شمارهٔ ۴۲ - در مدح نواب ظفرخان
زهی ز نرگس خوش سرمه آهوی مشکین
ز طاق بندی ابرو نگارخانه چین
به خوش قماشی ساعد طلای دست افشار
ز بوسه های شکرریز غیرت شیرین
گل سر سبد آسمان که خورشیدست
ز شرم روی تو گردید مشرق پروین
ز سنبل تو شود زخم غنچه ها تازه
ز خنده تو شود داغ لاله ها تمکین
کمان زند به سر ماه عید، ابرویت
به روی مهر کشد غمزه تو خنجر کین
دو سنبلند که پهلو به یک چمن زده اند
کدام مصرع زلف ترا کنم تحسین؟
به دوش خود فکنی چون کمان حلقه زلف
به تیر رشک شوی ناف سوز آهوی چین
شکست پشت صدف تا لبت به حرف آمد
یتیم کرده گفتار توست در ثمین
ز بندخانه شرم و حجاب بیرون آی
که بست از عرق شرم زنگ، قفل جبین
ز روی ناز قدم چون نهی به خانه زین
ز خرمی نرسد پای مرکبت به زمین
به غیر حسرت آغوش من حدیثی نیست
کتابه ای که مناسب بود به خانه زین
کیم که آب نگردم ز تاب رخسارت؟
فروغ روی تو زد کوه طور را به زمین
دلم چگونه به پیغام بوسه تازه شود؟
چسان به آب گهر تشنگی دهم تسکین؟
ز تیره روزی شبهای ما چه غم داری؟
ترا که لاله طورست بر سر بالین
تو کم ز غنچه و ما کم ز عندلیب نه ایم
چرا به صحبت ما وا نمی شوی به ازین؟
به شکر این که ز گلزار حسن سیرابی
مباش تشنه به خونریز عاشقان چندین
وگرنه راه سخن پیش صاحبی دارم
که انتقام کبوتر گرفته از شاهین
بهار عدل، ظفرخان که می کند لطفش
شکسته بندی دلهای مستمند حزین
زهی رسیده به جایی (ز) سربلندی قدر
که پشت دست نهاده است آسمان به زمین
شود چو غنچه نیلوفر از حرارت مهر
اگر به خشم نظر افکنی به چرخ برین
به گرد بالش خورشید سر فرو نارد
ز دود مجمر خلق تو زلف حورالعین
ستاره تو چو گل بر سر سپهر زند
شود به دیده خفاش مهر گوشه نشین
اگر نه کوه وقار تو پافشرده بر او
چرا شده است چنین میخ دوز جرم زمین؟
چو برق ابر نیام تو چهره افروزد
فتد به رعشه چو سیماب خصم بی تمکین
عدو زبان بدر آرد چو مار زنهاری
چو از نیام کشی روز رزم خنجر کین
چنان ز بیم تو تلخ است زندگی بر خصم
که چشم می پردش بر نگاه بازپسین
به چشم اهل یقین آیه آیه سوره فتح
ز جبهه تو نمایان بود به خط مبین
اگر چه قلعه دوران شکوه کابل را
گرفته بود عدو در میانه همچو نگین
شدی چو پیشرو لشکر از جلال آباد
سپاه نصرت و اقبال از یسار و یمین
هنوز عرصه سرخاب بود منزل تو
که جوی خون عدو راست رفت تا غزنین
عجب نباشد اگر از سنان خونخوارت
گریخت تا به خارا و بلخ خصم لعین
بلی شهاب چو گردد ز چرخ نیزه گذار
کنند فوج شیاطین گریختن آیین
چنان ز جنگ تو بگریخت خصم روبه باز
که وحشیان سبکرو ز پیش شیر عرین
بلند بختا! خود گو که چون تواند گفت
زبان کوته ما شکر فتح های چنین؟
چو آفتاب، دهانی به صد زبان باید
که مصرعی ز ظفرنامه ات کند تضمین
بهار طبعا! بلبل شناس گلزارا!
