غزل شمارهٔ ۱۰۲
غم ز خاطر می برد غمخانه من خلق را
طفل مشرب می کند دیوانه من خلق را
موجه دریای تحقیق است مد خامه ام
مست وحدت می کند میخانه من خلق را
از پریزادان معنی نیست خالی کلبه ام
داغ دارد گوشه ویرانه من خلق را
گرچه از افسانه گردد گرم، چشم مردمان
خواب سوزد گرمی افسانه من خلق را
گلستان از ناله بلبل اگر هشیار شد
کرد بی خود نعره مستانه من خلق را
از بتان آزری سخت است دل برداشتن
سنگ راه کعبه شد بتخانه من خلق را
مردمان را خنده می آید به اشک تلخ من
می شوم دام تماشا دانه من خلق را
بس که بی باکانه در آغوش گیرد شمع را
گرم جانبازی کند پروانه من خلق را
با کمال آشنایی، از جهان بیگانه ام
داغ دارد معنی بیگانه من خلق را
خاطری دارم ز گنج خسروان معمورتر
می کند بی خانمان ویرانه من خلق را
گر ببندد محتسب صائب در میخانه را
تا قیامت بس بود پیمانه من خلق را
غزل شمارهٔ ۱۰۱: ریخت چون دندان، شود افزون غمِ نان خلق راغزل شمارهٔ ۱۰۳: نیست از زخم زبان غم عاشق بی باک را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غم ز خاطر می برد غمخانه من خلق را
طفل مشرب می کند دیوانه من خلق را
هوش مصنوعی: غم از دل من میبرد و باید به دل دیگران هم بیفتد، در حالی که نوشیدن و شادی مشابه کودکان، دیوانهوار بر زندگی مردم تاثیر میگذارد.
موجه دریای تحقیق است مد خامه ام
مست وحدت می کند میخانه من خلق را
هوش مصنوعی: دریای تحقیق و دانش، زمینهای است که مایهی نوشتههای من به آن تعلق دارد. این نوشتهها به من حالتی از وحدت میبخشد، و در این میخانه، مردم را به یکدیگر نزدیک میکند و با هم پیوند میزند.
از پریزادان معنی نیست خالی کلبه ام
داغ دارد گوشه ویرانه من خلق را
هوش مصنوعی: در گوشه ویرانهام، خانهام از آثار روحها و زیباییها خالی نیست و اینجا به خاطر درد و غم، جایی را تجربه میکنم که همواره احساس میکنم زخمداری.
گرچه از افسانه گردد گرم، چشم مردمان
خواب سوزد گرمی افسانه من خلق را
هوش مصنوعی: اگرچه داستان و افسانهای که بیان میشود میتواند افراد را به هیجان بیاورد و گرم کند، اما همین افسانهها باعث میشود که خواب و آرامش مردم دچار اختلال شود.
گلستان از ناله بلبل اگر هشیار شد
کرد بی خود نعره مستانه من خلق را
هوش مصنوعی: اگر گلستان از ناله بلبل بیدار شود، نغمهای سر میدهد که شوری به پا کند و به راحتی حال و هوای مستی من را میان مردم منتشر کند.
از بتان آزری سخت است دل برداشتن
سنگ راه کعبه شد بتخانه من خلق را
هوش مصنوعی: دل کندن از بتهای آزری (آزر، پدر ابراهیم) کار سختی است. سنگی که راه کعبه را میسازد، حالا تبدیل به پرستشگاه من شده است، جایی که خلق را جذب میکند.
مردمان را خنده می آید به اشک تلخ من
می شوم دام تماشا دانه من خلق را
هوش مصنوعی: مردم از دیدن ناکامی و درد من به خنده میافتند، در حالی که من در آشفتگی و غم خود مانند طعمهای برای توجه دیگران هستم.
بس که بی باکانه در آغوش گیرد شمع را
گرم جانبازی کند پروانه من خلق را
هوش مصنوعی: پروانه با شجاعت و بیپروا شمع را در آغوش میگیرد و به خاطر عشقش، جانفشانی میکند. او برای معشوق خود حاضر است هر خطری را به جان بخرد.
با کمال آشنایی، از جهان بیگانه ام
داغ دارد معنی بیگانه من خلق را
هوش مصنوعی: من با اینکه به خوبی با همه چیز آشنا هستم، اما حس میکنم که از دنیای اطرافم دورم و این غم و داغی که دارم، ناشی از همین احساس بیگانگی من با مردم است.
خاطری دارم ز گنج خسروان معمورتر
می کند بی خانمان ویرانه من خلق را
هوش مصنوعی: من در دل یاد و خاطرهای دارم که میتواند زندگی را برای کسانی که در فقر و بیخانمانی بهسر میبرند، دلانگیزتر کند و ویرانیهای موجود در زندگی آنها را زیباتر جلوه دهد.
گر ببندد محتسب صائب در میخانه را
تا قیامت بس بود پیمانه من خلق را
هوش مصنوعی: اگر محتسب درِ میخانه را تا قیامت هم ببندد، برای من بس است که دیگران هم میتوانند از شراب و لذت آن بهرهمند شوند.

صائب