شمارهٔ ۶ - در مدح شاه صفی
ای روی چون بهشت ترا کوثر آینه
رخسار آتشین ترا مجمر آینه
در جلوه گاه حسن تو چون پرده های چشم
افتاده است بر سر یکدیگر آینه
آیینه سیر چشم ز نقش مراد شد
روزی که شد رخ تو مصور در آینه
می بود اگر به دور تو، زان لعل آبدار
می داد آب خضر به اسکندر آینه
جوهر چو موی بر سر آتش نشسته است
تا از فروغ روی تو شد انور آینه
چون لشکر پری، پی نظاره بافته است
در جلوه گاه حسن تو پر در پر آینه
چون چشم عاشقان مژه بر هم نمی زنند
از حیرت جمال تو سیمین بر آینه
از بیم تیر غمزه خارا شکاف تو
پنهان شده است در زره جوهر آینه
دارد چو صبح بیضه خورشید زیر پر
از چهره تو در ته بال و پر آینه
در ساغر بلور می لعل خوشنماست
حسن تراست رتبه دیگر در آینه
چون دیده حباب بود پرده دار بحر
از حسن پرشکوه تو چشم هر آینه
آید به چار موجه چو دریای حسن تو
لرزد به خود چو کشتی بی لنگر آینه
حیرت فزاست بس که جمال تو، می برد
هر روز تازه نسخه به چشم تر آینه
داروی بیهشی کندش چشم مست تو
گر فی المثل غبار نشیند بر آینه
در چشم آفتاب فکنده است خویش را
در روزگار حسن تو چون شبپر آینه
از اشتیاق روی تو وقت است بگسلد
دیوانه وار سلسله جوهر آینه
هر دم به صورت دگر آید به چشم خلق
زان حسن بی قیاس چو جادوگر آینه
در روزگار چهره زنگار سوز تو
کج می کند نگاه به روشنگر آینه
از روی آتشین تو سوزنده مجمری است
مشاطه چون سپند نسوزد بر آینه؟
از فیض نوشخند لب روح بخش تو
چون آب زندگی شده جان پرور آینه
حسن ترا به مجلس می احتیاج نیست
هم شاهدست و هم می و هم ساغر آینه
در عهد جلوه خط عنبرفشان تو
وقت است موم خویش کند عنبرآینه
چون آفتاب دیده، ز نور جمال تو
ریزد سرشک گرم ز چشم تر آینه
ماه از حجاب سر به گریبان هاله برد
تا چهره تو گشت مصور در آینه
بر حسن بی مثال تو در پرده نظر
محضر درست می کند از جوهر آینه
خود را چسان در آینه بینی، که می شود
از لطف گوهر تو پری پیکر آینه
از آب و تاب خنده دندان نمای تو
گنجینه ای شده است پر از گوهر آینه
جوهر چو مو به دیده آیینه بشکند
حسنت دهد چو عرض تجمل در آینه
حسن تو بی نیاز ز نظارگی بود
طاوس را بس است ز بال و پر آینه
ناشسته روی تر بود از ماه پیش مهر
گردد به عارض تو مقابل گر آینه
از پاکدامنان نکند حسن احتراز
با آفتاب خفته به یک بستر آینه
گفتی که غوطه زد مه کنعان به رود نیل
آورد تا مثال ترا در بر آینه
از انفعال روی تو از بس گداخته است
گردیده است چون مه نو لاغر آینه
بر جبهه ات چگونه عرق حفظ خود کند؟
پای گهر چگونه نلغزد بر آینه؟
بر حسن بی مثال تو واکرده است چشم
مشکل قبول نقش کند دیگر آینه
این دستگاه حسن به یوسف نداده اند
یک چشم حیرت است ز پا تا سر آینه
صد پیرهن چو طلق ببالد به خویشتن
گر بنگری ز روی توجه در آینه
دارد به دست و زانوی خوبان همیشه جا
از سجده که کرده جبین انور آینه؟
از سجده شهی که ز شوق جمال او
هر صبح آورد فلک از خاور آینه
شاه بلند قدر صفی کز فروغ او
شد همچو آفتاب بلند اختر آینه