که هست در کف کلک تو نبض فکر متین
اگر چه حالت هر کس به چشم فکرت تو
مبرهن است، که داری سواد خط جبین
به سنت شعرا در مدیح خود غزلی
درین قصیده به تقریب می کنم تضمین:
ز بس که ریخت ز کلکم معانی رنگین
خمیرمایه قوس قزح شده است زمین
هزار شاعر شیرین سخن به گرد رود
نهد چو خسرو طبعم به پشت گلگون زین
ز پاک طینتی اشعار من بلندی یافت
ز تازگی سخنانم گرفت روی زمین
ز فیض پاکی دامان مریم صدف است
که گوشوار نکویان شده است در ثمین
به دوش عرش نهم کرسی بلندی قدر
به وقت فکر چو از دست خود کنم بالین
درین هوس که مرا لیقه دوات شود
پرید از چمن خلد زلف حورالعین
ز نامداری خود در حصار گردونم
ز بندخانه نگردد خلاص نقش نگین
تتبع سخن کس نکرده ام هرگز
کسی نکرده به من فن شعر را تلقین
به زور فکر بر این طرز دست یافته ام
صدف ز آبله دست یافت در ثمین
ز روی آینه طبعان حجاب کن صائب
مده به طوطی گستاخ کلک، رو چندین
نگار کن به دعا دست خالی خود را
که روح قدس ستاده است لب پر از آمین
همیشه تا ز نسیم شکفته روی بهار
جبین غنچه برون آید از شکنجه چین
موافقان ترا دل ز مژدگانی فتح
شکفته باد چو گل در هوای فروردین
مخالفان ترا همچو غنچه تصویر
مباد هیچ نسیمی گرهگشای جبین
شمارهٔ ۴۱ - در توصیف کابل و مدح نواب ظفرخان: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارششمارهٔ ۴۳ - در مدح نواب ظفرخان: زهی ز چین جبین آیه آیه سوره نور
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی ز نرگس خوش سرمه آهوی مشکین
ز طاق بندی ابرو نگارخانه چین
هوش مصنوعی: عجب از نرگس زیبا که میتواند به چشمان آهوهای مشکی رنگ زیبایی ببخشد، همانطور که قوسهای ابروی او به زیبایی یک نگارخانه در چین شباهت دارد.
به خوش قماشی ساعد طلای دست افشار
ز بوسه های شکرریز غیرت شیرین
هوش مصنوعی: دست افشار به خاطر زیباییاش شبیه طلاست و به خاطر بوسههای شیرینی که نشاندهنده غیرت و عشق است، جلوهای خاص پیدا کرده است.
گل سر سبد آسمان که خورشیدست
ز شرم روی تو گردید مشرق پروین
هوش مصنوعی: خورشید، که در واقع گل سرسبد آسمان است، به خاطر زیبایی و نور روی تو، از شرم به سمت مشرق پروین رفت.
ز سنبل تو شود زخم غنچه ها تازه
ز خنده تو شود داغ لاله ها تمکین
هوش مصنوعی: عطر سنبل تو موجب بهبود زخمهای غنچهها میشود و لبخند تو باعث میشود که داغ لالهها به آرامش برسد.
کمان زند به سر ماه عید، ابرویت
به روی مهر کشد غمزه تو خنجر کین
هوش مصنوعی: در روز عید، مانند کمانی که ماه را نشانه میگیرد، ابرویت زینت بخش روز است و نگاهی که از تو میرسد، مانند خنجری تیز است که به دل مینشیند.
دو سنبلند که پهلو به یک چمن زده اند
کدام مصرع زلف ترا کنم تحسین؟
هوش مصنوعی: دو سنبل در کنار یک چمن هستند. حالا کدامی یک از زلف تو را باید ستایش کنم؟
به دوش خود فکنی چون کمان حلقه زلف
به تیر رشک شوی ناف سوز آهوی چین
هوش مصنوعی: اگر مانند کمانی که حلقههای زلف را به دوش خود حمل میکند، بار غم عشق را به دوش بگذاری، دلت برای زیبایی چشمان یار به شدت خواهد سوخت و آتش حسرت در وجودت شعلهور خواهد شد.
شکست پشت صدف تا لبت به حرف آمد
یتیم کرده گفتار توست در ثمین
هوش مصنوعی: شکست صدف، نشانهای از باز شدن دل و زبان توست که وقتی به سخن آمدی، احساس یتیمی و کمبود را در دیگران به وجود میآورد.
ز بندخانه شرم و حجاب بیرون آی
که بست از عرق شرم زنگ، قفل جبین
هوش مصنوعی: از زندان خجالت و حجاب خارج شو، زیرا که عرق شرم، زنگ قفل پیشانیات را بسته است.
ز روی ناز قدم چون نهی به خانه زین
ز خرمی نرسد پای مرکبت به زمین
هوش مصنوعی: وقتی که با ناز و زیبایی پای خود را به خانه میگذاری، خوشحالی و سرور آنچنان زیاد است که پاهای مرکبت به زمین نمیرسد.
