غزل شمارهٔ ۱۱۲
گل نزد آبی بر آتش بلبلِ خودکام را
نیست غیر از ناامیدی حاصلی ابرام را
چهرهٔ خورشیدرویان را سپندی لازم است
از شبِ جمعه است نیلِ چشمزخم ایام را
عشقِ عالمسوز میباید دلِ افسرده را
میپزد خورشیدِ تابان میوههای خام را
نیست ممکن از زبانِ خوش کسی نقصان کند
چربنرمی غوطه در شِکر دهد بادام را
چون شرر بر جان نمیلرزم ز بیمِ نیستی
دیدهام در نقطهٔ آغاز خود، انجام را
با ضعیفان پنجهکردن نیست کارِ اقویا
در قفس دارد نیستان شیرِ خونآشام را
صبح چون روشن شود، از خوابِ غفلت سر برآر
تا کفن بر خود نسازی جامهٔ احرام را
غزل شمارهٔ ۱۱۱: دامنِ دریایِ خونخوارست بالین سیل راغزل شمارهٔ ۱۱۳: نیست از روی زمین سیری دل خود کام را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گل نزد آبی بر آتش بلبلِ خودکام را
نیست غیر از ناامیدی حاصلی ابرام را
هوش مصنوعی: بلبلِ خودخواه به دلیل آتش عشقش، هیچ نتیجهای جز ناامیدی از آبی که به آن مینگرد، نمیگیرد.
چهرهٔ خورشیدرویان را سپندی لازم است
از شبِ جمعه است نیلِ چشمزخم ایام را
هوش مصنوعی: صورت زیبا و درخشان خورشید باید محافظتی داشته باشد، زیرا شب جمعه نوعی نیل است که چشمزخمها و آسیبهای روزگار را میزداید.
عشقِ عالمسوز میباید دلِ افسرده را
میپزد خورشیدِ تابان میوههای خام را
هوش مصنوعی: عشق عمیق و سوزان باید دلهای غمگین را زنده کند، مانند خورشید تابانی که میوههای نارس را به پختگی میرساند.
نیست ممکن از زبانِ خوش کسی نقصان کند
چربنرمی غوطه در شِکر دهد بادام را
هوش مصنوعی: هیچ چیزی نمیتواند شیرینی و لطافت کلام کسی را کاهش دهد، همانطور که بادام در شکر غوطهور میشود و طعم آن را بهتر میکند.
چون شرر بر جان نمیلرزم ز بیمِ نیستی
دیدهام در نقطهٔ آغاز خود، انجام را
هوش مصنوعی: زمانی که آتش در جانم نمیلرزد از ترس عدم، به دلیل دیدن پایان خود در نقطه آغاز وجودم.
با ضعیفان پنجهکردن نیست کارِ اقویا
در قفس دارد نیستان شیرِ خونآشام را
هوش مصنوعی: چنگ انداختن به کمتوانان کار اهل قدرت نیست. در قفس، شیر وحشیای وجود دارد که خطرناک و خونخوار است.
صبح چون روشن شود، از خوابِ غفلت سر برآر
تا کفن بر خود نسازی جامهٔ احرام را
هوش مصنوعی: وقتی صبح روشن شد، از خواب غفلت بیدار شو تا پیش از اینکه به مرگ نزدیک شوی، لباس احرام را به تن کنی.

صائب