به مقصد جاده ای است
بر سر حرف آورد صائب مرا دلهای پاک
چون قلم باغ و بهار من زمین ساده ای است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل میان چار عنصر تن به سختی داده ای است
دانه در آسیای چار سنگ افتاده ای است
هوش مصنوعی: دل در میان چهار عنصر بدن خود گرفتار شده و مانند دانه‌ای است که در آسیابی که چهار سنگ دارد، به شدت له می‌شود.
خرده جان مقدس در تن خاکی نهاد
موری از دست سلیمان بر زمین افتاده ای است
هوش مصنوعی: جان کوچک و مقدس انسان، در جسم خاکی‌اش قرار دارد، مانند موری که از دستان سلیمان به زمین افتاده است.
نیست چون سرو و صنوبر حاصلش جز بار دل
در ریاض آفرینش هر کجا آزاده ای است
هوش مصنوعی: هیچ چیزی مانند سرو و صنوبر در دنیا وجود ندارد و حاصل وجودش تنها بار سنگین دل و غم است. در هر جایی که آزاد اندیشی وجود دارد، این احساسات دیده می‌شود.
پیش ارباب بصیرت کز ته کار آگهند
گرمی این سرد مهران دوزخ آماده ای است
هوش مصنوعی: افرادی که درک عمیقی دارند، از عمق مسائل باخبر هستند و می‌دانند که گرمی این عشق سرد، اساساً به دلیل عذاب‌های دوزخ آماده است.
نیست حق جویندگان را دیده باریک بین
ورنه هر خاری درین وادی به مقصد جاده ای است
هوش مصنوعی: حق جویندگان به آسانی قابل دیدن نیست؛ اگر چشمان فردی دقیق و تیزبین باشد، متوجه می‌شود که حتی هر خار و سنگی در این مسیر نیز به نوعی نشان‌دهنده راهی به مقصد است.
بر سر حرف آورد صائب مرا دلهای پاک
چون قلم باغ و بهار من زمین ساده ای است
هوش مصنوعی: دل‌های بی‌آلایش و معصوم مانند قلم من هستند و باغ و بهار زندگی‌ام را می‌سازند. من در جهانی ساده و بی‌پیرایه زندگی می‌کنم.