غزل شمارهٔ ۱۰۰۴
گر نباشد در نظر لیلی مرا هامون بس است
نقش پای ناقه برگ عیش این مجنون بس است
گر نسازد یوسفی هر روز گردون جلوه گر
تا قیامت خلق را آن حسن روزافزون بس است
در سواد آفرینش ای خداجو پر مپیچ
چون ز لفظ آمد به کف سر رشته مضمون بس است
وسعت مشرب ز منزل می برد تنگی برون
در جهان آب و گل، خم بهر افلاطون بس است
گر به گل گیرد در میخانه ها را محتسب
ما خمارآلودگان را آن لب میگون بس است
طعنه بی حاصلی بر سرو ای قمری مزن
برگ سبزی ارمغان مردم موزون بس است
در گلستان کرم نخلی ز بی آبی نماند
تا به کی خواهی دواندن ریشه، ای قارون بس است
در جوانی هر چه کردی، گشت غفلت عذرخواه
صبح آگاهی ز پیری بردمید اکنون بس است
اینقدر استادگی ای آسمان در کار نیست
تشنه ما را کف آبی ازین جیحون بس است
خجلت از همصحبتان خام بردن مشکل است
ورنه ما را از شراب تلخ صائب خون بس است
غزل شمارهٔ ۱۰۰۳: مهر لب غماز را دامان پاک من بس استغزل شمارهٔ ۱۰۰۵: مزد دست و تیغ قاتل چشم قربانی بس است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر نباشد در نظر لیلی مرا هامون بس است
نقش پای ناقه برگ عیش این مجنون بس است
هوش مصنوعی: اگر لیلی در نظر من نباشد، برای من همین که آثار پای شترش بر روی زمین دیده میشود، کافی است و این صدای خوش زندگی این مجنون برایم بسنده است.
گر نسازد یوسفی هر روز گردون جلوه گر
تا قیامت خلق را آن حسن روزافزون بس است
هوش مصنوعی: اگر هر روز هم ستاره یوسف در آسمان جلوه کند، تا ابد برای مردم همین زیبایی روزافزون کافی است.
در سواد آفرینش ای خداجو پر مپیچ
چون ز لفظ آمد به کف سر رشته مضمون بس است
هوش مصنوعی: ای خداجو، در زمینه آفرینش غرق نشو، زیرا وقتی ایده به زبان آورده شد، دیگر نیازی به پیچیدگی در آن نیست.
وسعت مشرب ز منزل می برد تنگی برون
در جهان آب و گل، خم بهر افلاطون بس است
هوش مصنوعی: گستردگی روح و اندیشه از خانهای که در آن زندگی میکنیم، ما را از محدودیتهای دنیای مادی دور میکند. در این جهان مادی، برای افرادی همچون افلاطون، یک چرخهی علمی و فلسفی کافی است تا به حقیقت دست یابند.
گر به گل گیرد در میخانه ها را محتسب
ما خمارآلودگان را آن لب میگون بس است
هوش مصنوعی: اگر نگهبانان خیابانها در میخانهها را ببندند، برای ما که سرمست هستیم، آن لب زیبای میگون کافی است.
طعنه بی حاصلی بر سرو ای قمری مزن
برگ سبزی ارمغان مردم موزون بس است
هوش مصنوعی: به یک پرنده، به ویژه قمر، نپرداز و به او طعنه نزن؛ چون دیدن زیباییهای طبیعی و نشانههای خوب زندگی برای مردم کافی است و نیازی به تکرار روزمره و سرزنش نیست.
در گلستان کرم نخلی ز بی آبی نماند
تا به کی خواهی دواندن ریشه، ای قارون بس است
هوش مصنوعی: در باغی که گیاهان کم آب شدهاند، دیگر امیدی به رشد و پرورش آنها نیست. ای قارون، تا کی میخواهی تلاش کنی و ریشهها را دنبال کنی؟ این وضعیت کافی است.
در جوانی هر چه کردی، گشت غفلت عذرخواه
صبح آگاهی ز پیری بردمید اکنون بس است
هوش مصنوعی: در جوانی هر کاری که انجام دادی، به خاطر غفلت و نادانیات عذر و بهانهاش را میپذیرند، اما حالا که به پیری رسیدی، دیگر نمیتوانی به این بهانهها ادامه دهی. اکنون کافی است.
اینقدر استادگی ای آسمان در کار نیست
تشنه ما را کف آبی ازین جیحون بس است
هوش مصنوعی: ای آسمان، این قدر درخود را معمولی نشان نده، ما به عشق و امید، تنها به یک جرعه آب از این جیحون راضی هستیم.
خجلت از همصحبتان خام بردن مشکل است
ورنه ما را از شراب تلخ صائب خون بس است
هوش مصنوعی: احساس شرمندگی در حضور دیگران کار دشواری است، اما ما از تلخیهای زندگی به اندازه کافی رنج میبریم و نیازی به افسوس بیشتری نداریم.