گنجور

خلقت زن

کیم من دردمندی ناتوانی
اسیری خسته‌ای افسرده‌جانی
تذروی آشیان بر باد رفته
به دام افتاده‌ای از یاد رفته
دلم بیمار و لب خاموش و رخ زرد
همه سوز و همه داغ و همه درد
بود آسان علاج درد بیمار
چو دل بیمار شد مشکل شود کار
نه دمسازی که با وی راز گویم
نه یاری تا غم دل باز گویم
درین محفل چو من حسرت‌کشی نیست
به سوز سینه من آتشی نیست
الهی در کمند زن نیفتی
وگر افتی به روز من نیفتی
میان بربسته چون خونخواره دشمن
دل‌آزاری به آزار دل من
دلم از خوی او دمساز درد است
زن بدخو بلای جان مرد است
زنان چون آتشند از تندخویی
زن و آتش ز یک جنسند گویی
نه تنها نامراد آن دل‌شکن باد
که نفرین خدا بر هرچه زن باد
نباشد در مقام حیله و فن
کم از ناپارسا زن پارسا زن
زنان در مکر و حیلت گونه‌گونند
زیانند و فریبند و فسونند
چو زن یار کسان شد مار زو به
چو تر دامن بود گل، خار زو به
حذر کن ز آن بت نسرین بر و دوش
که هردم با خسی گردد هم‌آغوش
منه در محفل عشرت چراغی
کزو پروانه‌ای گیرد سراغی
میفشان دانه در راه تذروی
که مأوا گیرد از سروی به سروی
وفاداری مجوی از زن که بی‌جاست
کزین بربط نخیزد نغمه راست
درون کعبه شوق دیر دارد
سری با تو سری با غیر دارد
جهان داور چو گیتی را بنا کرد
پی ایجاد زن اندیشه‌ها کرد
مهیا تا کند اجزای او را
ستاند از لاله و گل رنگ و بو را
ز دریا عمق و از خورشید گرمی
ز آهن سختی از گلبرگ نرمی
تکاپو از نسیم و مویه از جوی
ز شاخ تر گراییدن به هرسوی
ز امواج خروشان تندخویی
ز روز و شب دورنگی و دورویی
صفا از صبح و شورانگیزی از می
شکرافشانی و شیرینی از نی
ز طبع زهره شادی‌آفرینی
ز پروین شیوه بالانشینی
ز آتش گرمی و دم‌سردی از آب
خیال‌انگیزی از شب‌های مهتاب
گران‌سنگی ز لعل کوهساری
سبک‌روحی ز مرغان بهاری
فریب مار و دوراندیشی از مور
طراوت از بهشت و جلوه از حور
ز جادوی فلک تزویر و نیرنگ
تکبر از پلنگ آهنین‌چنگ
ز گرگ تیزدندان کینه‌جویی
ز طوطی حرف ناسنجیده‌گویی
ز باد هرزه‌پو نااستواری
ز دور آسمان ناپایداری
جهانی را به هم آمیخت ایزد
همه در قالب زن ریخت ایزد
ندارد در جهان همتای دیگر
به دنیا در بود دنیای دیگر
ز طبع زن به غیر از شر چه خواهی؟
وزین موجود افسونگر چه خواهی؟
اگر زن نوگل باغ جهان است
چرا چون خار سرتاپا زبان است؟
چه بودی گر سراپا گوش بودی
چو گل با صد زبان خاموش بودی
چنین خواندم زمانی در کتابی
ز گفتار حکیم نکته‌یابی
دو نوبت مرد عشرت‌ساز گردد
در دولت به رویش باز گردد
یکی آن شب که با گوهرفشانی
رباید مهر از گنجی که دانی
دگر روزی که گنجور هوس‌کیش
به خاک اندر نهد گنجینه خویش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: تبیان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کیم من دردمندی ناتوانی
اسیری خسته‌ای افسرده‌جانی
هوش مصنوعی: من کیستم؟ من کسی هستم که دردی بزرگ دارم، ناتوان و اسیرم. خسته و افسرده‌ام و روحی پژمرده دارم.
تذروی آشیان بر باد رفته
به دام افتاده‌ای از یاد رفته
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که آشیانه‌اش به باد رفته و در دام افتاده، دیگر فراموش شده است.
دلم بیمار و لب خاموش و رخ زرد
همه سوز و همه داغ و همه درد
هوش مصنوعی: دل من بیمار است، لب‌هایم ساکت و صورت‌ام رنگ پریده است؛ همه‌چیز در من سوز، داغ و درد را نشان می‌دهد.
بود آسان علاج درد بیمار
چو دل بیمار شد مشکل شود کار
هوش مصنوعی: اگر قلب بیمار دچار مشکل شود، درمان درد او آسان نخواهد بود.
