گنجور

شمارهٔ ۲۵ - در تهنیت جلوس مجدد شاه صفی بر تخت با نام شاه سلیمان

دگربار از جلوس شاه دوران
دو چندان شد نشاط اهل ایران
نشست از نو خدیو هفت اقلیم
مربع بر سریر چار ارکان
ز روزافزونی اقبال و دولت
صفی الله، شد سلطان سلیمان
به دولت تکیه زد بر مسند جم
سلیمان خاتم فرمانروایان
مزاج اشرف از گرداندن نام
برآمد ز انحراف از لطف یزدان
ز تخت سلطنت شد عالم افروز
چو از بیت الشرف خورشید تابان
دگربار اختر صاحبقرانی
شد از پیشانی دولت فروزان
سلیمان وار خواهد راند ازین نام
به جن و انس و وحش و طیر فرمان
ز جشن نامی صاحبقران، شد
سراپای فلک یک چشم حیران
سر منبر رسید از خطبه بر عرش
رخ زر شد ز نقش سکه خندان
سر تسلیم را یکسر نهادند
همه گردنکشان بر خط فرمان
ز تاج زرنگار تاجداران
جهان شد باغ زرین سلیمان
چو صحن آسمان شد پر ستاره
زمین از سجده زرین کلاهان
ز شکرخنده صبح طرب شد
بساط آفرینش شکرستان
زمین شد صفحه مسطر کشیده
رسید از بس به هر جا مد احسان
نگین نقش مرادی را که می خواست
به دست آورد در دور سلیمان
پریشانی ز دلها رخت بربست
ز جمعیت شد این سی پاره قرآن
چنان محکوم فرمانش جهان شد
که نافرمان نمی روید ز بستان
ازین جان جهان آفاق جان یافت
اگر شد زنده خضر از آب حیوان
ز شادی استخوان در پیکر خلق
به زیر پوست شد چون پسته خندان
نریزد گوهر از تار گسسته
ز بس شد منتظم اوضاع دوران
ز نور رای او در دیده ها شد
چراغ روز، خورشید درخشان
جواهر سرمه اهل نظر شد
ز فیض مقدمش خاک صفاهان
ز خیراندیشی او گشت از بیم
شرارت چون شرر در سنگ پنهان
ز امنیت به چشم پاسبانان
رگ خواب فراغت گشت مژگان
بود تیغ کج او دال بر فتح
شود چون ماه نو هر جا نمایان
کند کار جهان را راست چون تیر
برآید چون کمان او ز قربان
دهد سد سکندر کوچه چون نیل
چو آید توسن عزمش به جولان
چو نخل موم از خورشید گردد
ز برق تیغ او رومی گریزان
سپاه روسیاه هند گردد
چو بز از عطسه تیغش گریزان
ز تیغ کج کند همچون کجک محو
سیه مستی ز مغز زنده فیلان
ز برق تیغ عالمسوز او لعل
شود خون در جگرگاه بدخشان
بود دست ولایت پشتبانش
نگردد خصم ازو چون روی گردان؟
رساند جوهر تیغش نسب را
به صلب ذوالفقار شاه مردان
اگر بر کوه آهن حمله آرد
شود چون قطره سیماب لرزان
به هر فوجی که رو آرد به اقبال
شود چون ابر از صرصر پریشان
ندارد شهسواری همچو او یاد
ز شاهان جهان این سبز میدان
گذارد از شکوهش سینه بر خاک
گر آرد رخش رستم در ته ران
به شیران شکاری برق تیغش
کند انگشت زنهاری نیستان
شود چون ابر از سرعت فلک سیر
کند بر کوه اگر اجرای فرمان
شود جاری ز امرش چشمه از سنگ
ز نهیش شیر برگردد به پستان
به دور حفظ او بتوان گذر کرد
به بال کاغذین از آتش آسان
چو سبابه ز انگشتان دیگر
سرافراز لوای اوست ایمان
ز امثال و ز اقران است ممتاز
چو بسم الله از آیات قرآن
گشاد جبهه از خلقش دلیل است
که باشد کعبه در ناف بیابان
ز عریانی بود در حشر ایمن
به جرم هر که پوشانید دامان
صدا از کوه حلمش برنگردد
شود سیل بهاران گر خروشان
گران گردد ز گوهر دامن خاک
سبک سازد چو دست گوهرافشان
