شمارهٔ ۳۷ - در مدح نواب ظفرخان
این چنین هجران اگر دارد مرا در پیچ و تاب
زود خواهد خیمه عمرم شدن کوته طناب
داستان حسرتم از زلف طولانی ترست
یک الف وارست از طومار آه من شهاب
سنبل خواب پریشان از سر بالین من
می توان با آستین رفتن چو گل از جامه خواب
حاصلم زین هستی موهوم غیر از داغ نیست
آتشین تبخاله باشد گوهر بحر سراب
چشم بوسیدن اگر دوری نمی آرد، چرا
از عنانش دور افتادم چو بوسیدم رکاب؟
شوق را از سوزش ما نیست پروایی، که هست
نغمه سیراب آتش گریه تلخ کباب
کوکب بختی که من دارم، عجب نبود اگر
گل فتد در دیده روزن مرا از ماهتاب
در شب یلدای بخت من نیارد شد سفید
گر ید بیضا نماند از گل صبح آفتاب
ابر گو خود را عبث بر تیغ مژگانم مزن
پیش چشم من سپرافکنده دریا از حباب
چرخ یاران موافق را جدا دارد ز هم
دایم از هم دور باشد نقطه های انتخاب
با منافق سیرتان گردون مدارا می کند
نقطه های شک به هم جمعند دور از انقلاب
رشته امید من صد دانه گردید از گره
چند خواهی داشت ای گردون مرا در پیچ و تاب
این همه فریاد من ای چرخ می دانی ز چیست؟
از فراق موکب نواب خورشید انتساب
قبله ارباب معنی، کعبه اهل نیاز
آن که آمد از فلک او را ظفرخانی خطاب
آن که رعد هیبتش گر بانگ بر گردون زند
در کمان قوس قزح را بشکند تیر شهاب
ابر جودش سایه گر بر روی دریا گسترد
چون صدف آبستن گوهر شود بکر حباب
در شبستانی که حفظ او برافروزد چراغ
در ته یک پیرهن خسبد کتان با ماهتاب
مریم بکر صدف را از سموم قهر او
آب گردد در مشیمه نطفه در خوشاب
همچو گنج از دیده ها گشته است ویرانی نهان
خانه بر دوش است در ایام عدل او غراب
عطسه مغز غنچه را از بوی گل سازد تهی
در گلستانی که گیرند از گل خلقش گلاب
گر شود آبستن یک قطره از بحر کفش
سینه بر دریا گذارد از گرانباری سحاب
گر نسیم حفظ او بر روی دریا بگذرد
موج نتواند گذشت از تیغ بر روی حباب
چون ید بیضای جودش سر برآرد ز آستین
خیره گردد چشم او از موجه سیم مذاب
آب تیغ او چو از جوی نیام آید برون
تا گلوی دشمنان جایی ناستد از شتاب
صاحبا در ملک گیری باعث تأخیر چیست؟
توسن اقبال رام و فوج نصرت در رکاب
پای بر چشمش نه و آفاق را تسخیر کن
خانه زین چشم در راه تو دارد از رکاب
تا نگردیده است بار خاطرت طول سخن
می کنم ختم مدیحت بر دعای مستجاب
تا ز بزم و رزم در عالم بود نام و نشان
تا بود جوهر به تیغ و نشأه در جام شراب
دوستانت را لب پیمانه بادا بوسه گاه
دشمنانت را ز زخم تیغ بادا پیچ و تاب
شمارهٔ ۳۶ - در توصیف صفی آباد: می می چکد از آب و هوای صفی آبادشمارهٔ ۳۸ - در توصیف جشن بهار و مدح نواب ظفرخان: تذرو بال فشان گردد از غبار بسنت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این چنین هجران اگر دارد مرا در پیچ و تاب
زود خواهد خیمه عمرم شدن کوته طناب
هوش مصنوعی: اگر این درد جدایی ادامه داشته باشد، به زودی زندگیام مانند تیری که در پیچ و تاب است، کوتاه میشود.
داستان حسرتم از زلف طولانی ترست
یک الف وارست از طومار آه من شهاب
هوش مصنوعی: حسرت من بابت جدایی و عشق، بسیار بزرگتر از آن است که تنها با یک شعر یا داستان کوتاه بیان شود. مانند الفی که از زنجیرهای طولانی از آتش توصیف میشود، درد و اندوه من نیز عمیق و وسیع است.
