شمارهٔ ۴ - در مدح حضرت رضا(ع)
عقل ضعیف خویش نگه دار از شراب
در زیر بال موج منه بیضه حجاب
تا از سهیل عقل توان سرخ روی بود
رنگین مساز چهره به گلگونه شراب
تخم افکن شرار شود پنبه زار مغز
چون جمع شد به آتش می آتش شباب
تا چون چنار مشرق آتش نگشته ای
کوتاه دار دست ازین آب سینه تاب
سر پنجه با شراب زدن کار عقل نیست
عقل است شیر برف و شراب است آفتاب
با عقل آنچه باده گلرنگ می کند
با کاغذین سپر نکند ناوک شهاب
زلف ایاز را به دم تیغ دادن است
دادن عنان دل به کف موجه شراب
عقل سبک رکاب چه سازد به زور می
چون پای نخل موم نلغزد در آفتاب؟
شیرست عقل و باده گلرنگ آتش است
رسم است شیر می کند از آتش اجتناب
از رنگ سبز شیشه چو خورشید روشن است
کآیینه خرد شود از باده زنگ یاب
در مغرب زوال رود آفتاب شرم
چون سر زند ز مشرق مینای می شراب
کفرست بر چراغ حیا آستین زدن
نور چراغ ایمن ایمان بود حجاب
چون آفتاب، عقل ز روزن بدر زند
در مجلسی که دختر رز واکند نقاب
با زور باده عقل تنک ظرف چون کند؟
شبنم چگونه تیغ شود پیش آفتاب؟
سیلاب فتنه از دل خم جوش می زند
یونان عقل چون نکشد سر به زیر آب؟
می در کدوی سر که ندارد حلاوتی
ای عقل در گذر ز سر خوردن شراب
از بخل ذاتی است بتر جود عارضی
احسان مست را نشمارند در حساب
در راه دزد، شمع که شب برفروخته است؟
ترک می شبانه کن ای خانمان خراب
برنامه سیاه میفزا گناه می
موی سیاه را نکند هیچ کس خضاب
دل خانه خداست چو مصحف عزیزدار
زان پیشتر که سیل شرابش کند خراب
در راه اشک، چشم ندامت سفید شد
چند از لب پیاله کنی بوسه انتخاب؟
فردا چو لاله سرزند از خاک سرخ روی
هر کس ز باده درین نشأه اجتناب
جادوگرست دختر رز، دست ازو بشوی
آتش دم است شیشه می، رو ازو بتاب
اشک ندامت از دل آگاه گل کند
پیوسته خیزد از طرف قبله این سحاب
زنهار چون حباب نگردی به گرد می
کز می بنای خانه تقوی شود خراب
بر گرد خود ز توبه محکم حصار کن
از روی شیشه خانه مشرب مکن حجاب
فردا حریف ساقی کوثر نمی شوی
از نام می بشوی دهن را به هفت آب
بگذر ز تاک بدگهر و آب او که هست
هر دانه ایش خونی فرزند بوتراب
سلطان ابوالحسن علی موسی آن که هست
گلمیخ آستانه او ماه و آفتاب
آن کعبه امید که صندوق مرقدش
گردیده پایتخت دعاهای مستجاب
بوی گل محمدی باغ خلق او
در چین به باد عطسه دهد مغز مشک ناب
با اسب چوب از آتش دوزخ گذر کند
تابوت هر که طوف کند گرد آن جناب
گردد چو خون مرده به شریان تاک، می
نهیش چو تازیانه برآرد به احتساب
نشگفت اگر ز پرتو عهد درست او
بیرون رود شکستگی از رنگ ماهتاب
قدرش کشیده کرسی رفعت ز زیر چرخ
یک چار برگه است عناصر در آن جناب
تمکین او چو بر کمر کوه پا نهد
کوه سخن شنو ندهد بازپس جواب
روزی که دست او به شفاعت علم شود
خجلت کشد ز دامن پاک گنه ثواب
جودش به شیر پرده دهد طعمه سخا
عفوش کشد به روی خطا پرده صواب
هر شب شود به صورت پروانه جلوه گر
روح الامین به روضه آن آسمان جناب
قندیل تا به سقف حریمش نبست نقش
دریای رحمت ازلی بود بی حباب
معلوم می شود که دل آفرینش است
زان گشت مرقدش ز جهان سینه تراب
خورشید از افق نتواند سفید شد