گذارد بحر پشت دست بر خاک
به پیش ابر احسانش ز مرجان
دهد گر حاصل دریا به سایل
همان از شرم گردد گوهرافشان
نهان شد جغد چون گنج از نظرها
شد از عدلش ز بس آباد ویران
به این درگاه از آغاز دولت
نمودند التجا پیوسته شاهان
به عزم اقتباس نور دولت
به این دولتسرا آمد ندرخان
همایون از اجاق جد او کرد
چراغ دولت خود را فروزان
به این درگاه بابر التجا کرد
چو عاجز شد ز جنگ اهل توران
به غیر از شاه ایران نیست شاهی
خدیو تاج بخش از شهریاران
به محراب اجابت می کند پشت
ازین در هر که گردد روی گردان
ازین عید جلوس تازه گردید
همه روی زمین یک روی خندان
شب و روز جهان در دلگشایی
به میزان عدالت گشت یکسان
ز حسن عهد این شاه جوان بخت
جوانی را ز سر بگرفت دوران
نشاط این زمان بهجت افزا
به جوش آورد خون نوبهاران
به روی خلق از ابر گهربار
گشود ابواب رحمت لطف یزدان
به شان خاک، نازل گشت از ابر
هزاران آیه رحمت ز باران
زمین از سبزه شد تخت زمرد
ز لاله کوه شد کان بدخشان
به آب گوهر از دلها فرو شست
غبار کلفت و غم ابر نیسان
شد از گلهای الوان بیضه خاک
به زیر شهپر طاوس پنهان
زبان شکر جای سبزه روید
درین فصل بهار از باغ و بستان
مبارکباد شد یکسر درین فصل
سرود عندلیبان گلستان
الهی تا به گرد مرکز خاک
بود پرگار نه افلاک، گردان
فلک ها بر مراد او کند دور
چو انگشتر به فرمان سلیمان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگربار از جلوس شاه دوران
دو چندان شد نشاط اهل ایران
هوش مصنوعی: بار دیگر با حضور پادشاه زمان، شادابی و نشاط مردم ایران دوچندان شد.
نشست از نو خدیو هفت اقلیم
مربع بر سریر چار ارکان
هوش مصنوعی: حاکم بار دیگر بر تخت سلطنت نشست و بر چهار پایه قدرت استوار شد و بر تمامی سرزمین‌ها فرمانروایی کرد.
ز روزافزونی اقبال و دولت
صفی الله، شد سلطان سلیمان
هوش مصنوعی: به دلیل افزایش شانس و خوشی در زندگی صفی الله، او به مقام سلطنت سلیمان رسید.
به دولت تکیه زد بر مسند جم
سلیمان خاتم فرمانروایان
هوش مصنوعی: با اتکا به قدرت و ثروت، بر تخت سلطنت سلیمان نشسته و بر بقیه فرمانروایان برتری یافته است.
مزاج اشرف از گرداندن نام
برآمد ز انحراف از لطف یزدان
هوش مصنوعی: مزاج اشرف به دلیل به هم خوردن و تغییر در نام و از انحرافی که از رحمت خداوند ناشی شده، دستخوش تغییر شده است.
ز تخت سلطنت شد عالم افروز
چو از بیت الشرف خورشید تابان
هوش مصنوعی: جهان به روشنایی و شکوهی دست یافت، مانند زمانی که خورشید در جایگاه بلند و با ارزش خود طلوع می‌کند.
دگربار اختر صاحبقرانی
شد از پیشانی دولت فروزان
هوش مصنوعی: ستاره‌ای دیگر از شانس و اقبال عالی، بر سر راهی روشن و پرفروغ جوانه زد.
سلیمان وار خواهد راند ازین نام
به جن و انس و وحش و طیر فرمان
هوش مصنوعی: به مانند سلیمان، قدرت و فرمانروایی او به جن، انسان، وحش و پرندگان گسترش خواهد یافت.
ز جشن نامی صاحبقران، شد
سراپای فلک یک چشم حیران
هوش مصنوعی: از جشن بزرگ و باشکوه یک شخصیت برجسته، تمام آسمان به حالت شگفت‌زده‌ای درآمد.
