گنجور

شمارهٔ ۳۹ - در مدح نواب ظفرخان

بحر طبعم در سخن چون گوهر افشانی کند
در صدف گوهر ز خجلت چهره مرجانی کند
خضر کلکم چون ز ظلمات دوات آید برون
صفحه از فیض قدومش سنبلستانی کند
غنچه های معنی بکرم تبسم چون کنند
حد گل باشد که آنجا خنده پنهانی کند
روی در صحرا نهد چون محمل لیلی قفس
بلبل مستی چو آهنگ غزل خوانی کند
در دبستان سخن هر جا ادیم صفحه ای است
از سهیل نقطه من چهره نورانی کند
حدت طبعم چو آید بر سر مشاطگی
غنچه پژمرده دل را لعل پیکانی کند
این دم گرمی که من با خود به باغ آورده ام
شبنم افسرده را یاقوت رمانی کند
باغبان از غیرت طبع بلند آوازه ام
عندلیب مست را در غنچه زندانی کند
بوریا در زیر بال طوطیان پنهان شود
در دبستانی که کلکم شکرافشانی کند
ساق عرش از معنی رنگین من بندد نگار
آفتاب از صبح رایم چهره نورانی کند
می چکد شور ملاحت از زبان خامه ام
خوان معنی را دوات من نمکدانی کند
مصر معنی خرم است از رود نیل خامه ام
حسن طبعم نازها بر ماه کنعانی کند
قطره ای کز کلک معنی آفرین من چکد
در مذاق تشنه چشمان آب حیوانی کند
غنچه ای کز نوبهار خاطر من بشکفد
خنده بر گلزار صبح از پاکدامانی کند
خاطر دوشیزگان فکرت من نازک است
در گلستانم دم عیسی گرانجانی کند
طبع من از تنگنای لامکان دلگیر شد
تا به کی ضبط عنان از تنگ میدانی کند؟
بیضه خورشید را بر فرق گردون بشکند
چون همای همتم بال و پرافشانی کند
بلبل آتش زبانش حلقه در گوش من است
غنچه را کی می رسد با من دهن خوانی کند؟
شوخ چشمی بین که می خواهد کلیم بی زبان
پیش شمع طور، اظهار زبان دانی کند
هر که چون من از ظفرخان یافت فیض تربیت
می رسد گر در سخن دعوی حسانی کند
قبله ارباب معنی، خان فطرت دستگاه
آن که ملزم عقل کل را در سخندانی کند
در حریم دل چو افروزد چراغ قدسی را
راز دلها را بیان از خط پیشانی کند
پرده چون بردارد از رخسار، طبع انورش
کیست خاقانی که دعوی سخندانی کند
دست گوهربار او نگذاشت بر روی زمین
اشک در چشم یتیمی سبحه گردانی کند
تیغ در گردن به پای گلبن آید آفتاب
شبنم گل را اگر حفظش نگهبانی کند
تا نسیم همتش بر چهره عالم وزید
زلف هم نتواند اظهار پریشانی کند
چون سبک سازد به ریزش دست گوهربار را
حلقه ها در گوش ابر از گوهرافشانی کند
انتقام دل شکستن مو به مو از وی کشید
زلف را نگذاشت عدلش شانه گردانی کند
تا به مژگان گرد از چشم رکاب افشاندنش
هر سر مو بر تن خورشید مژگانی کن
شمع کافور از حریم رای او آورده صبح
زین سبب آفاق را هر روز نورانی کند
تا مگر در کفه او پاگذاری روز وزن
آفتاب از شوق پابوس تو میزانی کند
صاحبا تا چند دور از موکب اقبال تو
چهره رنگین صائب از اشک پشیمانی کند؟
قدسیان جمعند، آن بهتر که کلک ترزبان
بر دعای بی ریا ختم ثناخوانی کند
همتی بگمار تا این عندلیب بینوا
بار دیگر در گلستانت نواخوانی کند
چون ترا بر کشور دلها نگهبان کرده اند
هر کجا باشی ترا یزدان نگهبانی کند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بحر طبعم در سخن چون گوهر افشانی کند
در صدف گوهر ز خجلت چهره مرجانی کند
هوش مصنوعی: طبیعت من در سخن مانند دریاست که وقتی صحبت می‌کنم، زیبایی را به نمایش می‌گذارد. اما در عین حال، از روی شرم، مانند مرواری در صدف، چهره‌ام خجالت‌زده و کم‌رو است.
