شمارهٔ ۲۴ - در مدح شاه عباس دوم
شد از بهار دل افروز، عالم امکان
به رنگ دولت صاحبقران عهد، جوان
سپهر مرتبه عباس شاه کز تیغش
رقوم فتح و ظفر همچو جوهرست عیان
گرفته است دم از ذوالفقار شمشیرش
ازان نمی شود از کارزار روگردان
چنان که بود بحق جد او وصی رسول
بحق ز پادشهان اوست سایه یزدان
نه هر سواد که باشد مطابق اصل است
یکی است کعبه مقصود در تمام جهان
اگر چه هست ده انگشت در شمار یکی
بلند نام ز سبابه می شود ایمان
به مومیایی اقبال او درست شود
رسد به هر که شکستی ز خسروان زمان
بلی شکسته خود را کند هلال درست
ز پرتو نظر آفتاب نورافشان
ازان زمان که فلک پای در رکاب آورد
ندید شاهسواری چو او درین میدان
اگر به جوهر تیغش کنند نسبت موج
قلم شود به کف بحر پنجه مرجان
هر آن خدنگ که از شست صاف بگشاید
ز هفت پشت عدو سر برآورد پیکان
به یک خدنگ صف دشمنان به هم شکند
چو صفحه ای که بر او خط کشند اهل بیان
سپهر بندگی آستانه او را
کمر ز کاهکشان بسته است از دل و جان
مسخر خم چوگان اوست گوی زمین
مطیع جلوه یکران اوست دور زمان
فروغ اختر صاحبقرانی از تیغش
چو آفتاب بود از جبین صبح عیان
شکوه دولت او خسروان عالم را
به دست و پای عزیمت نهاد بند گران
نگاه کج نتوانند سوی ایران کرد
ز بیم تیغ کجش خسروان ملک ستان
هزار پرده به خود همچو آسمان بالید
بسیط روی زمین از بساط امن و امان
اگر چه بود ز لیل و نهار چرخ دوموی
ز شادمانی دوران شاه گشت جوان
زمین بهشت شد از عدل و از ملایمتش
به جای آب در او جوی شیر گشت روان
شده است آتش سوزنده خوابگاه سپند
ز بس به دولت او آرمیده است جهان
ز آفتاب نهد ناف بر زمین گردون
ز حلم سایه کند گر بر این بلند ایوان
گهر به رشته گسستن ز هم نمی ریزد
ز بس که منتظم از عدل اوست وضع جهان
ز شادمانی عهدش جنین برون آید
چو پسته از رحم پوست با لب خندان
ز حسن نیت او مایه ای گرفت سحاب
که بی نیاز شد از تلخرویی عمان
نمانده است به جز درد دین دگر دردی
ز استقامت دوران آن مسیح زمان
نظر به قامت اقبال اوست کوته و تنگ
قبای چرخ که بر خاک می کشد دامان
به شمع دست حمایت شود نسیم سحر
در آن دیار که حفظش دهد صلای امان
چو ابر حاصل دریا به قطره گر بخشد
شود ز شرم کرم جبهه اش ستاره فشان
نسیم خلقش اگر بگذرد به شوره زمین
بهار عنبر سارا شود سفیدی آن
ز رای روشن او ماه نور اگر گیرد
کند ز دیده خورشید جوی اشک روان
اگر به کوه کند عزم راسخش اقبال
چو رود نیل شود شاخ شاخ در یک آن
اگر به بحر کند سایه کوه تمکینش
چو آب آینه آسوده گردد از طوفان
وگر به کوه گران امتحان تیغ کند
ز صلب خاره زند شعله سر بریده زبان
شده است عار، گرفتن چنان ز همت او
که طفل شیر کشیده است دست از پستان
پلنگ از آتش خشمش ستاره سوخته ای است
که چون شرر شده در صلب کوهسار نهان
شگفت نیست که از دلگشایی شستش
دهن به خنده چو سوفار واکند پیکان
چو نال خامه نیاید ز آستین بیرون
