غزل شمارهٔ ۱۰۰۳
مهر لب غماز را دامان پاک من بس است
پرده پوش ماه کنعان چاک پیراهن بس است
خار دیوارم، وبال دامن گل نیستم
رزق من نظاره خشکی ازین گلشن بس است
چون زلیخا نیست چشم من به تشریف وصال
جامه پوشیده من، بوی پیراهن بس است
کرده ام طی رشته طول امل را چون گره
آب باریکی مرا در جوی چون سوزن بس است
گر نسازی تر دماغم را به پیغام وصال
نامه خشکی برای آب روی من بس است
حسن عالمسوز چون اخگر ز خود دارد سپند
نیل چشم زخم من خاکستر گلخن بس است
گر سلاحی نیست در ظاهر مرا چون بیدلان
سخت جانی ها مرا زیر قبا جوشن بس است
از قفس گر بر نیارد عشق سنگین دل مرا
خارخار دل، گل جیب و کنار من بس است
من گرفتم خانه خالی کردم از بیگانگان
باعث تشویش خاطر، دیده روزن بس است
کهربای قانع ما را نظر بر دانه نیست
چشم ما را برگ کاهی صائب از خرمن بس است
غزل شمارهٔ ۱۰۰۲: باده مرد افکن من معنی روشن بس استغزل شمارهٔ ۱۰۰۴: گر نباشد در نظر لیلی مرا هامون بس است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مهر لب غماز را دامان پاک من بس است
پرده پوش ماه کنعان چاک پیراهن بس است
هوش مصنوعی: لبخند نازنینی که نشان عشق و احساسات است، برای من کافیست. دیگر نیازی به پنهان کردن عشق و زیبایی معشوق از چهرهاش نیست، چرا که دلایل کافی برای عشق ورزیدن دارم.
خار دیوارم، وبال دامن گل نیستم
رزق من نظاره خشکی ازین گلشن بس است
هوش مصنوعی: من مانند خار دیوار هستم و بار سنگینی برای گلها نیستم. تنها چیزی که نیاز دارم، نگاه کردن به خشکی این باغ است و همین برایم کافی است.
چون زلیخا نیست چشم من به تشریف وصال
جامه پوشیده من، بوی پیراهن بس است
هوش مصنوعی: چون زلیخا در کنارم نیست، چشمم به زیبایی وصال او نمیافتد. اما همین که او را در جامهاش تصور میکنم، برایم کافی است و بوی پیراهنش برایم یادآور اوست.
کرده ام طی رشته طول امل را چون گره
آب باریکی مرا در جوی چون سوزن بس است
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم که مسیر طولانی آرزوهایم را بگذرانم، مانند آب باریکی که در جوی روان است و مانند سوزنی که به اندازه کافی برای پیشرفت من کافی به نظر میرسد.
گر نسازی تر دماغم را به پیغام وصال
نامه خشکی برای آب روی من بس است
هوش مصنوعی: اگر نتوانی به من پیام وصال برسانی، نامه خشکی برای من مثل آبی بر چهرهام خواهد بود.
حسن عالمسوز چون اخگر ز خود دارد سپند
نیل چشم زخم من خاکستر گلخن بس است
هوش مصنوعی: زیبایی دلفریبی که مانند آتش سوزان است، از درون خود حرارتی دارد. چشمانم که به رنگ نیل هستند، میتواند به راحتی دشمنی و حسادت دیگران را جذب کند. خاکستر شدن من در چنین آتشی کافی است.
گر سلاحی نیست در ظاهر مرا چون بیدلان
سخت جانی ها مرا زیر قبا جوشن بس است
هوش مصنوعی: اگر در ظاهر سلاحی ندارم، چون بیدلها باید محکم و شجاع باشم. زیر لباس من زرهای وجود دارد که کافی است.
از قفس گر بر نیارد عشق سنگین دل مرا
خارخار دل، گل جیب و کنار من بس است
هوش مصنوعی: اگر عشق نتواند دل سنگین مرا آزاد کند، دل شکستهام، گل و زیبایی کنارم کافی است.
من گرفتم خانه خالی کردم از بیگانگان
باعث تشویش خاطر، دیده روزن بس است
هوش مصنوعی: من خانهام را از غریبهها خالی کردهام، چرا که وجود آنها باعث نگرانی و ناراحتی من میشود. تنها وجود یک روزنه برای دید کافی است.
کهربای قانع ما را نظر بر دانه نیست
چشم ما را برگ کاهی صائب از خرمن بس است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی که قانع و راضی است، برای ارضای نیازهای خود به جستجوی چیزهای بزرگ و ارزشمند نمیپردازد. او به چیزهای ساده و کوچک نیز قانع است و از آنها بهرهمند میشود. همچنین، اشاره شده که آدمی باید قدر چیزهای پیش پا افتاده را بداند و از آنها راضی باشد.