خضر کلکم چون ز ظلمات دوات آید برون
صفحه از فیض قدومش سنبلستانی کند
هوش مصنوعی: همه شما مانند خضر هستید، زمانی که از تاریکی دوات خارج می‌شود، صفحه را به باغی از گل و خوشبوئی تبدیل می‌کند.
غنچه های معنی بکرم تبسم چون کنند
حد گل باشد که آنجا خنده پنهانی کند
هوش مصنوعی: غنچه‌های ناشناخته‌ای که به لبخند دلنشینی شکوفا می‌شوند، می‌تواند نشانه‌ای از زیبایی و رازهای پنهان باشد که در آنجا به آرامی خنده‌ای نهفته است.
روی در صحرا نهد چون محمل لیلی قفس
بلبل مستی چو آهنگ غزل خوانی کند
هوش مصنوعی: وقتی که لیلی در صحرا ظاهر می‌شود، مانند محملی زیبا و دل‌فریب است. بلبل عاشق نیز زمانی که سرود غزل می‌خواند، در مستی و شوق به سر می‌برد.
در دبستان سخن هر جا ادیم صفحه ای است
از سهیل نقطه من چهره نورانی کند
هوش مصنوعی: در مدرسه، هر جا که صحبت از علم و دانش می‌شود، باید بر روی صفحه کلمات نورانی شود و من با درخشش خود آن را روشن تر کنم.
حدت طبعم چو آید بر سر مشاطگی
غنچه پژمرده دل را لعل پیکانی کند
هوش مصنوعی: وقتی که شدت احساسات و طبیعتم به اوج می‌رسد، می‌توانم با مهارت‌های زیبایی‌شناسی‌ام، دل پژمرده‌ام را به جلوه‌ای زیبا و درخشان تبدیل کنم.
این دم گرمی که من با خود به باغ آورده ام
شبنم افسرده را یاقوت رمانی کند
هوش مصنوعی: این لحظه‌ای که من به باغ می‌آورم، گرما و نشاطی را به ارمغان می‌آورد که حتی شبنم غمگین را هم به زیبایی و درخشش یاقوت تبدیل می‌کند.
باغبان از غیرت طبع بلند آوازه ام
عندلیب مست را در غنچه زندانی کند
هوش مصنوعی: باغبان به دلیل احساس مسئولیت و محبتش، صدای خوش بلبل شاد را در غنچه‌ای محبوس می‌کند.
بوریا در زیر بال طوطیان پنهان شود
در دبستانی که کلکم شکرافشانی کند
هوش مصنوعی: در جایی که پرندگان با استعداد و زیبایی در حال پرواز هستند، چیزهای معمولی و بی‌اهمیت نمی‌توانند خود را نشان دهند.
ساق عرش از معنی رنگین من بندد نگار
آفتاب از صبح رایم چهره نورانی کند
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که زیبایی و وجود من چنان درخشان و با معنی است که می‌تواند آن‌قدر قوی باشد که حتی پایه‌های عرش را به حرکت درآورد. همچنین، کسی که به من نگاه می‌کند، به مانند آفتاب در صبح می‌تواند چهره‌ام را روشن و نورانی کند.
می چکد شور ملاحت از زبان خامه ام
خوان معنی را دوات من نمکدانی کند
هوش مصنوعی: شور و زیبایی کلامم از قلمم می‌چکد و دوات من مثل نمکدانی عمل می‌کند و معنی را به خوبی انتقال می‌دهد.