به عهد راستی او بنان کج قلمان
رسیده اند به دولت ازو و اجدادش
چه بابر و چه همایون چه خسرو توران
ز ضربتی که ز شمشیر او به هند رسید
کمر شکسته دمد نیشکر ز هندستان
ز سهم برق جهانسوز تیغ او برخاست
به زندگی ز سر تخت و تاج، شاهجهان
اگر به قبله کند روی، رو بگرداند
ز آستانه او هر که گشت روگردان
ز بیم، ناف فلک بگذرد ز مهره پشت
چو عزم حلقه ربایی کند به نوک سنان
ز پرده داری حفظش چو دیده ماهی
شرار، سیر کند بی خطر در آب روان
حصاری از دل آگاه گرد ملک کشید
که تا به دامن محشر نمی شود ویران
اگر سیاهی دشمن چو شب جهان گیرد
کند چو صبح پریشان به چهره خندان
شگفت نیست که در عهد او گشاید شیر
گره ز شاخ غزالان به ناخن و دندان
هر آن نفس که بود بی دعای دولت او
چو مرغ بی پر و بال است عاجز از طیران
محیط روی زمین باد حکم نافذ او
همیشه گرد زمین تا فلک کند دوران
شمارهٔ ۲۳ - در مدح شاه عباس دوم: زهی عذار تو آیینه دار حیرانیشمارهٔ ۲۵ - در تهنیت جلوس مجدد شاه صفی بر تخت با نام شاه سلیمان: دگربار از جلوس شاه دوران
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شد از بهار دل افروز، عالم امکان
به رنگ دولت صاحبقران عهد، جوان
هوش مصنوعی: از بهار دلانگیز، جهان هستی به رنگ و بویی خوش و زیبا درآمده است؛ در این دوران، زمان جوانی و رونق بر حاکم صاحبقرانی گذشته است.
سپهر مرتبه عباس شاه کز تیغش
رقوم فتح و ظفر همچو جوهرست عیان
هوش مصنوعی: آسمان مرتبه عباس، شاهی است که قدرت و دلاوری او مانند جوهری درخشان در فتح و پیروزیهایش مشهود است.
گرفته است دم از ذوالفقار شمشیرش
ازان نمی شود از کارزار روگردان
هوش مصنوعی: او با شمشیر ذوالفقار در میدان نبرد پا بر جاست و هیچگاه از جنگ و مبارزه دست نمیکشد.
چنان که بود بحق جد او وصی رسول
بحق ز پادشهان اوست سایه یزدان
هوش مصنوعی: او به درستی مانند جدش که وصی پیامبر بود، از پادشاهان است و سایهای از جانب خداوند بر او است.
نه هر سواد که باشد مطابق اصل است
یکی است کعبه مقصود در تمام جهان
هوش مصنوعی: نه هر دانشی که وجود دارد بر اساس حقیقت و اصل است. در واقع، تنها چیزی که در تمام جهان مهم و هدف نهایی است، همان کعبه است.
اگر چه هست ده انگشت در شمار یکی
بلند نام ز سبابه می شود ایمان
هوش مصنوعی: هرچند که در دست انسان ده انگشت وجود دارد، اما تنها یکی از آنها به عنوان انگشت اشاره شناخته میشود و این انگشت نماد ایمان است.
به مومیایی اقبال او درست شود
رسد به هر که شکستی ز خسروان زمان
هوش مصنوعی: در زندگی هر کسی، سرنوشت و شانس او به دست خود اوست و هر کس که دچار شکست شود، میتواند از تجربههای گذشتهی بزرگان و افراد موفق بهرهبرداری کند.
بلی شکسته خود را کند هلال درست
ز پرتو نظر آفتاب نورافشان
هوش مصنوعی: بله، هلال به شکل درست و زیبایی خود را به نمایش میگذارد، زیرا نور آفتاب بر آن تابیده و آن را نورانی کرده است.