روزی که داد صفحه آیینه را جلا
این نقش دیده بود سکندر در آینه
راز نهان چرخ ز طبع منیر او
روشنتر از چراغ نماید در آینه
تا جبهه نیاز بر این آستانه سود
گردید روشناس به هر کشور آینه
در روزگار طبع سخن آفرین او
چون طوطیان شده است زبان آور آینه
هر کس به داغ بندگیش سرفراز شد
بندد به جبهه همچو شه خاور آینه
هر جا که رای روشن او افکند بساط
آید به چشم چون کف خاکستر آینه
چون روی مرگ، خصم نبیند ز تیغ او؟
در دست اهل زنگ بود منکر آینه
ابریشم بریده شود زلف جوهرش
گردد چو خنجر تو مصور در آینه
رای ترا به رای سکندر چه نسبت است
یک فرد باطل است ازین دفتر آینه
در سایه حمایت دست تو چون محیط
بیرون ز آب خشک دهد گوهر آینه
تا نسبتش به رای منیر تو کرده اند
بیند چو پیش روی ز پشت سر آینه
خورشید ذره ذره در او جلوه گر شود
تیغ ترا به دل گذراند گر آینه
بر دست و پای عکس شود بند آهنین
گر سایه کمند تو افتد بر آینه
بی اختیار کوچه دهد همچو رود نیل
عزم تو گر اشاره نماید بر آینه
بر تیغ کوه سینه زند همچو آفتاب
پوشد زره ز حفظ تو گر در بر آینه
گردد اگر ز رای متین تو صیقلی
ایمن ز موریانه بود دیگر آینه
گر در حریم رای تو روشن کند سواد
خواند چو آب راز نهان از بر آینه
در عهد سیر چشمی طبع کریم تو
گردانده است روی ز سیم و زر آینه
از جبهه تو نور ولایت بود عیان
زان سان که آفتاب نماید در آینه
بندد به چهره پرده زنگار زهره اش
گر بنگری به دیده هیبت در آینه
خصم سیاهروی تو گر بنگرد در او
گردد سیاه همچو دل کافر آینه
بر خاک رهگذار تو مالد اگر جبین
تا حشر زنگ سبز نگردد در آینه
چون دولت تو پرده براندازد از جمال
آرد به رونما، ز حلب قیصر آینه
وصف ترا که صیقل آیینه دل است
بر لوح دل نوشته به آب زر آینه
رای ترا به صیقل مهر احتیاج نیست
کمتر سیاهی است درین لشکر آینه
قصر تو چون سپهر و در او آفتاب جام
بزم تو چون بهشت و در او کوثر آینه
تا خامه ام ستاره فشان شد به مدح تو
مد شهاب شد قلم و دفتر آینه
چندان که ماه نور ستاند ز آفتاب
تا از فروغ حسن بود انور آینه
بادا چراغ دولت بیدار صبح و شام
در بزمگاه خاص تو روشن هر آینه
شمارهٔ ۵ - در مدح شاه صفی: نشست گل به سریر چمن سلیمان وارشمارهٔ ۷ - در مرثیه شاه صفی: پادشاهی و جوانی سد راه او نشد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای روی چون بهشت ترا کوثر آینه
رخسار آتشین ترا مجمر آینه
هوش مصنوعی: ای چهرهات مانند بهشت زیباست، مانند کوثری که در آینه نمایان است و مانند آتش شوقی که در چهرهات میدرخشید.
در جلوه گاه حسن تو چون پرده های چشم
افتاده است بر سر یکدیگر آینه
هوش مصنوعی: در زیبایی تو، چشمها مانند پردههایی هستند که به طور همزمان بر روی یکدیگر قرار گرفتهاند و مانند آیینه عمل میکنند.
آیینه سیر چشم ز نقش مراد شد
روزی که شد رخ تو مصور در آینه
هوش مصنوعی: چشمان من به زیباییهای تو خیره شد و روزی که تصویر تو در آینه منعکس شد، به آرزوهای خود رسیدم.