مصر معنی خرم است از رود نیل خامه ام
حسن طبعم نازها بر ماه کنعانی کند
هوش مصنوعی: مصر به خاطر رود نیل، سرزمینی خوشبو و سرسبز است. استعداد و ذوق من به اندازه‌ای است که می‌تواند زیبایی‌های دختران زیبا را با ناز و لطافت توصیف کند.
قطره ای کز کلک معنی آفرین من چکد
در مذاق تشنه چشمان آب حیوانی کند
هوش مصنوعی: یک قطره از کلام خلاق من، وقتی بر زبان بیاید، حس شیرینی و زندگی را در چشمان پیگیر و تشنه به خوبی نمایان می‌سازد.
غنچه ای کز نوبهار خاطر من بشکفد
خنده بر گلزار صبح از پاکدامانی کند
هوش مصنوعی: غنچه‌ای که در بهار از دل من شکوفا می‌شود، باعث می‌شود که صبح در گلزار با لذت و شادی بخندد و دلیل این شادی پاکی و معصومیت از آن گل است.
خاطر دوشیزگان فکرت من نازک است
در گلستانم دم عیسی گرانجانی کند
هوش مصنوعی: دل و خاطر دوشیزگان به خاطر اندیشه‌ها و احساسات لطیف من، در باغ گلستان بسیار حساس و آسیب‌پذیر است. دم عیسی، که نماد زندگی و بهبود است، می‌تواند آن را به شدت تحت تأثیر قرار دهد.
طبع من از تنگنای لامکان دلگیر شد
تا به کی ضبط عنان از تنگ میدانی کند؟
هوش مصنوعی: روح من از محدودیت‌های ناشی از عدم وجود مکان خسته و ناراحت شده است. تا چه زمانی باید خود را در این فضاهای تنگ و محصور نگه دارم؟
بیضه خورشید را بر فرق گردون بشکند
چون همای همتم بال و پرافشانی کند
هوش مصنوعی: خورشید بر فراز آسمان مانند تخمی شکسته می‌شود و وقتی اراده و تلاش من اوج می‌گیرد، پرهای خود را گشوده و اوج می‌زنم.
بلبل آتش زبانش حلقه در گوش من است
غنچه را کی می رسد با من دهن خوانی کند؟
هوش مصنوعی: بلبل با زبان آتشینش در گوش من می‌خواند و من در انتظارم که غنچه (گل) چه زمانی به من خواهد پیوست و با من آواز خواهد خواند.
شوخ چشمی بین که می خواهد کلیم بی زبان
پیش شمع طور، اظهار زبان دانی کند
هوش مصنوعی: به دقت و با شادی نگاه کن که چگونه کسی که زبان ندارد، در مقابل شمع طور (جایی که موسی با خدا ملاقات کرد)، می‌خواهد از فهم و آگاهی خود صحبت کند.
هر که چون من از ظفرخان یافت فیض تربیت
می رسد گر در سخن دعوی حسانی کند
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند من از آموزش و پرورش درست بهره‌مند شده باشد، اگر در سخن خود ادعای سبکی علمی و زیبا کند، به موفقیت و پیشرفت خواهد رسید.
قبله ارباب معنی، خان فطرت دستگاه
آن که ملزم عقل کل را در سخندانی کند
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از شخصیتی است که مرکز توجه و مقصد حقیقی همه معانی و آموزه‌هاست. او به گونه‌ای است که می‌تواند به خوبی از عقل و دانش کل استفاده کند و در سخن گفتن و بیان معانی عمیق نیز توانمند است. این فرد به نوعی نمونه‌ای از حقیقت و فطرت واقعی است که دیگران را به سوی خود می‌کشاند و به آن‌ها الهام می‌بخشد.
در حریم دل چو افروزد چراغ قدسی را
راز دلها را بیان از خط پیشانی کند
هوش مصنوعی: وقتی که در دل انسان نور مقدسی روشن شود، آن زمان رازهای درون او به راحتی از روی خط پیشانی‌اش نمایان می‌شود.