از جوش زایران در آن فلک جناب
هرگاه می رسد به گل جام روضه اش
تغییر رنگ می کند از خجلت آفتاب
نبود عجب که مرقد او گریه آورد
آری ز آفتاب شود دیده ها پر آب
کفرست پا به مصحف بال ملک زدن
برگرد او بگرد به مژگان چو آفتاب
چون کرده است کعبه به بر رخت شبروی؟
دلهای شب اگر نکند طوف آن جناب
موجش کشد به رشته گهرهای آبدار
گر یاد دست او گذرد در دل سراب
از دود شمع روضه او صبح صدق کیش
هر صبحدم به نور کند موی خود خضاب
روح اللهی که از نفسش می چکد حیات
نازد به خاکروبی آن آسمان جناب
بر هیچ کس درش چو در فیض بسته نیست
از شرم خویش در پس درمانده آفتاب
در دور او که فتنه به دامن کشیده پای
در خانه کمان فکند تیر، رخت خواب
شوق خطاب بر در دل حلقه می زند
تا چند حضور به غیبت کنم خطاب؟
ای شعله ای ز صبح ضمیر تو آفتاب
از دفتر عتاب تو مدی خط شهاب
حج پیاده در قدمش روی می نهد
هر کس شود ز طوف حریم تو کامیاب
خورشید پا به خشت حریم تو چون نهد؟
ننهاده است بر سر مصحف کسی کتاب
گردون به نذر مرقد پاک تو بسته است
سررشته شعاع به قندیل آفتاب
از موی عنبرین تو دزدیده است بوی
در شرع ازان شده است هدر خون مشک ناب
یوسف تمام پیرهن خود فتیله کرد
رشک ملاحت تو ز بس گشت سینه تاب
از تربت تو خاک خراسان حیات یافت
آری ز دل به سینه رسد فیض بی حساب
از زهر رشک، خاک نشابور سبز گشت
تا گشت ارض طوس ز جسم تو کامیاب
غربت به چشم خلق چو یوسف عزیز شد
روزی که گشت شاه غریبان ترا خطاب
حفاظ روضه تو چو آواز برکشند
بلبل شود به شعله آواز خود کباب
از دوری تو کعبه سیه پوش گشته است
ای آفتاب مغرب غربت بر او بتاب
علم تو بر سفینه منبر چو پا نهاد
یونان کشید سر ز خجالت به زیر آب
از بس به مرقد تو اشارت نموده است
نیلوفری شده است سرانگشت آفتاب
از بوستان خشم تو یک حنظل است چرخ
مریخ کیست با تو شود چهره در عتاب؟
هر کس که با ولای تو در زیر خاک رفت
آید به صبح حشر برون همچو آفتاب
ای پرده پوش نامه سیاهان که شمع طور
از آفتابروی ضمیرت کند حجاب
از بال و پرفشانی طاوس آرزو
آورده ام ز هند دلی چون پر غراب
زان پیشتر که عدل الهی به انتقام
از خون من نگار کند پنجه عقاب
در سایه همای شفاعت مرا بگیر
تا سر برآورم ز گریبان آفتاب
شمارهٔ ۳ - در مدح حضرت رضا(ع): این حریم کیست کز جوش ملایک روزبارشمارهٔ ۵ - در مدح شاه صفی: نشست گل به سریر چمن سلیمان وار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عقل ضعیف خویش نگه دار از شراب
در زیر بال موج منه بیضه حجاب
هوش مصنوعی: عقل خود را از شراب دور نگهدار و زیر بالهای امواج، از سپر و حجاب خود محافظت کن.
تا از سهیل عقل توان سرخ روی بود
رنگین مساز چهره به گلگونه شراب
هوش مصنوعی: تا زمانی که از ستاره سهیل، عقل و درک خوبی داشته باشی، چهرهات را با رنگهای مختلف و زیبای شراب نپوشان.
تخم افکن شرار شود پنبه زار مغز
چون جمع شد به آتش می آتش شباب
هوش مصنوعی: اگر در دل شرار و شعلهای وجود داشته باشد، مانند پنبهای است که به آتش میافتد. وقتی عقل و اندیشه در یک جا جمع میشوند، آتش جوانی و زندگی را هم به جوش میآورد.