سر منبر رسید از خطبه بر عرش
رخ زر شد ز نقش سکه خندان
هوش مصنوعی: در هنگام سخنرانی، چهره زیبا و درخشان او همچون سکه‌ای خندان بر فراز عرش قرار گرفت.
سر تسلیم را یکسر نهادند
همه گردنکشان بر خط فرمان
هوش مصنوعی: همه بلندپایگان با کمال اطاعت و تسلیم، سر به زمین نهادند و خود را در برابر دستور فرمان پذیرفتند.
ز تاج زرنگار تاجداران
جهان شد باغ زرین سلیمان
هوش مصنوعی: از تاج‌های زیبا و گرانبها، باغی زرین مانند باغ سلیمان در جهان به وجود آمده است.
چو صحن آسمان شد پر ستاره
زمین از سجده زرین کلاهان
هوش مصنوعی: وقتی آسمان پر از ستاره می‌شود، زمین مانند سرهایی که به خاطر سجده‌هایشان از طلا پوشیده شده‌اند، می‌درخشد.
ز شکرخنده صبح طرب شد
بساط آفرینش شکرستان
هوش مصنوعی: لبخند شیرین صبح باعث شادی و نشاط آفرینش و زیبایی جهان شده است.
زمین شد صفحه مسطر کشیده
رسید از بس به هر جا مد احسان
هوش مصنوعی: زمین به مانند صفحه‌ای نوشته شده، پر از خیر و نیکی شده است، چرا که از بس به هر سو فیض و احسان رسیده است.
نگین نقش مرادی را که می خواست
به دست آورد در دور سلیمان
هوش مصنوعی: نقش نگینی که مرادش بود را در زمان سلیمان جستجو می‌کرد.
پریشانی ز دلها رخت بربست
ز جمعیت شد این سی پاره قرآن
هوش مصنوعی: دل‌ها شاد و آرام شده‌اند و دیگر از پریشانی خبری نیست، این سی پاره قرآن نیز از میان ما رفته است.
چنان محکوم فرمانش جهان شد
که نافرمان نمی روید ز بستان
هوش مصنوعی: به طور کلی، دنیا به قدری تحت تأثیر دستورات او قرار گرفته است که هیچ کس حاضر نیست از مسیر مشخص شده خارج شود و در نتیجه، هیچ نافرمانی در این بستان وجود ندارد.
ازین جان جهان آفاق جان یافت
اگر شد زنده خضر از آب حیوان
هوش مصنوعی: این دنیا و همه چیزهایش از جان و زندگی پر شده‌اند. اگر خضر از آب حیات زنده شد، به خاطر این است که جان در همه جا وجود دارد.
ز شادی استخوان در پیکر خلق
به زیر پوست شد چون پسته خندان
هوش مصنوعی: از خوشی و شادی، استخوان‌های افراد در زیر پوستشان به حالت شاداب و پر از زندگی مانند دانه‌های پسته که درون پوست خندان جا دارند، تغییر کرده است.
نریزد گوهر از تار گسسته
ز بس شد منتظم اوضاع دوران
هوش مصنوعی: با توجه به مشکلاتی که در زندگی و دوران وجود دارد، هرگز نباید اجازه دهیم ارزش‌ها و زیبایی‌ها از بین بروند و گسسته شوند. باید همواره سعی کنیم که اوضاع را هماهنگ و منظم نگه داریم.
ز نور رای او در دیده ها شد
چراغ روز، خورشید درخشان
هوش مصنوعی: نور اندیشه او باعث روشنایی چشمانمان شد، مانند خورشید درخشان که روز را روشن می‌کند.
جواهر سرمه اهل نظر شد
ز فیض مقدمش خاک صفاهان
هوش مصنوعی: جواهر و زیبایی‌های گرانبها، در نتیجه فیض و نعمت وجود او، از خاک صفاهان به عنوان یک مرکز علم و ادب به‌دست آمده است.
ز خیراندیشی او گشت از بیم
شرارت چون شرر در سنگ پنهان
هوش مصنوعی: از اوضاع خوب او و تدبیرش، به خاطر ترس از بدی‌ها، مانند آتش که در سنگ پنهان است، خطرهایی در پس ظاهر آرام وجود دارد.
