گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۸۳

شوق دل دیگر به آب تیغ مژگان تشنه است
آتش خاکسترآلودم به دامان تشنه است
چشمه سار خضر را زحمت مده ای باغبان
خاک این گلشن به خون عندلیبان تشنه است
از طراوت گرچه آب از عارض او می چکد
سبزه خطش به خونریز شهیدان تشنه است
چند از آب خجالت تازه رو باشد کسی؟
گل به خون خود در آن چاک گریبان تشنه است
بود تا در بزم یک هشیار، ساقی می نخورد
باغبان آبی ننوشد تا گلستان تشنه است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شوق دل دیگر به آب تیغ مژگان تشنه است
آتش خاکسترآلودم به دامان تشنه است
هوش مصنوعی: دل من به شدت مشتاق و تشنه است، همچنان که مژگانی که به آب تیغی درخشنده نیاز دارد. در عین حال، آتش خاموش و خاکستر شدهٔ وجودم نیز در درون خود، عطش و نیاز عمیقی دارد.
چشمه سار خضر را زحمت مده ای باغبان
خاک این گلشن به خون عندلیبان تشنه است
هوش مصنوعی: ای باغبان، برای پیدا کردن چشمه‌سار خضر تلاش نکن، زیرا خاک این باغ به خون پرندگان عاشق تشنه است.
از طراوت گرچه آب از عارض او می چکد
سبزه خطش به خونریز شهیدان تشنه است
هوش مصنوعی: گرچه او جوان و شاداب به نظر می‌رسد و از چهره‌اش طراوت و شادابی می‌چکد، اما نشانه‌های رنج و درد شهیدانی که به خاطر تشنگی جان باخته‌اند، در خط و خال او نمایان است.
چند از آب خجالت تازه رو باشد کسی؟
گل به خون خود در آن چاک گریبان تشنه است
هوش مصنوعی: چند نفر از آب شرم خواهند داشت؟ در حالی که گل با خون خود در آن چاک لباس تشنه است.
بود تا در بزم یک هشیار، ساقی می نخورد
باغبان آبی ننوشد تا گلستان تشنه است
هوش مصنوعی: تا زمانی که در جمع یک فرد با هوش و هشیار هستیم، ساقی مشروبات نمی‌ریزد و باغبان هم آب نمی‌دهد؛ زیرا وقتی گلستان تشنه است، هیچ کار دیگری معنا ندارد.