تا چون چنار مشرق آتش نگشته ای
کوتاه دار دست ازین آب سینه تاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که مانند چناری که در مشرق آتش گرفته، قد نکشیدهای، از این آب سینه که سختی میآورد، دست بکش.
سر پنجه با شراب زدن کار عقل نیست
عقل است شیر برف و شراب است آفتاب
هوش مصنوعی: کار عقل این نیست که با شراب بازی کند. در حقیقت، عقل مانند شیر است و شراب مانند آفتاب است.
با عقل آنچه باده گلرنگ می کند
با کاغذین سپر نکند ناوک شهاب
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که چیزی که با عقل و خرد انسان به وجود میآید و میتواند زیباییهایی مانند باده نوشیدنی رنگارنگ را به مخاطب انتقال دهد، با ابزارهای مصنوعی و غیرطبیعی نمیتوان به همان کیفیت و اثر بخشی دست یافت. وجود یک چیز طبیعی و غنایی به مراتب ارزشمندتر از تقلید و استفاده از وسایل ساختگی است.
زلف ایاز را به دم تیغ دادن است
دادن عنان دل به کف موجه شراب
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن یک وضعیت عاطفی پیچیده است. در آن، توجه به زیباییهای ظاهری و وسوسههای عاشقانه را نشان میدهد. در واقع، اشاره دارد به این که فرد با تسلیم شدن در برابر جذابیتها و لذتهای زودگذر، ممکن است کنترل احساسات و دل خود را از دست بدهد. به عبارت دیگر، امکان دارد که فرد به خاطر زیباییهای ظاهری، خود را در معرض خطر قرار دهد و به نوعی اختیار خود را به دست چیزهای فریبنده بسپارد.
عقل سبک رکاب چه سازد به زور می
چون پای نخل موم نلغزد در آفتاب؟
هوش مصنوعی: عقل و فهم انسان وقتی تحت فشار یا زور قرار گیرد، نمیتواند به درستی عمل کند، مثل اینکه پای نخل نازک نمیتواند در زیر نور خورشید به سادگی حرکت کند.
شیرست عقل و باده گلرنگ آتش است
رسم است شیر می کند از آتش اجتناب
هوش مصنوعی: عقل مانند شیر است و باده مانند گل سرخی است که آتش هم دارد. معمولاً بر این اساس، عقل از آتش باده دوری میکند.
از رنگ سبز شیشه چو خورشید روشن است
کآیینه خرد شود از باده زنگ یاب
هوش مصنوعی: شیشهی سبزرنگ، مانند خورشید تابان است و اینکه از شراب، آینهی عقل و اندیشه رنگین و زنگزده میشود.
در مغرب زوال رود آفتاب شرم
چون سر زند ز مشرق مینای می شراب
هوش مصنوعی: در هنگام غروب، زمانی که آفتاب به آرامی از افق ناپدید میشود، شرم و حیا مانند می شراب که از مشرق به سمت مغرب میرقصد، خود را نشان میدهد. این تصویر میتواند به حس زیبایی و تحولی که در طبیعت و احساسات انسانی ایجاد میشود، اشاره داشته باشد.
کفرست بر چراغ حیا آستین زدن
نور چراغ ایمن ایمان بود حجاب
هوش مصنوعی: باید گفت که دست زدن به چراغ حیا، مانند کفر است. نور این چراغ به ما امنیت میبخشد و حجاب، به عنوان یک پوشش برای ایمان به حساب میآید.
چون آفتاب، عقل ز روزن بدر زند
در مجلسی که دختر رز واکند نقاب
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید با روشناییاش به داخل اتاق میتابد، در مجلسی که دختر زیبا خود را به نمایش میگذارد و پردهاش را کنار میزند.