سنبل خواب پریشان از سر بالین من
می توان با آستین رفتن چو گل از جامه خواب
هوش مصنوعی: نرگس خوابآلود و پریشان از کنار من میتوان با آستین برداشت، مانند گلی که از لباس خواب بیرون میآید.
حاصلم زین هستی موهوم غیر از داغ نیست
آتشین تبخاله باشد گوهر بحر سراب
هوش مصنوعی: حاصل زندگی غیر واقعی من جز سوزش و درد نیست؛ در این آتش، آنچه میخواهید پیدا کنید، فقط یک سراب است که مانند گوهری در دریای خیال وجود دارد.
چشم بوسیدن اگر دوری نمی آرد، چرا
از عنانش دور افتادم چو بوسیدم رکاب؟
هوش مصنوعی: اگر بوسیدن چشمان تو باعث جدایی نمیشود، پس چرا بعد از بوسیدن رکاب اسب، از کنترلش دور افتادم؟
شوق را از سوزش ما نیست پروایی، که هست
نغمه سیراب آتش گریه تلخ کباب
هوش مصنوعی: عاشقانه ما از سوز و گداز رنج نمیکشیم، زیرا نغمهای که از دل آتش و غم برمیخیزد، طعمی شیرین و تلخ دارد.
کوکب بختی که من دارم، عجب نبود اگر
گل فتد در دیده روزن مرا از ماهتاب
هوش مصنوعی: بخت و اقبال من چنان است که اگر نور ماه به چشمانم بتابد، شگفتی ندارد که گل زیبایی در نظرم مجسم شود.
در شب یلدای بخت من نیارد شد سفید
گر ید بیضا نماند از گل صبح آفتاب
هوش مصنوعی: در شب یلدا، بخت من نمیتواند سفید و روشن شود، حتی اگر روزی بیاید که صبح آفتاب از دل گلهای سپید بیرون بیاید.
ابر گو خود را عبث بر تیغ مژگانم مزن
پیش چشم من سپرافکنده دریا از حباب
هوش مصنوعی: ای ابر، بیدلیل به چشمان من نبار، زیرا در برابر من دریایی از حبابها گسترده شده است.
چرخ یاران موافق را جدا دارد ز هم
دایم از هم دور باشد نقطه های انتخاب
هوش مصنوعی: دوستانی که با هم همراستا نیستند، همیشه از یکدیگر فاصله دارند و انتخابهایشان به آنها امکان نزدیک شدن نمیدهد.
با منافق سیرتان گردون مدارا می کند
نقطه های شک به هم جمعند دور از انقلاب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در دنیا، حتی در مواجهه با افرادی که دو رو و نفاق دارند، باید با احتیاط و هوشیاری رفتار کرد. تردیدها و شکهای زیادی در اطراف وجود دارد که نشاندهندهی ناپایداری و بیاعتمادی در روابط اجتماعی است و از تحولات عمیق و تغییرات اساسی دوری میکند.
رشته امید من صد دانه گردید از گره
چند خواهی داشت ای گردون مرا در پیچ و تاب
هوش مصنوعی: امید من مانند صد دانه از هم گسسته شده است و ای دنیا، از من چه میخواهی وقتی که در این پیچیدگیها گرفتارم؟
این همه فریاد من ای چرخ می دانی ز چیست؟
از فراق موکب نواب خورشید انتساب
هوش مصنوعی: این همه ناله و فریاد من به خاطر چیست؟ به خاطر دوری و جدایی از دربار و جمع نورانی خورشید.
قبله ارباب معنی، کعبه اهل نیاز
آن که آمد از فلک او را ظفرخانی خطاب
هوش مصنوعی: برجستهترین افراد در زمینه معانی عمیق، همانند کعبهای هستند که نیازمندان به سمت آن میآیند. کسی که از آسمان فرود آمده و به او عنوان پیروزی دادهاند.
آن که رعد هیبتش گر بانگ بر گردون زند
در کمان قوس قزح را بشکند تیر شهاب
هوش مصنوعی: شخصی که صدای رعد و برق او به آسمان میرسد و هیبتش بینظیر است، میتواند تیر شهاب را به راحتی کمان رنگین کمان بشکند.