می بود اگر به دور تو، زان لعل آبدار
می داد آب خضر به اسکندر آینه
هوش مصنوعی: اگر به دور تو میبود، آن لعل پرنقش و زیبایی که مانند آب گوارا میدرخشد، میتوانست آب خضر را به اسکندر بدهد تا در آینهاش بنگرد.
جوهر چو موی بر سر آتش نشسته است
تا از فروغ روی تو شد انور آینه
هوش مصنوعی: جوهر مانند مویی بر سر آتش قرار گرفته تا از نور چهرهات به روشنایی و روشنی درآید.
چون لشکر پری، پی نظاره بافته است
در جلوه گاه حسن تو پر در پر آینه
هوش مصنوعی: چون گروهی از پریها به تماشای زیبایی تو آمدهاند و در آینه، زیبایی تو را به نمایش گذاشتهاند.
چون چشم عاشقان مژه بر هم نمی زنند
از حیرت جمال تو سیمین بر آینه
هوش مصنوعی: عاشقان از دیدن زیبایی تو چنان حیرتزدهاند که حتی پلک هم نمیزنند و این حیرت زیبایی تو را در آینه منعکس کرده است.
از بیم تیر غمزه خارا شکاف تو
پنهان شده است در زره جوهر آینه
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از تیرهای چشم ملوس تو، جای زخم و آسیب بر تن سنگی پنهان شده است، گویی در زرهای از جوهر آینهی زیبایی مخفی شده است.
دارد چو صبح بیضه خورشید زیر پر
از چهره تو در ته بال و پر آینه
هوش مصنوعی: صبح که میشود، همچون خورشید درخشان و روشن، چهرهات زیر سایهای قرار میگیرد. این تصویر با زیبایی و روشنی آینهای در بال و پر آن توصیف شده است.
در ساغر بلور می لعل خوشنماست
حسن تراست رتبه دیگر در آینه
هوش مصنوعی: در شیشهی بلورین، عشق و زیبایی تو به خوبی نمایان است و در آینه، جلوهای دیگر از این زیبایی دیده میشود.
چون دیده حباب بود پرده دار بحر
از حسن پرشکوه تو چشم هر آینه
هوش مصنوعی: چون حباب دریا را میبیند، پردهدار دریا از زیبایی و شکوه توست که هر آینه نشان میدهد.
آید به چار موجه چو دریای حسن تو
لرزد به خود چو کشتی بی لنگر آینه
هوش مصنوعی: چهرهی زیبای تو مانند دریای پرموج است که ناگهان هر چیز را تحت تأثیر قرار میدهد و به گونهای میلرزد که به نظر میآید کشتیای بدون لنگر در فضای بیثباتی حرکت میکند.
حیرت فزاست بس که جمال تو، می برد
هر روز تازه نسخه به چشم تر آینه
هوش مصنوعی: هر روز زیبایی تو بیشتر از قبل مرا متعجب میکند و به قدری زیبا هستی که آینه نیز پر از شگفتی میشود و نمیتواند خود را به طور کامل نشان دهد.
داروی بیهشی کندش چشم مست تو
گر فی المثل غبار نشیند بر آینه
هوش مصنوعی: چشمهای پر از مستی تو مانند دارویی است که انسان را بیهوش میکند، حتی اگر غباری بر آینه نشسته باشد و تصویر را محو کند.
در چشم آفتاب فکنده است خویش را
در روزگار حسن تو چون شبپر آینه
هوش مصنوعی: در چشمان آفتاب خود را نمایان کرده است و در زمان زیبایی تو مثل شبپر در آینه به تماشا نشسته است.
از اشتیاق روی تو وقت است بگسلد
دیوانه وار سلسله جوهر آینه
هوش مصنوعی: به دلیل عشق و شوق فراوان به چهرهات، حالتی پیدا کردهام که میخواهم از همه چیز و هرچه به من مربوط است جدا شوم، مانند جوهر آینه که به حالت دیوانگی ارتباطش را با همه چیز قطع کند.
هر دم به صورت دگر آید به چشم خلق
زان حسن بی قیاس چو جادوگر آینه
هوش مصنوعی: هر لحظه با چهرهای نو و زیبا در نظر مردم ظاهر میشود. این زیبایی بینظیر او مانند سحر و جادوی یک جادوگر است که در آینه خود را نشان میدهد.