با زور باده عقل تنک ظرف چون کند؟
شبنم چگونه تیغ شود پیش آفتاب؟
هوش مصنوعی: با قدرت شراب، عقل ضعیف و کمظرف چگونه میتواند دوام بیاورد؟ چگونه میتواند شبنم در برابر تابش آفتاب، مثل تیغ و تیز شود؟
سیلاب فتنه از دل خم جوش می زند
یونان عقل چون نکشد سر به زیر آب؟
هوش مصنوعی: طوفان مشکلات و آشوبها از درون دل بحر فوران میکند و عقل یونانی چگونه میتواند سرش را زیر آب پنهان کند؟
می در کدوی سر که ندارد حلاوتی
ای عقل در گذر ز سر خوردن شراب
هوش مصنوعی: شراب در کدوهایی که طعم خوبی ندارند، جایی ندارد. ای عقل، چرا از سر ریختن شراب عبور میکنی؟
از بخل ذاتی است بتر جود عارضی
احسان مست را نشمارند در حساب
هوش مصنوعی: شخصیت بخیل از درون متولد میشود و نمیتوان مهربانیهای موقتی و ظاهری را به حساب خیرخواهی واقعی گذاشت؛ چرا که انسان مست در احسان، رفتارهای او را در نظر نمیگیرند.
در راه دزد، شمع که شب برفروخته است؟
ترک می شبانه کن ای خانمان خراب
هوش مصنوعی: در مسیر دزد، آیا کسی شمعی روشن کرده است؟ ای کسی که زندگیات ویران شده، چرا در این شب تاریک دست از کار نکشی؟
برنامه سیاه میفزا گناه می
موی سیاه را نکند هیچ کس خضاب
هوش مصنوعی: اگر کسی در پی گناه و نافرمانی باشد، با این حال نمیتواند خود را تغییر دهد و زشتیهای خود را با هیچ چیزی بپوشاند. گناه و ناپاکی در روح او باقی میماند و نمیتوان آن را با ظاهر فریبنده پنهان کرد.
دل خانه خداست چو مصحف عزیزدار
زان پیشتر که سیل شرابش کند خراب
هوش مصنوعی: دل مانند خانهای است که خدا آنجا ساکن است. باید آن را مانند کتاب مقدس محافظت کرد و قبل از آنکه سیل شراب، آن را ویران کند، از آن مراقبت کرد.
در راه اشک، چشم ندامت سفید شد
چند از لب پیاله کنی بوسه انتخاب؟
هوش مصنوعی: در مسیر غم و اندوه، چشمان پشیمانی روشن و خالی از اشک شد. آیا برخورد با لب پیاله (پیمانه) باید با بوسهای همراه باشد که نشاندهندهای انتخاب باشد؟
فردا چو لاله سرزند از خاک سرخ روی
هر کس ز باده درین نشأه اجتناب
هوش مصنوعی: فردا زمانی که لالهها از خاک بیرون بیایند و سرسبز شوند، هر کس باید از شراب در این دنیا دوری کند.
جادوگرست دختر رز، دست ازو بشوی
آتش دم است شیشه می، رو ازو بتاب
هوش مصنوعی: دختر رز مثل یک جادوگر است، از او دور شو تا آتش درون شیشه نبالد. صبح خود را از او جدا کن و به سمت دیگر بچرخ.
اشک ندامت از دل آگاه گل کند
پیوسته خیزد از طرف قبله این سحاب
هوش مصنوعی: اشک تاسف و پشیمانی از دل آگاه مانند گلی نمو میکند و پیوسته از سمت قبله، این باران همواره در حال باریدن است.
زنهار چون حباب نگردی به گرد می
کز می بنای خانه تقوی شود خراب
هوش مصنوعی: مواظب باش که مثل حباب به راحتی نچرخش و نلغزی، زیرا که اگر اینطور باشی، خانهی تقوایت متلاشی خواهد شد.
بر گرد خود ز توبه محکم حصار کن
از روی شیشه خانه مشرب مکن حجاب
هوش مصنوعی: به دور خود از حسن توبه، دیواری محکم بساز و از روی شیشهای مانند خانه، پوشش نگذار.
فردا حریف ساقی کوثر نمی شوی
از نام می بشوی دهن را به هفت آب
هوش مصنوعی: فردا نتوانی با ساقی بهشتی رقابت کنی، پس نام می را از دهان خود پاک کن با هفت آب.
بگذر ز تاک بدگهر و آب او که هست
هر دانه ایش خونی فرزند بوتراب
هوش مصنوعی: از درخت بیثمر و آبش بگذر، زیرا هر دانهای از این درخت، همچون خونی است که فرزند بوتراب (حضرت علی) دارد.
