گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۷

نیست از دردِ غریبی چون گهر پروا مرا
بِستر از گَردِ یتیمی بود در دریا مرا
طرّهٔ زنجیرم از ریحان بود شاداب‌تر
می‌چکد آبِ حیات از ظلمتِ سودا مرا
وحشتِ من از سبکروحان گرانی می‌کشد
هست بر دل کوهِ قاف از صحبتِ عنقا مرا
یک سرِ مو نیست از تیغ زبان اندیشه‌ام
می‌کند زخمِ نمایان چون قلم گویا مرا
نورِ خورشیدم، ز امدادِ خسیسان فارغم
نیستم آتش که هر خاری کند رعنا مرا
خارِ راهِ عشق چون مژگان به چشمم بار نیست
گو نرنجاند به منّت سوزنِ عیسی مرا
خُلد با آن ناز و نعمت دامِ راهِ من نشد
چون تواند صید کردن نعمتِ دنیا مرا؟
کوهِ آهن را شرارِ من گریبان پاره کرد
لنگرِ پرواز نتواند شدن خارا مرا
طشتِ من چون آفتاب از بامِ چرخ افتاده است
ساده‌لوح آن کس که می خواهد کند رسوا مرا
من که در خامی چو عنبر‌سود خود را دیده ام
نیست ممکن پخته سازد جوشِ این دریا مرا
نیست صائب در بساطِ من به غیر از درد و داغ
می‌شود معمور هر‌ کس می‌خرد یک جا مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست از دردِ غریبی چون گهر پروا مرا
بِستر از گَردِ یتیمی بود در دریا مرا
هوش مصنوعی: برای من دردی سخت‌تر از تنهایی و غریب بودن وجود ندارد، زیرا بستر من در این دنیا مملو از غم یتیمی و مشکلاتش است، مانند دریا که پر از طوفان و ناامیدی است.
طرّهٔ زنجیرم از ریحان بود شاداب‌تر
می‌چکد آبِ حیات از ظلمتِ سودا مرا
هوش مصنوعی: موهای بافته‌ام از گل ریحان الطافتری است و چنان زیبا و شاداب است که از دنیای تیره‌ام، زندگی و نشاط می‌چکد.
وحشتِ من از سبکروحان گرانی می‌کشد
هست بر دل کوهِ قاف از صحبتِ عنقا مرا
هوش مصنوعی: من به خاطر سبک‌سری و بی‌پروایی دیگران، دلی سنگین و پر از نگرانی دارم. این احساس به اندازه‌ی کوه قاف سنگین است و از صحبت‌های موجود در جمع به‌خصوص از حرف‌های عنقا (پرنده‌ی افسانه‌ای) به من منتقل می‌شود.
یک سرِ مو نیست از تیغ زبان اندیشه‌ام
می‌کند زخمِ نمایان چون قلم گویا مرا
هوش مصنوعی: زبان من تیز و برنده است و مثل تیغ، می‌تواند زخم‌های عمیق و آشکاری را ایجاد کند. مانند قلمی که بر روی کاغذ نشانه می‌گذارد، کلام من نیز احساسات و اندیشه‌هایم را به وضوح نمایان می‌سازد.
نورِ خورشیدم، ز امدادِ خسیسان فارغم
نیستم آتش که هر خاری کند رعنا مرا
هوش مصنوعی: من نور خورشید هستم و هیچ‌وقت از کمک و یاری انسان‌های بی‌ارزش بی‌نیاز نخواهم بود؛ چون اگر آتش هم به من برخورد کند، نمی‌تواند مرا کم‌رنگ کند یا آسیب بزند.
خارِ راهِ عشق چون مژگان به چشمم بار نیست
گو نرنجاند به منّت سوزنِ عیسی مرا
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، خارها مانند مژگان در چشمانم آزاری ندارند، هرچند که سوزن عیسی هم نمی‌تواند مرا بیازارد.
خُلد با آن ناز و نعمت دامِ راهِ من نشد
چون تواند صید کردن نعمتِ دنیا مرا؟
هوش مصنوعی: بهشت با همه زیبایی‌ها و نعمت‌هایی که دارد، نتوانسته است مرا به خود جذب کند؛ پس چگونه می‌توانم از نعمت‌های دنیا شکار کنم؟
کوهِ آهن را شرارِ من گریبان پاره کرد
لنگرِ پرواز نتواند شدن خارا مرا
هوش مصنوعی: آتش درونی من قادر است که کوه‌های سخت را هلاک کند، اما من نمی‌توانم از زمین بلند شوم و به پرواز درآیم.
طشتِ من چون آفتاب از بامِ چرخ افتاده است
ساده‌لوح آن کس که می خواهد کند رسوا مرا
هوش مصنوعی: تشت من مانند آفتاب از روی آسمان به زمین افتاده است. کسی که می‌خواهد من را رسوا کند، آدم ساده‌لوحی است.
من که در خامی چو عنبر‌سود خود را دیده ام
نیست ممکن پخته سازد جوشِ این دریا مرا
هوش مصنوعی: من که در نادانی مثل عنبر خام هستم و خودم را دیده‌ام، نمی‌توانم بخاطر این دریا، که به شدت جوش می‌آورد، به کمال و پختگی برسم.
نیست صائب در بساطِ من به غیر از درد و داغ
می‌شود معمور هر‌ کس می‌خرد یک جا مرا
هوش مصنوعی: در حال حاضر، در زندگی من جز درد و رنج چیزی نیست. هر کس که مرا ملاقات کند، به نوعی با این مشکلات آشنا می‌شود و در واقع در دنیای من، این دردها و شوریدگی‌ها مهم‌ترین موضوع هستند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۱۷ به خوانش عندلیب