ازان زمان که فلک پای در رکاب آورد
ندید شاهسواری چو او درین میدان
هوش مصنوعی: از زمانی که آسمان به حرکت درآمد و چرخش خود را آغاز کرد، هیچ سلطانی را چون او در این میدان ندیدم.
اگر به جوهر تیغش کنند نسبت موج
قلم شود به کف بحر پنجه مرجان
هوش مصنوعی: اگر گوهر تیغش را به موج نسبت دهند، به کف دریا مثل پنجه مرجان خواهد بود.
هر آن خدنگ که از شست صاف بگشاید
ز هفت پشت عدو سر برآورد پیکان
هوش مصنوعی: هر تیر و کمانی که به درستی و از دست راست رها شود، در برابر دشمنان قوی و با پشتوانههای زیادی ظاهر میشود.
به یک خدنگ صف دشمنان به هم شکند
چو صفحه ای که بر او خط کشند اهل بیان
هوش مصنوعی: با یک تیر، صف دشمنان مانند صفحهای که بر آن خط میکشند، از هم متلاشی میشود.
سپهر بندگی آستانه او را
کمر ز کاهکشان بسته است از دل و جان
هوش مصنوعی: فرشتهها و موجودات آسمانی با تمام وجود و از صمیم قلب خود در خدمت و بندگی او هستند و برای این کار خود را به زحمت انداختهاند.
مسخر خم چوگان اوست گوی زمین
مطیع جلوه یکران اوست دور زمان
هوش مصنوعی: جهان و همه چیز در آن زیر سلطه و اراده اوست و مانند گوی، به راحتی به دست او میچرخد و همه وقایع و تغییرات تحت فرمان او هستند.
فروغ اختر صاحبقرانی از تیغش
چو آفتاب بود از جبین صبح عیان
هوش مصنوعی: فروغ و درخشش ستارهای که نشانه سلطنت است، مانند آفتاب از تیغی که دارد، در صبح واضح و روشن نمایان میشود.
شکوه دولت او خسروان عالم را
به دست و پای عزیمت نهاد بند گران
هوش مصنوعی: عظمت و شکوه سلطنت او چنان است که تمام پادشاهان جهان را به زانو درآورده و آنها را مجبور به ترک کار و زندگی خود کرده است.
نگاه کج نتوانند سوی ایران کرد
ز بیم تیغ کجش خسروان ملک ستان
هوش مصنوعی: هیچکس جرأت ندارد با نگاهی ناعادلانه به ایران بنگرد، زیرا از خطر ویرانی و نابودی سلطنت و پادشاهی میترسد.
هزار پرده به خود همچو آسمان بالید
بسیط روی زمین از بساط امن و امان
هوش مصنوعی: هزاران پرده بر خود کشیده است، مانند آسمان که گسترده شده، و زمین به خاطر فضای امن و آرامش، پر از آرامش است.
اگر چه بود ز لیل و نهار چرخ دوموی
ز شادمانی دوران شاه گشت جوان
هوش مصنوعی: اگرچه روز و شب به گردش خود ادامه میدهند، اما در دوران پادشاهی، شادی و جوانی حاکم شده است.
زمین بهشت شد از عدل و از ملایمتش
به جای آب در او جوی شیر گشت روان
هوش مصنوعی: زمین با عدل و مهربانی بهشتی شد و به جای آب، در آن جویهای شیر روان گردید.
شده است آتش سوزنده خوابگاه سپند
ز بس به دولت او آرمیده است جهان
هوش مصنوعی: آتش سوزانندهای در خوابگاه سپند به وجود آمده، زیرا به خاطر عظمت او، جهان در آرامش و آسایش است.
ز آفتاب نهد ناف بر زمین گردون
ز حلم سایه کند گر بر این بلند ایوان
هوش مصنوعی: خورشید به زمین نور میتاباند و سایهاش بر این ایوان بلند میافتد، به آرامی و وقار.
گهر به رشته گسستن ز هم نمی ریزد
ز بس که منتظم از عدل اوست وضع جهان
هوش مصنوعی: دُرهها وقتی از هم جدا میشوند نمیافتند، زیرا نظم و ترتیب جهان به خاطر عدالت او حفظ شده است.