پرده چون بردارد از رخسار، طبع انورش
کیست خاقانی که دعوی سخندانی کند
هوش مصنوعی: وقتی که پرده از چهره بر می‌دارد، کیست که بتواند ادعای سخنوری کند، مثل خاقانی که از جذابیت و زیبایی سخن می‌گوید؟
دست گوهربار او نگذاشت بر روی زمین
اشک در چشم یتیمی سبحه گردانی کند
هوش مصنوعی: دست ارزشمند او اجازه نداد که یتیمی با اشک‌هایش بر روی زمین دعا کند یا زاری کند.
تیغ در گردن به پای گلبن آید آفتاب
شبنم گل را اگر حفظش نگهبانی کند
هوش مصنوعی: اگر آفتاب شبنم گل را محافظت کند، در این صورت تیغ به گردن خواهد آمد و گل‌های زیبایی به وجود می‌آید.
تا نسیم همتش بر چهره عالم وزید
زلف هم نتواند اظهار پریشانی کند
هوش مصنوعی: زمانی که نسیم لطیف همت بر چهره جهان بوزد، حتی زلف‌های پریشان هم نمی‌توانند ناپایداری خود را نشان دهند.
چون سبک سازد به ریزش دست گوهربار را
حلقه ها در گوش ابر از گوهرافشانی کند
هوش مصنوعی: وقتی که باران لطیف و نرم از آسمان فرو می‌بارد، قطرات درخشان به مانند حلقه‌هایی در گوش ابرها می‌درخشند و زیبایی خاصی خلق می‌کنند.
انتقام دل شکستن مو به مو از وی کشید
زلف را نگذاشت عدلش شانه گردانی کند
هوش مصنوعی: او به خاطر دل‌شکستگی‌اش، به آرامی و با دقت از زلف‌هایش انتقام گرفت و اجازه نداد که عدالت او در شانه‌زدن به موها اثر کند.
تا به مژگان گرد از چشم رکاب افشاندنش
هر سر مو بر تن خورشید مژگانی کن
هوش مصنوعی: با مژگانت مانند گرد و غبار از چشمان دیگران را بیافشان، به‌طوری که هر یک از موهای تن تو همچون پرتویی درخشان شبیه به نور خورشید شود.
شمع کافور از حریم رای او آورده صبح
زین سبب آفاق را هر روز نورانی کند
هوش مصنوعی: شمعی که از عطر کافور پر شده است، به سبب رای و تصمیم او هر صبح جهان را روشن می‌سازد.
تا مگر در کفه او پاگذاری روز وزن
آفتاب از شوق پابوس تو میزانی کند
هوش مصنوعی: شاید زمانی برسد که در کفه او پای بگذارم و روزی که خورشید به خاطر عشق تو به پای تو بیفتد، پیمانه‌ای برای اندازه‌گیری عشق تو بسازم.
صاحبا تا چند دور از موکب اقبال تو
چهره رنگین صائب از اشک پشیمانی کند؟
هوش مصنوعی: دوست من، تا کی باید دور از فرصتی که به تو روی می‌آورد، چهره‌ام را از ناراحتی و پشیمانی پر از اشک کنم؟
قدسیان جمعند، آن بهتر که کلک ترزبان
بر دعای بی ریا ختم ثناخوانی کند
هوش مصنوعی: فرشتگان دور هم جمع شده‌اند، بهتر است که زبان شگفت‌انگیز بر دعای خالصانه‌ای پایان دهد که در ستایش و عبادت خداوند به زبان می‌آید.
همتی بگمار تا این عندلیب بینوا
بار دیگر در گلستانت نواخوانی کند
هوش مصنوعی: کوشش کن تا این پرنده بیچاره دوباره در باغ تو آواز بخواند.
چون ترا بر کشور دلها نگهبان کرده اند
هر کجا باشی ترا یزدان نگهبانی کند
هوش مصنوعی: چون خداوند تو را حافظ دل‌ها قرار داده، در هر جا که باشی، او تو را حمایت خواهد کرد.