به غیر حسرت آغوش من حدیثی نیست
کتابه ای که مناسب بود به خانه زین
هوش مصنوعی: تنها حسرت آغوش من باقی مانده و هیچ سخنی دیگر نیست که به یاد تو به زبان بیاید. هیچ نوشتهای مناسب نیست که در خانهام برای یاد تو باشد.
کیم که آب نگردم ز تاب رخسارت؟
فروغ روی تو زد کوه طور را به زمین
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و تأثیرگذاری چهره محبوب سخن میگوید. شاعر از خود میپرسد که چگونه میتواند از شدت محبت و زیبایی چهره معشوق به حالت بیتابی درآید. همچنین اشاره میکند که نور روی او به حدی درخشان است که میتواند کوه طور را به زمین فرو آورد، به این معنا که زیبایی و تأثیر چهره محبوبش بسیار قوی و بینظیر است.
دلم چگونه به پیغام بوسه تازه شود؟
چسان به آب گهر تشنگی دهم تسکین؟
هوش مصنوعی: چطور میتوانم با بوسهای تازه دل خود را شاد کنم؟ چگونه میتوانم با آب دریا به تشنگیام پایان دهم؟
ز تیره روزی شبهای ما چه غم داری؟
ترا که لاله طورست بر سر بالین
هوش مصنوعی: تو چه غمی از شبهای تار و بیثمر ما داری؟ وقتی که تو مانند لالهای زیبا و سرشار از زندگی بر فراز سر ما قرار داری.
تو کم ز غنچه و ما کم ز عندلیب نه ایم
چرا به صحبت ما وا نمی شوی به ازین؟
هوش مصنوعی: تو و ما در اینجا به نوعی به زیبایی و احساسات اشاره میکنیم. تو به اندازه غنچه زیبا هستی و ما هم به اندازه بلبل عاشق. پس چرا در این گفتگو با ما شریک نمیشوی؟ آیا چیزی بهتر از این وجود دارد؟
به شکر این که ز گلزار حسن سیرابی
مباش تشنه به خونریز عاشقان چندین
هوش مصنوعی: به خاطر این که از سرچشمه زیبایی سیراب میشوی، دیگر نباید تشنهی خون عاشقان بسیاری باشی.
وگرنه راه سخن پیش صاحبی دارم
که انتقام کبوتر گرفته از شاهین
هوش مصنوعی: در غیر این صورت، من میتوانم با شخصی صحبت کنم که انتقام پرندهای مثل کبوتر را از پرندهای قویتر یعنی شاهین گرفته است.
بهار عدل، ظفرخان که می کند لطفش
شکسته بندی دلهای مستمند حزین
هوش مصنوعی: بهار عدل، ظفرخان با محبتش دلهای نیازمندان غمگین را شاد میکند و آنها را از غم و اندوه رها میسازد.
زهی رسیده به جایی (ز) سربلندی قدر
که پشت دست نهاده است آسمان به زمین
هوش مصنوعی: به چه مقامی دست یافتهاست! آنچنان بزرگ و رفیع است که آسمان را به زمین سپرده و پشت دستش گذاشته است.
شود چو غنچه نیلوفر از حرارت مهر
اگر به خشم نظر افکنی به چرخ برین
هوش مصنوعی: اگر با محبت و عشق به کسی نگاه کنی، همچون غنچهای که در آفتاب شکفته میشود، رشد و شکوفایی مییابد؛ اما اگر با خشم و کینه به او بنگری، همچون آن است که به آسمان نگاهی بیندازی و تأثیر منفی بر او بگذاری.
به گرد بالش خورشید سر فرو نارد
ز دود مجمر خلق تو زلف حورالعین
هوش مصنوعی: به دور بالش خورشید، سر به زیر میآورند و از دود آتشگاه، مخلوق تو زلفهای حورالعین را یادآوری میکند.
ستاره تو چو گل بر سر سپهر زند
شود به دیده خفاش مهر گوشه نشین
هوش مصنوعی: ستاره تو مانند گلی در آسمان میدرخشد و در چشم خفاشی که در گوشهای پنهان شده، نور و زیبایی تو را مشاهده میکند.