ابر جودش سایه گر بر روی دریا گسترد
چون صدف آبستن گوهر شود بکر حباب
هوش مصنوعی: ابر رحمتش وقتی بر روی دریا گسترده شود، همانند صدفی که درون خود گوهر را پرورش میدهد، آرامش و زیبایی خاصی به وجود میآورد.
در شبستانی که حفظ او برافروزد چراغ
در ته یک پیرهن خسبد کتان با ماهتاب
هوش مصنوعی: در جایی که محافظت از آن باعث روشن شدن چراغ ها می شود، یک پیرهن نازک در گرمای شب ماه را در آغوش می گیرد.
مریم بکر صدف را از سموم قهر او
آب گردد در مشیمه نطفه در خوشاب
هوش مصنوعی: مریم پاک، صدف را از زهر قهر خود پاک میکند و در دامن خود، نطفهای را در آب شیرین میپروراند.
همچو گنج از دیده ها گشته است ویرانی نهان
خانه بر دوش است در ایام عدل او غراب
هوش مصنوعی: شبیه گنجی که از دید پنهان شده، بیابان و ویرانی در خانهای که بر دوش است، در روزگار عدالت او، به مانند یک کلاغ در حال پریدن است.
عطسه مغز غنچه را از بوی گل سازد تهی
در گلستانی که گیرند از گل خلقش گلاب
هوش مصنوعی: عطسه باعث میشود که مغز غنچه از بوی گل خالی شود. در باغی که مردم از گلهایش گلاب میگیرند.
گر شود آبستن یک قطره از بحر کفش
سینه بر دریا گذارد از گرانباری سحاب
هوش مصنوعی: اگر یک قطره از دریا در دلش امیدی به باروری داشته باشد، آنقدر توانمند میشود که میتواند بر روی دریا پا بگذارد و از سنگینیاش او را به حرکت درآورد.
گر نسیم حفظ او بر روی دریا بگذرد
موج نتواند گذشت از تیغ بر روی حباب
هوش مصنوعی: اگر نسیم رحمت او بر روی دریا بگذرد، موج نمیتواند از لبهی حباب عبور کند.
چون ید بیضای جودش سر برآرد ز آستین
خیره گردد چشم او از موجه سیم مذاب
هوش مصنوعی: هنگامیکه دست بخشش او از آستین بیرون بیاید، کسی که به این نعمت نگاه کند، چشمانش به خاطر درخشش و زیبایی آن مانند نقره ذوب شده، خیره میماند.
آب تیغ او چو از جوی نیام آید برون
تا گلوی دشمنان جایی ناستد از شتاب
هوش مصنوعی: وقتی که آب تیغ او مانند جوی روان به بیرون بیاید، دشمنان جایی برای فرار نخواهند داشت و با سرعت زود از میدان خارج خواهند شد.
صاحبا در ملک گیری باعث تأخیر چیست؟
توسن اقبال رام و فوج نصرت در رکاب
هوش مصنوعی: دوست عزیز، در کجا هستی و سبب تأخیر چیست؟ شانس و موفقیت به راحتی در دسترس توست و یاران حامی در کنارت هستند.
پای بر چشمش نه و آفاق را تسخیر کن
خانه زین چشم در راه تو دارد از رکاب
هوش مصنوعی: بر چشمان او قدم بگذار و جهان را تحت تسلط خود درآور. این چشمان برای تو آمادهاند و در انتظار تو هستند.
تا نگردیده است بار خاطرت طول سخن
می کنم ختم مدیحت بر دعای مستجاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که ذهنت مشغول خاطراتت است، من با کلامی طولانی تو را ستایش میکنم و دعایم را به نتیجهی طلبیدهات میرسانم.
تا ز بزم و رزم در عالم بود نام و نشان
تا بود جوهر به تیغ و نشأه در جام شراب
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دنیا نام و نشانی از میهمانی و جنگ وجود دارد، خود را در درخشش و شرافت میبینیم، همانطور که درخشش تیغ و طعم شراب در زندگی ما حس میشود.
دوستانت را لب پیمانه بادا بوسه گاه
دشمنانت را ز زخم تیغ بادا پیچ و تاب
هوش مصنوعی: دوستانت همیشه در کنار تو و مهربان باشند، و دشمنانت به خاطر آزار و تعدی که به تو رساندهاند، دچار درد و رنج شوند.