نه دمسازی که با وی راز گویم
نه یاری تا غم دل باز گویم
هوش مصنوعی: نه کسی هست که با او رازهایم را در میان بگذارم و نه دوستی که بتوانم درد و غم‌های دلم را با او مطرح کنم.
درین محفل چو من حسرت‌کشی نیست
به سوز سینه من آتشی نیست
هوش مصنوعی: در این جمع، هیچ‌کس نیست که مثل من غم و حسرت بکشد و آتش درون دل من تنهاست.
الهی در کمند زن نیفتی
وگر افتی به روز من نیفتی
هوش مصنوعی: ای خدا، نگذار گرفتار دام زن شوم و اگر بخواهم گرفتار شوم، طوری باشد که در روز من نیفتی.
میان بربسته چون خونخواره دشمن
دل‌آزاری به آزار دل من
هوش مصنوعی: در وسط دنیای تنگ و بسته، مانند یک درنده، دشمنی وجود دارد که با آزار و آسیب به قلب من، باعث درد و رنج می‌شود.
دلم از خوی او دمساز درد است
زن بدخو بلای جان مرد است
هوش مصنوعی: دل من به خاطر رفتار او پر از درده است، چون زن بدخو برای مردان مصیبت بزرگی است.
زنان چون آتشند از تندخویی
زن و آتش ز یک جنسند گویی
هوش مصنوعی: زنان مانند آتش هستند، چون هر دو می‌توانند خیلی سریع داغ و خشمگین شوند. انگار که هر دو از یک نوع اند.
نه تنها نامراد آن دل‌شکن باد
که نفرین خدا بر هرچه زن باد
هوش مصنوعی: نه فقط آن دل‌شکن بدشانس است، بلکه نفرین خدا بر هر چیزی که به او آسیب می‌زند نیز می‌بارد.
نباشد در مقام حیله و فن
کم از ناپارسا زن پارسا زن
هوش مصنوعی: در جایگاه دسیسه و فریب، فردی مانند زن پاکدامن از زن ناپاک کمتر نیست.
زنان در مکر و حیلت گونه‌گونند
زیانند و فریبند و فسونند
هوش مصنوعی: زنان در هنر فریب و تزویر متعدد و مختلف هستند، و می‌توانند به راحتی دیگران را به دام بیندازند.
چو زن یار کسان شد مار زو به
چو تر دامن بود گل، خار زو به
هوش مصنوعی: وقتی زن برای دیگران یار می‌شود، مانند ماری می‌شود که به سمت دیگران می‌رود، و دامن او پر از گل‌ها و خارهاست. در واقع، زیبایی و زینت او (گل) و همچنین مشکلات و دردسرها (خاک) به هم پیوند می‌خورند.
حذر کن ز آن بت نسرین بر و دوش
که هردم با خسی گردد هم‌آغوش
هوش مصنوعی: مواظب باش از آن دختر زیبا که همیشه با افراد پست و بی‌ارزش ارتباط برقرار می‌کند.
منه در محفل عشرت چراغی
کزو پروانه‌ای گیرد سراغی
هوش مصنوعی: در جمع شادی و خوشی، نوری را روشن نکن که پروانه‌ای به سمت آن بیاید و جویای آن شود.
میفشان دانه در راه تذروی
که مأوا گیرد از سروی به سروی
هوش مصنوعی: دانه را به زمین بیفکن که درختی از آن روییده و سایه‌اش را در جای دیگر استراحت دهد.
وفاداری مجوی از زن که بی‌جاست
کزین بربط نخیزد نغمه راست
هوش مصنوعی: به دنبال وفاداری از زن نباش، زیرا وفاداری او درست نیست. چون از این ساز نمی‌توان نغمه‌ی راست و حقیقی را انتظار داشت.
درون کعبه شوق دیر دارد
سری با تو سری با غیر دارد
هوش مصنوعی: در دل کعبه، عشق و شوق برای تو آرامش دارد، اما در عوض، دل به کس دیگری می‌سپارد.
جهان داور چو گیتی را بنا کرد
پی ایجاد زن اندیشه‌ها کرد
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند جهان را خلق کرد، نخستین قدم در ایجاد انسان را با تفکر و اندیشه‌ای عمیق برداشت.
مهیا تا کند اجزای او را
ستاند از لاله و گل رنگ و بو را
هوش مصنوعی: آماده هست تا اجزای وجود او را از زیبایی و عطر گل و لاله بگیرد.