ز شادمانی عهدش جنین برون آید
چو پسته از رحم پوست با لب خندان
هوش مصنوعی: از خوشحالی، عهد او به مانند پستهای که با لبخند از پوست خود بیرون میآید، به ظهور میرسد.
ز حسن نیت او مایه ای گرفت سحاب
که بی نیاز شد از تلخرویی عمان
هوش مصنوعی: به خاطر نیکنیتی او، ابرها از او چیزی گرفتند و به این ترتیب از تلخی و ناخوشایندی عمان بینیاز شدند.
نمانده است به جز درد دین دگر دردی
ز استقامت دوران آن مسیح زمان
هوش مصنوعی: دردی که باقی مانده تنها درد عقیده و ایمان است و دیگر دردی از سختیهای زندگی در این دوره و زمانه وجود ندارد.
نظر به قامت اقبال اوست کوته و تنگ
قبای چرخ که بر خاک می کشد دامان
هوش مصنوعی: قدرت و خوششانسی او آنچنان بزرگ است که قامت او را میپوشاند و بهطور ناخواسته دامن آسمان بر روی زمین کشیده میشود.
به شمع دست حمایت شود نسیم سحر
در آن دیار که حفظش دهد صلای امان
هوش مصنوعی: در سرزمینهایی که امنیت و آرامش برقرار است، نسیم صبحگاهی به شمعی که حمایت میشود، لطیف و دلپذیر میوزد.
چو ابر حاصل دریا به قطره گر بخشد
شود ز شرم کرم جبهه اش ستاره فشان
هوش مصنوعی: وقتی که ابر، حاصل دریا را به قطرهای میدهد، از شرم و زیباییاش مانند کرم درخشان، ستارهای متجلی میشود.
نسیم خلقش اگر بگذرد به شوره زمین
بهار عنبر سارا شود سفیدی آن
هوش مصنوعی: اگر نسیم ملایم او بر زمین خشک وزیدن بگیرد، آن گاه بهاری پر از عطر و شکوفایی به وجود خواهد آمد.
ز رای روشن او ماه نور اگر گیرد
کند ز دیده خورشید جوی اشک روان
هوش مصنوعی: اگر ماه درخشان از نظر او نور بگیرد، همچنان که خورشید از چشم او اشکی روان میشود.
اگر به کوه کند عزم راسخش اقبال
چو رود نیل شود شاخ شاخ در یک آن
هوش مصنوعی: اگر اراده قوی کسی به انجام کاری جزم کند، حتی اگر آن کار دشوار باشد، مثل این است که همه موانع از سر راهش برداشته میشود و به راحتی به هدفش میرسد.
اگر به بحر کند سایه کوه تمکینش
چو آب آینه آسوده گردد از طوفان
هوش مصنوعی: اگر کوه در کنار دریا قرار بگیرد، سایهاش آرام و با وقار میشود؛ مانند آبی که در آینه صاف و بیحرکت است و به دور از هر طوفانی آرامش دارد.
وگر به کوه گران امتحان تیغ کند
ز صلب خاره زند شعله سر بریده زبان
هوش مصنوعی: اگر در مقابل کوه سختی قرار بگیری، تیغ آزمون تو را میسوزاند و زبانت در اثر غصه، چون سر بریدهای شعلهور میشود.
شده است عار، گرفتن چنان ز همت او
که طفل شیر کشیده است دست از پستان
هوش مصنوعی: برخی از افراد به دلیل کاستیها و عدم همت خود، از دیگران فاصله میگیرند و گویی به درجهای از بیهمتی رسیدهاند که حتی مثل یک کودک شیرخوار، از منبع تغذیه خود دست میکشند و این برایشان شرمآور است.
پلنگ از آتش خشمش ستاره سوخته ای است
که چون شرر شده در صلب کوهسار نهان
هوش مصنوعی: پلنگ، به خاطر خشمش، مانند ستاره ای سوخته است که در دل کوهها پنهان شده و مانند جرقهای به نظر میرسد.