سلطان ابوالحسن علی موسی آن که هست
گلمیخ آستانه او ماه و آفتاب
هوش مصنوعی: سلطان ابوالحسن علی موسی، مانند گلی است که در آستانه او ماه و خورشید درخشان و با ارزش هستند.
آن کعبه امید که صندوق مرقدش
گردیده پایتخت دعاهای مستجاب
هوش مصنوعی: مکانی که مردم به آن امید دارند و در آنجا دعاهایشان مستجاب میشود، به عنوان مرکز توجه و عشق قرار گرفته است.
بوی گل محمدی باغ خلق او
در چین به باد عطسه دهد مغز مشک ناب
هوش مصنوعی: عطر گل محمدی در باغ او همانند بادی است که به سرعت عبور میکند و بوی دلپذیر مشک ناب را به همراه دارد.
با اسب چوب از آتش دوزخ گذر کند
تابوت هر که طوف کند گرد آن جناب
هوش مصنوعی: هر کسی که به گرد آن بزرگوار بگردد و با محبت به او نزدیک شود، حتی اگر در حالتی سخت و خطرناک قرار بگیرد، باز هم میتواند از مشکلات و آتش عذاب بگذرد.
گردد چو خون مرده به شریان تاک، می
نهیش چو تازیانه برآرد به احتساب
هوش مصنوعی: وقتی که خون مرده در رگهای تاک جریان پیدا کند، تو آن را مانند تازیانهای میزنی که محاسبهاش را به دنبال دارد.
نشگفت اگر ز پرتو عهد درست او
بیرون رود شکستگی از رنگ ماهتاب
هوش مصنوعی: عجیب نیست اگر شکافهایی در رنگ ماهتاب به وجود بیاید، وقتی که نور پیمان راستین او از میان برود.
قدرش کشیده کرسی رفعت ز زیر چرخ
یک چار برگه است عناصر در آن جناب
هوش مصنوعی: اگر به عظمت و مقام کسی توجه کنیم، متوجه میشویم که او تنها در مقایسه با سایر موجودات یا عناصر، به جایگاه بالایی دست پیدا کرده است. این مقام و اعتبار، مانند یک چهاربرگ است که در ناکجای چرخ فلک وجود دارد و به سادگی به دست نمیآید.
تمکین او چو بر کمر کوه پا نهد
کوه سخن شنو ندهد بازپس جواب
هوش مصنوعی: وقتی او با وقار و اعتماد به نفس بر کمر کوه قدم میگذارد، کوه نیز حرفش را میشنود و از او عقبنشینی نمیکند.
روزی که دست او به شفاعت علم شود
خجلت کشد ز دامن پاک گنه ثواب
هوش مصنوعی: روزی که علم به کمک او بیاید، او از دامن پاکش که آلوده به گناه است، شرمنده خواهد شد.
جودش به شیر پرده دهد طعمه سخا
عفوش کشد به روی خطا پرده صواب
هوش مصنوعی: بخشش او مانند شیری است که پرده را کنار میزند و با سخاوتش جان میبخشد. عفو و گذشتش بر خطاها سایه میاندازد و نیکیها را روشن میکند.
هر شب شود به صورت پروانه جلوه گر
روح الامین به روضه آن آسمان جناب
هوش مصنوعی: هر شب، روحالامین مانند یک پروانه در فضای آسمانی آن مکان زیبا و مقدس، ظاهر میشود و جلوهگری میکند.
قندیل تا به سقف حریمش نبست نقش
دریای رحمت ازلی بود بی حباب
هوش مصنوعی: تا زمانی که چراغی به سقف محدودهاش نتابید، تصویر دریاچهی رحمت ازلی بدون هیچ گونه آلودگی و کدری بود.
معلوم می شود که دل آفرینش است
زان گشت مرقدش ز جهان سینه تراب
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که دل و احساسات، منبع آفرینش و وجود هستند. به همین دلیل، آرامگاه و جایگاه آنها از جهان مادی و خاکی نیست و در عمق روح و جان انسانها قرار دارد.
خورشید از افق نتواند سفید شد
از جوش زایران در آن فلک جناب
هوش مصنوعی: خورشید نمیتواند از افق روشن شود، به خاطر شور و هیجان زائران در آسمان.
هرگاه می رسد به گل جام روضه اش
تغییر رنگ می کند از خجلت آفتاب
هوش مصنوعی: هر بار که گل در باغ به جام روضه میرسد، از خجالت نور خورشید رنگش تغییر میکند.