اگر نه کوه وقار تو پافشرده بر او
چرا شده است چنین میخ دوز جرم زمین؟
هوش مصنوعی: اگر کوه عظمت و وقار تو بر زمین تکیه نمیکرد، پس چرا زمین به این شکل فشرده و محکم شده است؟
چو برق ابر نیام تو چهره افروزد
فتد به رعشه چو سیماب خصم بی تمکین
هوش مصنوعی: وقتی که مانند رعد و برق رخ مینمایی، چهرهات درخشنده میشود و دشمنی که آرامش ندارد، به لرزه در میآید مانند جیوه.
عدو زبان بدر آرد چو مار زنهاری
چو از نیام کشی روز رزم خنجر کین
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن زبانش را مانند ماری بیرون میآورد، باید مراقب باشی؛ زیرا وقتی که در میدان جنگ خنجر انتقام را از نیام بیرون میآوری، باید آمادهی نبرد باشی.
چنان ز بیم تو تلخ است زندگی بر خصم
که چشم می پردش بر نگاه بازپسین
هوش مصنوعی: زندگی بر دشمن به خاطر ترس تو آنچنان تلخ است که او از ترس، به دنبال نگاه تو میگردد و از تو فرار نمیکند.
به چشم اهل یقین آیه آیه سوره فتح
ز جبهه تو نمایان بود به خط مبین
هوش مصنوعی: در نگاه کسانی که به حقیقت ایمان دارند، هر بخش از سوره فتح به وضوح از چهره تو نمایان است و به روشنی بیان میشود.
اگر چه قلعه دوران شکوه کابل را
گرفته بود عدو در میانه همچو نگین
هوش مصنوعی: اگرچه دشمن بر سرزمین کابل تسلط پیدا کرده بود، اما در وسط آن شهر، مانند یک نگین درخشان، زیبایی و شکوه آن هنوز باقی مانده بود.
شدی چو پیشرو لشکر از جلال آباد
سپاه نصرت و اقبال از یسار و یمین
هوش مصنوعی: تو مانند پیشوای لشکری شدهای که از جلالآباد به حرکت درآمده است و از هر دو طرف، یعنی از چپ و راست، حمایت و پیروزی بر تو سایه افکندهاند.
هنوز عرصه سرخاب بود منزل تو
که جوی خون عدو راست رفت تا غزنین
هوش مصنوعی: هنوز در سرخوشی و زیبایی مکان تو وجود داشت که دشمن خون خود را جاری کرده و به سوی غزنین حرکت کرد.
عجب نباشد اگر از سنان خونخوارت
گریخت تا به خارا و بلخ خصم لعین
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر خونتیرگی از سنان تو فرار کند و به سوی خارا و بلخ برود، جایی که دشمن پلید منتظر است.
بلی شهاب چو گردد ز چرخ نیزه گذار
کنند فوج شیاطین گریختن آیین
هوش مصنوعی: وقتی که شهاب از آسمان به زمین میافتد، گروهی از دیوان یا شیاطین فرار میکنند و این نشانهای از قدرت و اراده الهی است.
چنان ز جنگ تو بگریخت خصم روبه باز
که وحشیان سبکرو ز پیش شیر عرین
هوش مصنوعی: چنان که دشمن از جنگ تو فرار کرد، مانند وحشیانی که از مقابل شیر به سرعت میگریزند.
بلند بختا! خود گو که چون تواند گفت
زبان کوته ما شکر فتح های چنین؟
هوش مصنوعی: ای خوشبختان! خودتان بگویید که چگونه میتوانیم با زبان کوتاهمان، شکر نعمتها و پیروزیهای بزرگ اینچنینی را به جا آوریم؟
چو آفتاب، دهانی به صد زبان باید
که مصرعی ز ظفرنامه ات کند تضمین
هوش مصنوعی: مانند آفتاب، باید دهانی داشته باشی که با صد زبان سخن بگوید، تا بتوانی شعری از پیروزیهای خود را تضمین کنی.
بهار طبعا! بلبل شناس گلزارا!
که هست در کف کلک تو نبض فکر متین
هوش مصنوعی: بلبل به طور طبیعی گلهای بهاری را میشناسد، زیرا در دست تو، فکر عمیق و منظم جاری است.
اگر چه حالت هر کس به چشم فکرت تو
مبرهن است، که داری سواد خط جبین
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که حال و وضعیت هر فرد به وضوح در چهرهاش نمایان است و میتوان از طریق نشانهها و علاماتی که در پیشانی او وجود دارد، به درونمایه احساسات و افکارش پی برد.
به سنت شعرا در مدیح خود غزلی
درین قصیده به تقریب می کنم تضمین:
هوش مصنوعی: به شیوه شعرا، در ستایش خود، به این شعر مقداری از یک غزل را اضافه میکنم.
