غزل شمارهٔ ۱۰
گرچه جان ما به ظاهر هست از جانان جدا
موج را نتوان شمرد از بحر بی پایان جدا
از جدایی قطع پیوند خدایی مشکل است
گر شود سی پاره، از هم کی شود قرآن جدا؟
میشود بیگانگان را دوری ظاهر حجاب
آشنایان را نمیسازد ز هم هجران جدا
زود میپاشد ز هم جمعیت بی نسبتان
دانه را از کاه در خرمن کند دهقان جدا
دل به دشواری توان برداشت از جان عزیز
میشود یا رب سخن چون از لب جانان جدا
تا تو ای سرو روان از باغ بیرون رفتهای
دست افسوسیست هر برگی در این بستان جدا
هست با هر ذره خاک من جنون کاملی
میکند هر قطره از دریای من طوفان جدا
عشق هیهات است در خلوت شود غافل ز حسن
نیست در زندان زلیخا از مه کنعان جدا
میتوان از عالم افسرده دل برداشت زود
از تنور سرد میگردد به گرمی نان جدا
کم نگردد آنچه میآید به خون دل به دست
نیست از دامان دریا پنجهٔ مرجان جدا
قانع از روزی به تلخ و شور شو صائب که ساخت
پسته را آمیزش قند از لب خندان جدا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرچه جان ما به ظاهر هست از جانان جدا
موج را نتوان شمرد از بحر بی پایان جدا
هوش مصنوعی: هرچند که به نظر میرسد ما از محبوبمان جدا هستیم، اما نمیتوان وجود یک موج را از دریای بیپایان جدا دانست.
از جدایی قطع پیوند خدایی مشکل است
گر شود سی پاره، از هم کی شود قرآن جدا؟
هوش مصنوعی: جدایی و قطع ارتباط با خداوند کار آسانی نیست. اگرچه ممکن است ما از همدیگر جدا شویم، اما مثل قرآن که نمیتواند به بخشهای جداگانه تقسیم شود، ارتباط ما با خداوند نیز نشکستنی است.
میشود بیگانگان را دوری ظاهر حجاب
آشنایان را نمیسازد ز هم هجران جدا
هوش مصنوعی: انتظار از غریبهها به دوری و فاصله میانجامد و این دوری نمیتواند مانع نزدیکی و رابطهٔ ما با آشنایان شود. هیچ هجرانی نمیتواند ما را از هم جدا کند.
زود میپاشد ز هم جمعیت بی نسبتان
دانه را از کاه در خرمن کند دهقان جدا
هوش مصنوعی: افراد بدون ریشه و نسب به سرعت از یکدیگر جدا میشوند، مانند دانهای که از کاه جدا میشود و کشاورز آن را از خرمنش بیرون میآورد.
دل به دشواری توان برداشت از جان عزیز
میشود یا رب سخن چون از لب جانان جدا
هوش مصنوعی: دل انسان گاهی از فراق جانان بر خود سخت میگیرد، ای کاش سخنانی که از لب محبوب جدا میشوند، آسانتر تحمل شوند.
تا تو ای سرو روان از باغ بیرون رفتهای
دست افسوسیست هر برگی در این بستان جدا
هوش مصنوعی: ای سروی که از باغ خارج شدهای، هر برگ در این بستان حسرتی را به همراه دارد.
هست با هر ذره خاک من جنون کاملی
میکند هر قطره از دریای من طوفان جدا
هوش مصنوعی: هر ذره از وجود من سرشار از جنون است و هر قطره از درونم میتواند طوفانی را به راه بیاندازد.
عشق هیهات است در خلوت شود غافل ز حسن
نیست در زندان زلیخا از مه کنعان جدا
هوش مصنوعی: عشق نمیتواند در تنهایی شخصی ماندگار شود؛ زیرا وجود زیباییها را فراموش میکند. در زندان زلیخا، دوری از زیبایی یوسف (مه کنعان) به این موضوع اشاره دارد.
میتوان از عالم افسرده دل برداشت زود
از تنور سرد میگردد به گرمی نان جدا
هوش مصنوعی: میتوان از دنیای غمگین و ناامید برداشت کرد که بخشی از خوشی و لذت زندگی، به ناچار از دست میرود و به همین دلیل، از یکدیگر فاصله میگیریم. در حالی که مانند نانی که از تنور سرد بیرون میآید، زندگی هم با ارتباطات گرم و دوستانه شکل میگیرد.
کم نگردد آنچه میآید به خون دل به دست
نیست از دامان دریا پنجهٔ مرجان جدا
هوش مصنوعی: آنچه با تلاش و درد به دست میآید، کم نخواهد شد و مانند آن است که از دریا، شاخهای از مرجان جدا شود.
قانع از روزی به تلخ و شور شو صائب که ساخت
پسته را آمیزش قند از لب خندان جدا
هوش مصنوعی: برای اینکه زندگی بهتری داشته باشی، باید با اینکه روزی سخت و تلخ داری، قانع باشی. مانند پسته که با شیرینی قند ترکیب میشود، اگر لبخند را از زندگیات حذف کنی، تلخی و دشواری به جایی نخواهد رسید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
1400/05/26 06:07
احمـــدترکمانی
گرچه جان ما به ظاهر هست از جانان جدا
موج را نتوان شمرد از بحر بی پایان جدا
از جدایی قطع پیوند خدایی مشکل است
گر شود سی پاره از هم کی شود قرآن جدا