نبود عجب که مرقد او گریه آورد
آری ز آفتاب شود دیده ها پر آب
هوش مصنوعی: طبیعی است که یادبود او انسان را به گریه بیاندازد، چرا که یادآوری زیبایی و عظمت او باعث اشکآلود شدن چشمها میشود.
کفرست پا به مصحف بال ملک زدن
برگرد او بگرد به مژگان چو آفتاب
هوش مصنوعی: نشستن بر سر کتاب الهی و دست زدن به ظواهر آن، به معنای کفر و ناپسند است. باید به جای آن، با چشم و دل به زیباییهای عالم نگاه کرد و از تماشای انوار الهی لذت برد.
چون کرده است کعبه به بر رخت شبروی؟
دلهای شب اگر نکند طوف آن جناب
هوش مصنوعی: چرا کعبه به خاطر زیبایی تو، چهرهی خود را میپوشاند؟ دلهای شب اگر به عشق آن معشوق نجنبد، چه فایدهای دارد؟
موجش کشد به رشته گهرهای آبدار
گر یاد دست او گذرد در دل سراب
هوش مصنوعی: اگر یاد او در دل سراب به یادمان بیفتد، آن موج، الماسهای درخشان را به سمت خود میکشد.
از دود شمع روضه او صبح صدق کیش
هر صبحدم به نور کند موی خود خضاب
هوش مصنوعی: از دود شمع روضه او، صبح های صادق هر روز، نور شمع موهایش را رنگین می کند.
روح اللهی که از نفسش می چکد حیات
نازد به خاکروبی آن آسمان جناب
هوش مصنوعی: روح اللهی که زندگی و حیات از نفس او جاری است، به پاکی و سادگی آن آسمان احترام میگذارد.
بر هیچ کس درش چو در فیض بسته نیست
از شرم خویش در پس درمانده آفتاب
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند از نعمت و فیض دسترسی نداشته باشد، اما به خاطر احساس شرم خود، در پس خورشید درمانده است.
در دور او که فتنه به دامن کشیده پای
در خانه کمان فکند تیر، رخت خواب
هوش مصنوعی: در اطراف او، که درگیر مشکلات و آشفتگیهاست، تیر و کمان آماده است و اثاث خواب را به زیر کشیده است.
شوق خطاب بر در دل حلقه می زند
تا چند حضور به غیبت کنم خطاب؟
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق برای دیدن همه جا در دل من میچرخد و میگردد، تا چه زمانی میتوانم به خاطر غیبت از محبوبم به خودم دلخوشی بدهم؟
ای شعله ای ز صبح ضمیر تو آفتاب
از دفتر عتاب تو مدی خط شهاب
هوش مصنوعی: ای شعلهای که مانند نور صبح، از دل تو درخشش دارد، آفتاب از صفحۀ ناز و ظرافت تو میتابد و درخششی همچون شهاب از قلم تو بیرون میآید.
حج پیاده در قدمش روی می نهد
هر کس شود ز طوف حریم تو کامیاب
هوش مصنوعی: هر کسی که به درگاه تو نزدیک شود و به زائران تو ملحق گردد، مانند زائرانی که پیاده به زیارت میروند، برکات و موفقیتهای تو را به دست میآورد.
خورشید پا به خشت حریم تو چون نهد؟
ننهاده است بر سر مصحف کسی کتاب
هوش مصنوعی: خورشید چگونه میتواند به آستان تو پا بگذارد؟ چرا که هیچکس بر سر قرآن کتابی ننوشته است.
گردون به نذر مرقد پاک تو بسته است
سررشته شعاع به قندیل آفتاب
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر حرمت مزار پاک تو پیوند داده است نورش را به چراغ آفتاب.
از موی عنبرین تو دزدیده است بوی
در شرع ازان شده است هدر خون مشک ناب
هوش مصنوعی: بوی خوشی که از موی تو برمیخیزد، به قدری دلنشین است که در قوانین شرع نیز به آن توجه شده و به زیبایی آن اهمیت داده شده است. این بوی خوش مانند خون مشک ناب است که ارزش و کیفیت بالایی دارد.