ز امنیت به چشم پاسبانان
رگ خواب فراغت گشت مژگان
هوش مصنوعی: به خاطر احساس امنیت، چشمان پاسبانان به خواب رفته و حالا احساس آرامش بیشتری دارم.
بود تیغ کج او دال بر فتح
شود چون ماه نو هر جا نمایان
هوش مصنوعی: تیغ کج او نشانی بر پیروزی است، مانند ماه نو که هر جا که نمایان شود، روشنایی می‌بخشد.
کند کار جهان را راست چون تیر
برآید چون کمان او ز قربان
هوش مصنوعی: کارهای دنیا درست و به سرانجام می‌رسد، همچنان‌که تیر از کمان بیرون می‌آید و به هدف می‌رسد.
دهد سد سکندر کوچه چون نیل
چو آید توسن عزمش به جولان
هوش مصنوعی: وقتی که اراده و عزم قوی همچون اسب آماده به حرکت است، مانند نیل که در دل کوچه ها جاری می‌شود، سد سکندر نیز از پیش رویش کنار می‌رود.
چو نخل موم از خورشید گردد
ز برق تیغ او رومی گریزان
هوش مصنوعی: چنان که درخت نخل نرم و انعطاف‌پذیر می‌شود، وقتی که تابش خورشید آن را داغ کند، امان از تند و تیز بودن شمشیر او، که باعث فرار رومی‌ها می‌شود.
سپاه روسیاه هند گردد
چو بز از عطسه تیغش گریزان
هوش مصنوعی: اگر سپاه روسیاه به هند بیفتند، مانند بزی که از عطسه‌ای می‌هراسد، از تیغ او فرار می‌کنند.
ز تیغ کج کند همچون کجک محو
سیه مستی ز مغز زنده فیلان
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به حالتی اشاره دارد که در آن انسان‌ها در اثر اقتدار یا فشار، دچار تفرقه و انحراف می‌شوند. او تصویر می‌کند که مانند فیل‌هایی که تحت تأثیر عواملی قرار گرفته‌اند، به سمت ناکجا می‌روند و از واقعیت دور می‌شوند. در واقع، این بیت به نوعی از ناپایداری و تاثیرات منفی در زندگی اشاره دارد.
ز برق تیغ عالمسوز او لعل
شود خون در جگرگاه بدخشان
هوش مصنوعی: از روشنی و درخشندگی تیغ کشنده او، خون در قلب بدخشان مانند لعل (سنگ قیمتی) می‌شود.
بود دست ولایت پشتبانش
نگردد خصم ازو چون روی گردان؟
هوش مصنوعی: دستِ حمایت و سرپرستی در کنار اوست؛ پس دشمنان نمی‌توانند از او خالی شوند و به او حمله کنند.
رساند جوهر تیغش نسب را
به صلب ذوالفقار شاه مردان
هوش مصنوعی: تیغ او اصل و نسبش را به صلب ذوالفقار شاهان مردان می‌رساند.
اگر بر کوه آهن حمله آرد
شود چون قطره سیماب لرزان
هوش مصنوعی: اگر کسی به کوه آهن حمله کند، نتیجه‌اش همچون قطره ای از جیوه خواهد بود که در حال لرزیدن است.
به هر فوجی که رو آرد به اقبال
شود چون ابر از صرصر پریشان
هوش مصنوعی: هر گروهی که به سوی موفقیت و خوشبختی حرکت کند، مانند ابری که از بادهای سرد و طوفانی پریشان می‌شود، دچار آشفتگی و بی‌ثباتی خواهد شد.
ندارد شهسواری همچو او یاد
ز شاهان جهان این سبز میدان
هوش مصنوعی: هیچ کس مانند او در میدان سبز، یاد و نامی از شاهان دیگر ندارد.
گذارد از شکوهش سینه بر خاک
گر آرد رخش رستم در ته ران
هوش مصنوعی: اگر رخش رستم به زمین بیفتد و سینه‌اش بر خاک بگذارد، این نشان از عظمت و شکوه اوست.
به شیران شکاری برق تیغش
کند انگشت زنهاری نیستان
هوش مصنوعی: تیغ او به قدری برنده است که حتی شیران شکار هم از آن می‌ترسند و احساس خطر می‌کنند.