در روزگار چهره زنگار سوز تو
کج می کند نگاه به روشنگر آینه
هوش مصنوعی: در زمانهای که چهرهٔ غم و اندوه تو را کسر میکند، نگاه به آینهٔ روشنایی میتواند تو را به یاد زیباییها بیندازد.
از روی آتشین تو سوزنده مجمری است
مشاطه چون سپند نسوزد بر آینه؟
هوش مصنوعی: بر اثر زیبایی و جذابیت چهرهی تو، به مانند مجمری که داغ است و میسوزد، کسی نمیتواند مانند آن بینندهی آینهای باشد که نمیتواند از خود بیخبر شود. به عبارت دیگر، زیبایی تو به قدری سوزاننده و تاثیرگذار است که میتواند بر همه چیز سایه افکند.
از فیض نوشخند لب روح بخش تو
چون آب زندگی شده جان پرور آینه
هوش مصنوعی: از خوشی و لبخند تو که جانم را پرورش میدهد، مانند آبی که زندگیبخش است، جانم روشن و آرامش یافته است.
حسن ترا به مجلس می احتیاج نیست
هم شاهدست و هم می و هم ساغر آینه
هوش مصنوعی: زیبایی تو نیازی به جمع شدن در مجلس ندارد، زیرا خودت هم به عنوان شاهد و هم به عنوان نوشیدنی و هم به عنوان جام، مثل یک آینه درخشان هستی.
در عهد جلوه خط عنبرفشان تو
وقت است موم خویش کند عنبرآینه
هوش مصنوعی: در زمان حضور تو که زیباییات مانند عطر خوش عنبر است، زمان به خود میگیرد و مانند موم نرم میشود تا زیباییات را به نمایش بگذارد.
چون آفتاب دیده، ز نور جمال تو
ریزد سرشک گرم ز چشم تر آینه
هوش مصنوعی: وقتی نور زیبایی تو چون آفتاب به چهره میتابد، اشکهای گرم از چشمانم مانند آینه میریزد.
ماه از حجاب سر به گریبان هاله برد
تا چهره تو گشت مصور در آینه
هوش مصنوعی: ماه از پشت پردهای که داشت، بیرون آمد و چهرهات را در آینه منعکس کرد.
بر حسن بی مثال تو در پرده نظر
محضر درست می کند از جوهر آینه
هوش مصنوعی: زیبایی بینظیر تو در نگاه دیگران، مانند آینهای است که حقیقت وجودت را به نمایش میگذارد.
خود را چسان در آینه بینی، که می شود
از لطف گوهر تو پری پیکر آینه
هوش مصنوعی: چگونه در آینه خود را ببینی، در حالی که زیبایی و لطف وجود تو به آینه جان میبخشد و آن را زیباتر میکند؟
از آب و تاب خنده دندان نمای تو
گنجینه ای شده است پر از گوهر آینه
هوش مصنوعی: خندهای که بر لبان توست و دندانهای زیبا را نمایان میکند، مانند گنجینهای است که پر از جواهرات درخشان است.
جوهر چو مو به دیده آیینه بشکند
حسنت دهد چو عرض تجمل در آینه
هوش مصنوعی: وقتی ذرهای از زیبایی تو در آینه شکست میخورد، جلوهات را زیباتر نشان میدهد، مانند اینکه تجمل و زیبایی در آینه به نمایش در میآید.
حسن تو بی نیاز ز نظارگی بود
طاوس را بس است ز بال و پر آینه
هوش مصنوعی: زیبایی تو آنقدر بینظیر است که حتی طاوس هم به زیباییاش نیازی ندارد؛ برای او کافی است که بال و پر آینه را ببیند.
ناشسته روی تر بود از ماه پیش مهر
گردد به عارض تو مقابل گر آینه
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و درخشندگی چهره معشوق اشاره شده است. شاعر میگوید که چهره معشوق با نور و درخشش خود، حتی پیش از آن که در آینه منعکس شود، میتواند توجه همه را به خود جلب کند. این توصیف نشاندهنده جذابیت و زیبایی خاص فرد مورد نظر است.