یوسف تمام پیرهن خود فتیله کرد
رشک ملاحت تو ز بس گشت سینه تاب
هوش مصنوعی: یوسف همهی زیباییهای خود را به نمایش گذاشت و حسادت زیبایی تو باعث شد که دلها به تپش بیفتد.
از تربت تو خاک خراسان حیات یافت
آری ز دل به سینه رسد فیض بی حساب
هوش مصنوعی: خاک خراسان از تربت تو زندگی گرفته است و این نعمت بیپایان از دل به سینهها منتقل میشود.
از زهر رشک، خاک نشابور سبز گشت
تا گشت ارض طوس ز جسم تو کامیاب
هوش مصنوعی: به خاطر حسادتی که در دل برخی وجود داشت، خاک نشابور به دلیری و شادابی درآمد و سرزمین طوس از وجود تو بهرهمند و سعادتمند شد.
غربت به چشم خلق چو یوسف عزیز شد
روزی که گشت شاه غریبان ترا خطاب
هوش مصنوعی: غربت برای مردم به مانند یوسف عزیز شد، زمانی که او به عنوان پادشاه غریبان مورد خطاب قرار گرفت.
حفاظ روضه تو چو آواز برکشند
بلبل شود به شعله آواز خود کباب
هوش مصنوعی: وقتی که نگهبانان باغ تو آواز سر دهند، بلبل با صدای دلنشینش به آتش عشق خود دچار میشود.
از دوری تو کعبه سیه پوش گشته است
ای آفتاب مغرب غربت بر او بتاب
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو، کعبه حالتی غمگین و سیاه به خود گرفته است. ای خورشید، بر سرزمین غربت بتاب و روشنی ببخش.
علم تو بر سفینه منبر چو پا نهاد
یونان کشید سر ز خجالت به زیر آب
هوش مصنوعی: دانش و آگاهی تو به مانند سوار شدن بر کشتی است که وقتی پا بر روی منبر قرار میگیرد، یونانیان از خجالت سرشان را به زیر آب میبرند. این جمله به نوعی نشاندهندهی برتری و فضیلت علم و دانش است که دیگران در برابر آن احساس شرم و کوچکی میکنند.
از بس به مرقد تو اشارت نموده است
نیلوفری شده است سرانگشت آفتاب
هوش مصنوعی: به خاطر تأثیر زیادی که وجود تو بر زندگی من گذاشته، حالا انگار سرانگشت آفتاب به نیلوفر آبی تبدیل شده است. این یعنی نور و زیبایی تو به قدری در من رسوخ کرده که حتی روشنایی آفتاب هم به شکل گل نیلوفر در آمده است.
از بوستان خشم تو یک حنظل است چرخ
مریخ کیست با تو شود چهره در عتاب؟
هوش مصنوعی: از باغ خشم تو، فقط یک میوه تلخ و بیمزه به نام حنظل به دست میآید. در چنین حالتی، هیچکس نمیتواند به تندی و تلخی نگاه تو پاسخ دهد.
هر کس که با ولای تو در زیر خاک رفت
آید به صبح حشر برون همچو آفتاب
هوش مصنوعی: هر کسی که در پی محبت و راه تو جان داد، در روز قیامت به روشنی و شکوهی مانند خورشید ظاهر میشود.
ای پرده پوش نامه سیاهان که شمع طور
از آفتابروی ضمیرت کند حجاب
هوش مصنوعی: ای پوششدهندهی نوشتههای تاریک، که نور روشنایی روح تو چون شمع در کوه طور، بر چهرهات حجاب میافکند.
از بال و پرفشانی طاوس آرزو
آورده ام ز هند دلی چون پر غراب
هوش مصنوعی: من از هند، آرزوهای بزرگ و زیبا مانند پرهای طاوس آوردهام، اما دلم همچون دلی سیاه و غمگین است.
زان پیشتر که عدل الهی به انتقام
از خون من نگار کند پنجه عقاب
هوش مصنوعی: پیش از آنکه عدالت خداوند به خاطر خون من انتقام بگیرد و عقابی به شکار بیفتد، باید حواسمان جمع باشد.
در سایه همای شفاعت مرا بگیر
تا سر برآورم ز گریبان آفتاب
هوش مصنوعی: در پناه حمایت و کمک تو مرا در آغوش بگیر تا بتوانم از چنگال سختیها و مشکلات آزاد شوم و به آرامش برسم.