شود چون ابر از سرعت فلک سیر
کند بر کوه اگر اجرای فرمان
هوش مصنوعی: به مانند ابر که به سرعت حرکت می‌کند، اگر شخصی بتواند با توجه به دستورات و قوانین زندگی، در مسیر خود پیش برود، می‌تواند بر مشکلات و موانع غلبه کند و بر قله‌های موفقیت دست یابد.
شود جاری ز امرش چشمه از سنگ
ز نهیش شیر برگردد به پستان
هوش مصنوعی: به دستور او چشمه‌ای از سنگ مانند جوی جاری می‌شود و به خاطر اندیشه‌اش، شیر به پستان بازمی‌گردد.
به دور حفظ او بتوان گذر کرد
به بال کاغذین از آتش آسان
هوش مصنوعی: با مراقبت و حفاظت از او، می‌توان به راحتی از آتش عبور کرد و این کار مانند پرواز با کاغذی سبک است.
چو سبابه ز انگشتان دیگر
سرافراز لوای اوست ایمان
هوش مصنوعی: چنان‌که انگشت اشاره بر دیگر انگشتان برتری دارد، پرچم او نشانه‌ای است از ایمان.
ز امثال و ز اقران است ممتاز
چو بسم الله از آیات قرآن
هوش مصنوعی: شخصی در میان هم‌نوعان و هم‌سالانش برتر و ممتاز است، مانند اینکه جمله "بسم الله" در میان آیات قرآن اهمیت ویژه‌ای دارد.
گشاد جبهه از خلقش دلیل است
که باشد کعبه در ناف بیابان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر فردی از عشق و محبت به دیگران سخن بگوید و در گشاده‌رویی از خود نشان دهد، می‌تواند نماد یک مکان مقدس و ارزشمند باشد، حتی در دورافتاده‌ترین نقاط. به عبارت دیگر، فضیلت و صفای درونی انسان می‌تواند باعث گردد که او مانند یک کعبه، به عنوان نقطه‌ای پرجاذبه و محترم در دل بیابان‌ها شناخته شود.
ز عریانی بود در حشر ایمن
به جرم هر که پوشانید دامان
هوش مصنوعی: در روز قیامت، کسی که به واسطه پوشاندن عیوب دیگران و پنهان کردن ناپسندهای آنها، از عریانی و رسوایی در امان باشد، سزاوار احترام و محبت است.
صدا از کوه حلمش برنگردد
شود سیل بهاران گر خروشان
هوش مصنوعی: اگر صدای خشم او از کوه برنگردد، مانند سیلاب بهاری طوفانی خواهد شد.
گران گردد ز گوهر دامن خاک
سبک سازد چو دست گوهرافشان
هوش مصنوعی: اگر خاکی ارزشمند شود، مانند گوهری به دامن خود، باعث سبکی و راحتی دست کسی که گوهر افشانی می‌کند، می‌شود. در واقع، اگر چیزی ارزشمند باشد، بار آن بر دوش ما سبک‌تر می‌شود.
گذارد بحر پشت دست بر خاک
به پیش ابر احسانش ز مرجان
هوش مصنوعی: دریا دستش را بر زمین گذاشته و در برابر ابرهای بخشندگی‌اش، رنگ و زیبایی مانند مرجان به وجود آورده است.
دهد گر حاصل دریا به سایل
همان از شرم گردد گوهرافشان
هوش مصنوعی: اگر دریا به کسی چیزی بدهد، او از شرم و خجالت به گوهرفشانی خواهد پرداخت.
نهان شد جغد چون گنج از نظرها
شد از عدلش ز بس آباد ویران
هوش مصنوعی: جغد به خاطر گنجی که در دل دارد، از دید پنهان می‌شود و به خاطر عدل و انصاف او، زمین‌ها به شدت آباد و در عین حال ویران می‌شوند.
به این درگاه از آغاز دولت
نمودند التجا پیوسته شاهان
هوش مصنوعی: از ابتدای حکومت، شاهان به این درگاه همیشه به درخواست و دعا روی آوردند.
به عزم اقتباس نور دولت
به این دولتسرا آمد ندرخان
هوش مصنوعی: با اراده‌ای قوی برای بهره‌مندی از روشنایی و قدرت حکومتی، به این کاخ آمده است.