از پاکدامنان نکند حسن احتراز
با آفتاب خفته به یک بستر آینه
هوش مصنوعی: حسنتان از پاکی و نجابت دوری نمیکند، حتی اگر در مکانی قرار گیرند که آینه و آفتاب به یک جا جمع شدهاند.
گفتی که غوطه زد مه کنعان به رود نیل
آورد تا مثال ترا در بر آینه
هوش مصنوعی: گفتی که ماه کنعان، در رود نیل غوطهور شده است تا تو را در آینه نشان دهد.
از انفعال روی تو از بس گداخته است
گردیده است چون مه نو لاغر آینه
هوش مصنوعی: به خاطر بیتفاوتی و عدم واکنش تو، حالتی پیدا کردهام که شبیه مه نو، لاغر و به شکل آینهای شفاف شدهام.
بر جبهه ات چگونه عرق حفظ خود کند؟
پای گهر چگونه نلغزد بر آینه؟
هوش مصنوعی: این عبارت به تصویر کشیدن چالشها و نگرانیهای جدی در موقعیتهای بحرانی است. به نوعی پرسش میکند که چگونه میتوان در شرایط سخت و خطیر، اعتماد به نفس را حفظ کرد و از بیثباتیها نجات پیدا کرد، در حالی که جواهرات و ارزشها در خطر افتادن و آسیب دیدن هستند. این نشاندهندهی نیاز به استقامت و ثبات در برابر شرایط ناپایدار است.
بر حسن بی مثال تو واکرده است چشم
مشکل قبول نقش کند دیگر آینه
هوش مصنوعی: چشمها به زیبایی بینظیر تو خیره شدهاند و دیگر آینهها قادر نیستند تصویری از تو را به درستی نشان دهند.
این دستگاه حسن به یوسف نداده اند
یک چشم حیرت است ز پا تا سر آینه
هوش مصنوعی: این تصویر زیبا و دلربا که معطوف به یوسف است، در واقع معجونی از شگفتی و حیرت است. زیبایی او از سر تا پا به گونهای است که گویی تمام جذابیتها در یک آینه مشاهده میشود. در واقع، همه زیباییها به او نسبت داده نشدهاند، بلکه خودش به تنهایی نمایانگر زیبایی و جذابیت است.
صد پیرهن چو طلق ببالد به خویشتن
گر بنگری ز روی توجه در آینه
هوش مصنوعی: اگر به آینه نگاه کنی، میبینی که صد لایه از پیرهن به خود میبالد، اما در واقع این فقط یک نمای ظاهری است که به خودت مربوط میشود.
دارد به دست و زانوی خوبان همیشه جا
از سجده که کرده جبین انور آینه؟
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن حالتی معنوی و روحانی اشاره دارد. شاعر به تواضع و عبودیت خوبان اشاره میکند که به خاطر سجدههای مکررشان بر زمین، بر چهرهاشان نور خاصی جلوهگر شده است. این نور و زیبایی در نتیجهٔ ارتباط عمیق آنها با خدایشان و شجاعت در عبادت تعریف شده است. در واقع، شاعر به زیبایی و عظمت روحانی افراد نیکوکار میپردازد که از سجدههایشان نوری در چهره دارند.
از سجده شهی که ز شوق جمال او
هر صبح آورد فلک از خاور آینه
هوش مصنوعی: هر روز صبح، آسمان به خاطر عشق و زیبایی او، آینهای از خاور به همراه میآورد.
شاه بلند قدر صفی کز فروغ او
شد همچو آفتاب بلند اختر آینه
هوش مصنوعی: شاهی با قامت بلند و با شخصیت والایش، مانند خورشیدی درخشان است که نورش بر همه تابیده و او را همچون ستارهای در آسمان نمایان کرده است.
روزی که داد صفحه آیینه را جلا
این نقش دیده بود سکندر در آینه
هوش مصنوعی: روزی که صفحهی آیینه درخشان شد، سکندر نقش خود را در آیینه دید.
