گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۸۵

بی غبار خط نگاهم توتیا گم کرده ای است
در ته ابر سیه ماه جلا گم کرده ای است
نیست هر کس را که چشم خوش نگاهی در نظر
در سواد آفرینش آشنا گم کرده ای است
بوسه لب تشنه در دور لب نوخط او
در سیاهی چشمه آب بقا گم کرده ای است
هر که را آسوده تر دانی درین وحشت سرا
زیر شمشیر حوادث دست و پا گم کرده ای است
تا چه باشد در بیابان طلب احوال ما
خضر اینجا رهنورد رهنما گم کرده ای است
کار ما بی دست و پایان با خدا افتاده است
کشتی دریای ما ناخدا گم کرده ای است
در بیابانی که چاه از نقش پا افزونترست
عقل کوته بین ما کور عصا گم کرده ای است
پیش ارباب خرد گر کشتی نوح است عقل
در محیط عشق موج دست و پا گم کرده ای است
هر که غافل گردد از حق در جهان با این ظهور
مهر عالمتاب در نور سها گم کرده ای است
در تن خاکی، روان آسمان مشتاق ما
راه بیرون شد ز گرد آسیا گم کرده ای است
هر که از صاحبدلان در کعبه صائب رو کند
می توان دانست محراب دعا گم کرده ای است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی غبار خط نگاهم توتیا گم کرده ای است
در ته ابر سیه ماه جلا گم کرده ای است
هوش مصنوعی: نگاه من مانند آینه‌ای است که غبار ندارد و تو در درون آن مفقود شده‌ای. گویی در دل ابرهای تاریک، زیبایی‌ات را گم کرده‌ای.
نیست هر کس را که چشم خوش نگاهی در نظر
در سواد آفرینش آشنا گم کرده ای است
هوش مصنوعی: هر شخصی که نگاه زیبا و خوشی داشته باشد، لزوماً در دنیای آفرینش و زیبایی‌ها بی‌خبر و ناشناخته نیست.
بوسه لب تشنه در دور لب نوخط او
در سیاهی چشمه آب بقا گم کرده ای است
هوش مصنوعی: بوسه‌ای از لب تشنه در نزدیکی لب خوش‌فرم او پیدا شده که در تاریکی چشمه آب حیات گم شده است.
هر که را آسوده تر دانی درین وحشت سرا
زیر شمشیر حوادث دست و پا گم کرده ای است
هوش مصنوعی: هر کسی را که در این دنیای پرآشوب و خطرناک، آرام‌تر و راحت‌تر می‌بینی، باید بدانید که او در واقع دچار سردرگمی و ناامیدی است و نمی‌داند چگونه با چالش‌های زندگی روبرو شود.
تا چه باشد در بیابان طلب احوال ما
خضر اینجا رهنورد رهنما گم کرده ای است
هوش مصنوعی: تا ببینیم در بیابان چه خبری از حال ما هست؛ گویا خضر، که راهنمای واقعی است، در اینجا گم شده است.
کار ما بی دست و پایان با خدا افتاده است
کشتی دریای ما ناخدا گم کرده ای است
هوش مصنوعی: کارهای ما بدون هیچ کمک و سرانجام، به خدا سپرده شده است. کشتی زندگی‌مان در دریا، ناخدای خود را گم کرده است.
در بیابانی که چاه از نقش پا افزونترست
عقل کوته بین ما کور عصا گم کرده ای است
هوش مصنوعی: در بیابانی که نشانه‌ها و آثار چاه بیشتر از خود چاه است، عقل محدود و کم‌عمق ما مانند فردی است که عصایش را گم کرده و توانایی راه‌رفتن و هدایت خود را ندارد.
پیش ارباب خرد گر کشتی نوح است عقل
در محیط عشق موج دست و پا گم کرده ای است
هوش مصنوعی: اگر در محبت و عشق به سر ببری، حتی عقل و فهم هم در این دریای عشق مانند کشتی نوح، ممکن است راه خود را گم کند و قوتش را از دست بدهد.
هر که غافل گردد از حق در جهان با این ظهور
مهر عالمتاب در نور سها گم کرده ای است
هوش مصنوعی: هر کسی که از حقیقت غافل شود، در این دنیا مانند کسی است که در تابش نور خورشید، در نور ستاره‌ای کم‌نور گم شده است.
در تن خاکی، روان آسمان مشتاق ما
راه بیرون شد ز گرد آسیا گم کرده ای است
هوش مصنوعی: این شعر به بیان دلمشغولی و آرزوی روح انسان اشاره دارد که در وجود مادی خود احساس محدودیت می‌کند و در جستجوی آزادی و خروج از این قید و بند است. روح، همچون ستاره‌ای در آسمان، به دنبال راهی برای رهایی از مشکلات و دردهای دنیای مادی است. در نتیجه، این بیت احساس عمیق yearning یا شوق را برای بازگشت به وضعیت اصیل و غیرمادی خود به تصویر می‌کشد.
هر که از صاحبدلان در کعبه صائب رو کند
می توان دانست محراب دعا گم کرده ای است
هوش مصنوعی: هر که به دل‌سوزان و نیکوکاران روی آورد و به آنها توجه کند، می‌توان فهمید که او از مسیر درست و دعا کردن به خداوند دور شده است و هدف واقعی را گم کرده است.