شگفت نیست که از دلگشایی شستش
دهن به خنده چو سوفار واکند پیکان
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد که وقتی دلِ کسی شاد میشود، لبخند بر لبانش مینشیند و مانند تیرِ پرقدرتی میتواند انرژی و شوق را به دیگران منتقل کند.
چو نال خامه نیاید ز آستین بیرون
به عهد راستی او بنان کج قلمان
هوش مصنوعی: اگر صدای نی از آستین قلم بیرون نیاید، پس در دورهی صداقت، کلامی که با قلم کج نوشته شده است، بیمعنا خواهد بود.
رسیده اند به دولت ازو و اجدادش
چه بابر و چه همایون چه خسرو توران
هوش مصنوعی: آنها به مقام و ثروتی دست یافتهاند که از آن او و اجدادش به ارث رسیده است، چه با شکوه و چه با عظمت، مانند خسروانی از سرزمین توران.
ز ضربتی که ز شمشیر او به هند رسید
کمر شکسته دمد نیشکر ز هندستان
هوش مصنوعی: از ضربهای که شمشیر او به هند وارد کرد، کمر نیشکر از هندستان خم شده است.
ز سهم برق جهانسوز تیغ او برخاست
به زندگی ز سر تخت و تاج، شاهجهان
هوش مصنوعی: از قدرت و تأثیر وحشتناک شمشیر او، زندگی و آرامش از زندگی پادشاهی به هم ریخت و زحمات و مقام او به خطر افتاد.
اگر به قبله کند روی، رو بگرداند
ز آستانه او هر که گشت روگردان
هوش مصنوعی: هر کسی که به سمت قبله روی کند و از درگاه او رویگردان شود، نشان دهنده این است که او از مسیر صحیح دور شده است.
ز بیم، ناف فلک بگذرد ز مهره پشت
چو عزم حلقه ربایی کند به نوک سنان
هوش مصنوعی: به خاطر ترس، ناودان آسمان از دلهره طلوع میکند و چون کسی بخواهد در حلقهای بپیچد، مانند نوک نیزه آماده است.
ز پرده داری حفظش چو دیده ماهی
شرار، سیر کند بی خطر در آب روان
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که اگر کسی نگهبان و مراقب چیزی باشد، مانند ماهی که با احتیاط در آب حرکت میکند، میتواند بدون ترس و نگرانی در محیط اطراف خود رفت و آمد کند و از آن بهرهبرداری کند. در واقع، آگاهی و حفظ چیزی سبب میشود که فرد به راحتی و با امنیت در برابر خطرات حرکت کند.
حصاری از دل آگاه گرد ملک کشید
که تا به دامن محشر نمی شود ویران
هوش مصنوعی: دل با آگاهی و عشق به خداوند، از خود حفاظتی ایجاد کرده است که تا روز قیامت نمیتواند ویران یا تخریب شود.
اگر سیاهی دشمن چو شب جهان گیرد
کند چو صبح پریشان به چهره خندان
هوش مصنوعی: اگر شب و سیاهی بر جهان تسلط یابد، صبح با چهرهای خندان و پر از امید این تاریکی را میشکند.
شگفت نیست که در عهد او گشاید شیر
گره ز شاخ غزالان به ناخن و دندان
هوش مصنوعی: در زمان او، جای تعجب نیست که شیر با قدرت و مهارت خود، گرهای که به شاخ غزالان افتاده را با دندان و ناخن خود باز کند.
هر آن نفس که بود بی دعای دولت او
چو مرغ بی پر و بال است عاجز از طیران
هوش مصنوعی: هر نفسی که بدون دعا و حمایت او باشد، مانند پرندهای است که بدون پر و بال، ناتوان از پرواز است.
محیط روی زمین باد حکم نافذ او
همیشه گرد زمین تا فلک کند دوران
هوش مصنوعی: فضای زمین تحت تأثیر قدرت او قرار دارد و همواره در حال چرخش است، از سطح زمین تا آسمان.