راز نهان چرخ ز طبع منیر او
روشنتر از چراغ نماید در آینه
هوش مصنوعی: راز نهانی که در حرکت چرخش دنیا وجود دارد، از خود ذات و طبیعت او روشنتر است و مانند نوری در آینه نمایان میشود.
تا جبهه نیاز بر این آستانه سود
گردید روشناس به هر کشور آینه
هوش مصنوعی: هر جا که نیاز و درخواست به این درگاه برسد، آنجا چهرهای روشن و واضع برای همه ملتها به وجود میآید.
در روزگار طبع سخن آفرین او
چون طوطیان شده است زبان آور آینه
هوش مصنوعی: در این زمانه، سخن گفتن او مانند طوطیها شده است که با مهارت و زیبایی صحبت میکنند و مانند آینهای روشن و شفاف، افکار و احساساتش را به نمایش میگذارد.
هر کس به داغ بندگیش سرفراز شد
بندد به جبهه همچو شه خاور آینه
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر عشق و محبتش نسبت به خدا و بندگیاش با افتخار و عزت زندگی کند، مانند جوانمردی است که در میدان نبرد با سر بلندی و شجاعت ایستاده است و چهرهاش مانند آینهیی درخشان است.
هر جا که رای روشن او افکند بساط
آید به چشم چون کف خاکستر آینه
هوش مصنوعی: هر جا که نظر و اندیشهی روشن او حضور داشته باشد، همه چیز به شکل زیبایی نمایان میشود، درست مثل اینکه خاکستر بر روی آینه قرار گیرد و آن را بپوشاند.
چون روی مرگ، خصم نبیند ز تیغ او؟
در دست اهل زنگ بود منکر آینه
هوش مصنوعی: وقتی که مرگ به سراغ کسی میآید، دیگر هیچ دشمنی نمیتواند در برابر او مقاومت کند. چون در دستان کسانی که با حقیقت روبهرو نیستند، مانند آینهای که واقعیت را منعکس میکند، عدم پذیرش واقعیت وجود دارد.
ابریشم بریده شود زلف جوهرش
گردد چو خنجر تو مصور در آینه
هوش مصنوعی: اگر ابریشم پاره شود، زلف آن به مانند جوهر، به زیبایی خنجر در آینه نمایان خواهد شد.
رای ترا به رای سکندر چه نسبت است
یک فرد باطل است ازین دفتر آینه
هوش مصنوعی: رأی و نظر تو هیچ نسبتی به نظر سکندر ندارد، زیرا یک نظر نادرست، در این دفتر آینهای که وجود دارد، جایی ندارد.
در سایه حمایت دست تو چون محیط
بیرون ز آب خشک دهد گوهر آینه
هوش مصنوعی: زیر سایه حمایت تو، مانند جایی که آب به گل نشسته، گوهر آینه از دست نمیرود و خشک نمیشود.
تا نسبتش به رای منیر تو کرده اند
بیند چو پیش روی ز پشت سر آینه
هوش مصنوعی: تا زمانی که نسبت به نظر روشن و درخشان تو، آینه را درست کردهاند، او را از پشت سر میبیند، همانطور که در برابرش قرار دارد.
خورشید ذره ذره در او جلوه گر شود
تیغ ترا به دل گذراند گر آینه
هوش مصنوعی: خورشید به تدریج در وجود او نمایان میشود، چنان که تیغ تو بر دل او فرود میآید مانند آینه.
بر دست و پای عکس شود بند آهنین
گر سایه کمند تو افتد بر آینه
هوش مصنوعی: اگر سایه تو به آینه بیفتد، دست و پای تصویر به زنجیر آهنی میافتد.
بی اختیار کوچه دهد همچو رود نیل
عزم تو گر اشاره نماید بر آینه
هوش مصنوعی: بیاختیار در کوچهها حرکت میکند، مثل رود نیل. اگر تو اشاره کنی، همهچیز به سوی تو میزند و در آینه به نمایش میآید.
بر تیغ کوه سینه زند همچو آفتاب
پوشد زره ز حفظ تو گر در بر آینه
هوش مصنوعی: بر فراز کوه، مانند خورشید میدرخشد و زرهای از حفاظت تو به تن دارد، اگر در آغوش آینه بگنجد.