ز بس که ریخت ز کلکم معانی رنگین
خمیرمایه قوس قزح شده است زمین
هوش مصنوعی: به دلیل تنوع و زیبایی معانی که از دل افکار و احساسات انسانها به وجود آمده، زمین مانند رنگینکمانی زیبا و جذاب به نظر میرسد.
هزار شاعر شیرین سخن به گرد رود
نهد چو خسرو طبعم به پشت گلگون زین
هوش مصنوعی: بسیاری از شاعران پر talento دور رود جمع میشوند، همانطور که خسرو طبیعت من بر روی زین زیبا نشسته است.
ز پاک طینتی اشعار من بلندی یافت
ز تازگی سخنانم گرفت روی زمین
هوش مصنوعی: اشعار من به خاطر پاکی و خلوص وجودم بلند و رسا شدند و به خاطر تازگی و نوآوری در کلامم، در دنیا شناخته شدند.
ز فیض پاکی دامان مریم صدف است
که گوشوار نکویان شده است در ثمین
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ارزش گوشوارهای اشاره دارد که به خاطر پاکی و طهارت مریم، مادر عیسی، به وجود آمده است. به عبارتی دیگر، این گوشواره نمادی است از زیبایی و اصالت که از نیکی و پاکی سرچشمه گرفته است.
به دوش عرش نهم کرسی بلندی قدر
به وقت فکر چو از دست خود کنم بالین
هوش مصنوعی: من به خود میبالم و در دل به عظمت فکری که دارم فکر میکنم، انگار که روی عرش نشستهام و به بلندی مقامم مینگرم، اما وقتی که از اختیار خود خارج میشوم، این قدرت و عظمت به دست میگریزد.
درین هوس که مرا لیقه دوات شود
پرید از چمن خلد زلف حورالعین
هوش مصنوعی: در این آرزو که بتوانم در نوشتن مهارت پیدا کنم، زلف پریشان حورالعین از باغ بهشت به دور پرواز کرد.
ز نامداری خود در حصار گردونم
ز بندخانه نگردد خلاص نقش نگین
هوش مصنوعی: من به خاطر اعتبار و شهرت خود، در این دنیای محدود گرفتار هستم و از این بند و زندان نمیتوانم آزاد شوم، مانند نقش یک نگین که هیچگاه نمیتواند از حلقهای که در آن قرار دارد خارج شود.
تتبع سخن کس نکرده ام هرگز
کسی نکرده به من فن شعر را تلقین
هوش مصنوعی: هرگز پیگیر سخنان کسی نبودهام و هیچکس هم به من فن شعر را آموزش نداده است.
به زور فکر بر این طرز دست یافته ام
صدف ز آبله دست یافت در ثمین
هوش مصنوعی: با تلاش و تفکر، به این نتیجه رسیدهام که مانند صدفی که از آبله (آب) بهرهمند میشود، من نیز به موفقیتی در زندگی دست پیدا کردهام.
ز روی آینه طبعان حجاب کن صائب
مده به طوطی گستاخ کلک، رو چندین
هوش مصنوعی: از زیبایی و لطافت طبیعت خود محافظت کن و نگذار که طوطی جسور و بیحیا از آن سوءاستفاده کند.
نگار کن به دعا دست خالی خود را
که روح قدس ستاده است لب پر از آمین
هوش مصنوعی: عزیزم، با دستانی که چیزی ندارند، به دعا بپرداز، چرا که روح القدس آماده است و با کمال صداقت میگوید آمین.
همیشه تا ز نسیم شکفته روی بهار
جبین غنچه برون آید از شکنجه چین
هوش مصنوعی: هر وقت نسیم بهاری بوزد و چهرههای زیبا و شاداب ظاهر شوند، گلها با زیبایی و سرزندگی از میان چین و شکنهای خود بیرون میآیند.
موافقان ترا دل ز مژدگانی فتح
شکفته باد چو گل در هوای فروردین
هوش مصنوعی: دوستان و حامیانت، باید قلبشان به خوشحالی و شادمانی از پیروزیات پر باشد، مثل گلی که در هوای بهار میشکفد و جلوهگر میشود.
مخالفان ترا همچو غنچه تصویر
مباد هیچ نسیمی گرهگشای جبین
هوش مصنوعی: مخالفان تو نباید مانند غنچهای باشند که نسیمی نتواند آنها را باز کند و نشان دهد که چقدر زیبا و باارزشاند.