همایون از اجاق جد او کرد
چراغ دولت خود را فروزان
هوش مصنوعی: همایون با روشن کردن آتش در اجاق نیاکانش، روشنی و شکوه زندگی خود را افزایش داد.
به این درگاه بابر التجا کرد
چو عاجز شد ز جنگ اهل توران
هوش مصنوعی: در این درگاه درخواست کمک کرد، هنگامی که از توان جنگ با اهل توران ناتوان شده بود.
به غیر از شاه ایران نیست شاهی
خدیو تاج بخش از شهریاران
هوش مصنوعی: به جز پادشاه ایران، هیچ پادشاه دیگری نیست که بتواند تاج شایستگی را به شهریاران عطا کند.
به محراب اجابت می کند پشت
ازین در هر که گردد روی گردان
هوش مصنوعی: هر کسی که از در محراب روی برگرداند، در نهایت به دعا و درخواست‌هایش پاسخ داده نخواهد شد.
ازین عید جلوس تازه گردید
همه روی زمین یک روی خندان
هوش مصنوعی: در این روز خوش، همه جای زمین پر از شادی و لبخند شده است.
شب و روز جهان در دلگشایی
به میزان عدالت گشت یکسان
هوش مصنوعی: روز و شب، به اندازه عدالت، در خوشی و دلگرمی دنیا برابر شدند.
ز حسن عهد این شاه جوان بخت
جوانی را ز سر بگرفت دوران
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جوانی این شاه خوش اشرف، دوران جوانی به تازگی آغاز شده است.
نشاط این زمان بهجت افزا
به جوش آورد خون نوبهاران
هوش مصنوعی: شادی و نشاط این زمان باعث می‌شود تا حس و حال بهاری دوباره در وجود انسان زنده شود و خون این فصل تازه در رگ‌ها جاری گردد.
به روی خلق از ابر گهربار
گشود ابواب رحمت لطف یزدان
هوش مصنوعی: خداوند در میانه آسمان، رحمت و لطف خود را بر خلق باز کرده است و این رحمت مانند بارانی از گوهر می‌بارد.
به شان خاک، نازل گشت از ابر
هزاران آیه رحمت ز باران
هوش مصنوعی: از آسمان باران زیادی نازل شد که حاکی از رحمت خداوند است و بر خاک و زمین ارزش و عظمت می‌بخشد.
زمین از سبزه شد تخت زمرد
ز لاله کوه شد کان بدخشان
هوش مصنوعی: زمین با سبزه‌ای سرسبز پوشیده شده و همچون تختی زیبا و گرانبهاست، در حالی که لاله‌ها بر کوه‌ها جلوه‌گری می‌کنند و کوه‌ها به مانند معادن بدخشان درخشندگی دارند.
به آب گوهر از دلها فرو شست
غبار کلفت و غم ابر نیسان
هوش مصنوعی: با آب گوهر، رنج‌ها و غم‌های سنگین دل‌ها را از میان بردیم و دل‌ها را پاک و شاداب کردیم.
شد از گلهای الوان بیضه خاک
به زیر شهپر طاوس پنهان
هوش مصنوعی: از بستر گل‌های رنگارنگ، تخم‌مرغی در زیر پر طاووس نهفته است.
زبان شکر جای سبزه روید
درین فصل بهار از باغ و بستان
هوش مصنوعی: در این فصل بهار، زبان شیرین و پرنقیض جایگزین سبزه و گل‌های باغ و بستان می‌شود. یعنی زیبایی و شیرینی کلام در این زمان به قدری زیباست که فضای سبز و گل‌ها را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.
مبارکباد شد یکسر درین فصل
سرود عندلیبان گلستان
هوش مصنوعی: تبریک می‌گویم که در این فصل، آواز و سرود پرندگان خوش‌آوا، باغ را زینت بخشد.
الهی تا به گرد مرکز خاک
بود پرگار نه افلاک، گردان
هوش مصنوعی: خداوندا، تا زمانی که پرگار به دور مرکز زمین بچرخد، در آسمان‌ها نیز بگشایید.
فلک ها بر مراد او کند دور
چو انگشتر به فرمان سلیمان
هوش مصنوعی: آسمان‌ها طبق خواسته او می‌چرخند، مثل اینکه انگشتری به فرمان سلیمان در دستش باشد.