گردد اگر ز رای متین تو صیقلی
ایمن ز موریانه بود دیگر آینه
هوش مصنوعی: اگر نظر قوی و پخته تو به میان بیاید، دیگر آینه مثل آینهای که موریانه آن را خراب کند، امن خواهد بود.
گر در حریم رای تو روشن کند سواد
خواند چو آب راز نهان از بر آینه
هوش مصنوعی: اگر در حوزه اندیشهات نور بیفکند، مانند آب، رازهای پنهان را از روی آینه بازگو میکند.
در عهد سیر چشمی طبع کریم تو
گردانده است روی ز سیم و زر آینه
هوش مصنوعی: در دورهای که تو با چشمان باصفا و ذاتی بزرگوار زندگی میکنی، نور خود را بر روی زیباییها و گنجها میتابانی.
از جبهه تو نور ولایت بود عیان
زان سان که آفتاب نماید در آینه
هوش مصنوعی: از جبهه تو نور رهبری به وضوح دیده میشود، مانند اینکه آفتاب در آینه منعکس میشود.
بندد به چهره پرده زنگار زهره اش
گر بنگری به دیده هیبت در آینه
هوش مصنوعی: اگر به چهرهی معشوق نگاه کنی، پردهی زنگاری که بر چهرهاش افتاده، زیبایی او را پنهان کرده است و هنگامی که به آینه نگاه میکنی، ترس و شکوه او را به وضوح میبینی.
خصم سیاهروی تو گر بنگرد در او
گردد سیاه همچو دل کافر آینه
هوش مصنوعی: اگر دشمن سیاهچهرهات به او نگاه کند، دلش چون دل کافر، سیاه و تیره خواهد شد.
بر خاک رهگذار تو مالد اگر جبین
تا حشر زنگ سبز نگردد در آینه
هوش مصنوعی: اگر پیشانیام روی خاک راه تو مالیده شود، تا روز قیامت در آینه، لکه سبز نخواهد شد.
چون دولت تو پرده براندازد از جمال
آرد به رونما، ز حلب قیصر آینه
هوش مصنوعی: زمانی که خوشبختی و نعمت تو پرده را کنار بزند و زیباییات را به نمایش بگذارد، آنگاه حتی از حلب، که شهر معروف و مرفه است، نیز بهتر و زیباتر مینمایی.
وصف ترا که صیقل آیینه دل است
بر لوح دل نوشته به آب زر آینه
هوش مصنوعی: توصیف تو همچون جلا دادن به آینه دل است و در دل نوشته شده است به طلا، ولی به صورت شفاف و زیبا.
رای ترا به صیقل مهر احتیاج نیست
کمتر سیاهی است درین لشکر آینه
هوش مصنوعی: برای نمایش زیبایی و خلوص عشق تو نیازی به تلاشی خاص نیست، زیرا در میان این گروه، آینهای که نشاندهنده حقیقت باشد، کمتر پیدا میشود.
قصر تو چون سپهر و در او آفتاب جام
بزم تو چون بهشت و در او کوثر آینه
هوش مصنوعی: قصر تو مانند آسمان است و در آن خورشید درخشان است. میخوام بگم که مکان جشن تو مانند بهشت میباشد و در آن نعمت و فراوانی جاری است.
تا خامه ام ستاره فشان شد به مدح تو
مد شهاب شد قلم و دفتر آینه
هوش مصنوعی: وقتی که قلمم به ستارهها میدرخشد و تو را میستاید، مثل شهابی درخشان میشود و دفترم به مانند آینهای عمل میکند.
چندان که ماه نور ستاند ز آفتاب
تا از فروغ حسن بود انور آینه
هوش مصنوعی: هر چقدر که ماه از آفتاب نور میگیرد، به همان اندازه که از زیباییاش میتابد، در آینه هم روشنتر و زیباتر دیده میشود.
بادا چراغ دولت بیدار صبح و شام
در بزمگاه خاص تو روشن هر آینه
هوش مصنوعی: امیدوارم چراغ زندگی و خوشبختی در همواره شب و روز در محفل ویژه تو روشن باشد.