ز دریا عمق و از خورشید گرمی
ز آهن سختی از گلبرگ نرمی
هوش مصنوعی: از دریا عمق و از خورشید گرمی، از آهن سختی و از گلبرگ نرمی. این جمله به توصیف ویژگی‌های مختلف عناصر طبیعی می‌پردازد. عمق دریا به دامنۀ وسیع و ژرفای آن اشاره دارد. گرمی خورشید نشان‌دهندهٔ حرارت و زندگی‌بخش بودن آن است. سختی آهن نمایانگر استحکام و مقاومت این فلز می‌باشد. و نرمی گلبرگ، لطافت و fragility طبیعت را نشان می‌دهد. در مجموع، این عبارت به تضادها و زیبایی‌های موجود در طبیعت اشاره دارد.
تکاپو از نسیم و مویه از جوی
ز شاخ تر گراییدن به هرسوی
هوش مصنوعی: نسیم به آرامی در حال وزیدن است و صدای غمگینی از جوی آب به گوش می‌رسد؛ درختان از هر سو به سمت جایی می‌گرایند.
ز امواج خروشان تندخویی
ز روز و شب دورنگی و دورویی
هوش مصنوعی: از تلاطم و خروش امواج و همچنین از ناپایداری و دورویی روز و شب دل آزرده‌ام.
صفا از صبح و شورانگیزی از می
شکرافشانی و شیرینی از نی
هوش مصنوعی: صبحت را با نشاط و طراوت آغاز کن، شادی و سرزندگی را از نوشیدن می بیاموز و شیرینی زندگی را از صدای نی تجربه کن.
ز طبع زهره شادی‌آفرینی
ز پروین شیوه بالانشینی
هوش مصنوعی: از سرشت زهره، شادی و خوشحالی به‌وجود می‌آید و از پروین، روش و اسلوب زندگی با شکوه و عالی را می‌توان آموخت.
ز آتش گرمی و دم‌سردی از آب
خیال‌انگیزی از شب‌های مهتاب
هوش مصنوعی: از حرارت آتش، گرما و از نسیمی که به سردی می‌زند، لذت می‌بریم و از زیبایی و خیال‌انگیزی آب در شب‌های روشن ماه بهره‌مند هستیم.
گران‌سنگی ز لعل کوهساری
سبک‌روحی ز مرغان بهاری
هوش مصنوعی: سنگ‌های قیمتی مانند لعل از کوه‌ها به دست می‌آیند، اما روح سبک و سبکی مانند پرندگان بهاری است.
فریب مار و دوراندیشی از مور
طراوت از بهشت و جلوه از حور
هوش مصنوعی: فریب مار به معنای فریب خوردن از چیزهای زیان‌آور و در عین حال دوراندیشی و تدبیر مانند مورچگان است. همچنین طراوت و تازگی بهشت و زیبایی و جاذبه‌های حوریان را نیز بیان می‌کند. در کل، به ما یادآوری می‌کند که باید از فریب‌ها دوری کنیم و با خردمندی و آگاهی زندگی کنیم.
ز جادوی فلک تزویر و نیرنگ
تکبر از پلنگ آهنین‌چنگ
هوش مصنوعی: از اثرات فریبنده آسمان و نیرنگ‌های آن، همچون برتری و خودخواهی، که به مانند پلنگی با پنجه‌های آهنین می‌باشد.
ز گرگ تیزدندان کینه‌جویی
ز طوطی حرف ناسنجیده‌گویی
هوش مصنوعی: از گرگانی که دندانش تیز است و کینه در دل دارد، دوری کن، و به سخنان طوطی که حرف‌های نادرست و بی‌پایه می‌زند، توجه نکن.
ز باد هرزه‌پو نااستواری
ز دور آسمان ناپایداری
هوش مصنوعی: از باد بی‌هدف و بی‌فایده ناپایداری و بی‌ثباتی به وجود می‌آید و از دوردست آسمان نیز چیزی پایدار نیست.
جهانی را به هم آمیخت ایزد
همه در قالب زن ریخت ایزد
هوش مصنوعی: خداوند همه موجودات را به هم پیوند داده و آن‌ها را در شکل زن قرار داده است.
ندارد در جهان همتای دیگر
به دنیا در بود دنیای دیگر
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ چیز و هیچ کسی مانند دنیای دیگر نیست؛ دنیای دیگری وجود ندارد که همتای این دنیا باشد.
ز طبع زن به غیر از شر چه خواهی؟
وزین موجود افسونگر چه خواهی؟
هوش مصنوعی: از طبیعت زن به جز شر و شرارت چه انتظاری می‌توان داشت؟ از این موجودی که افسونگری‌اش مشخص است، چه چیز دیگری می‌توان خواست؟
اگر زن نوگل باغ جهان است
چرا چون خار سرتاپا زبان است؟
هوش مصنوعی: چرا اگر زن مثل گل نو و زیباست، برعکس، رفتار و گفتارش مانند خارها تند و زننده است؟
چه بودی گر سراپا گوش بودی
چو گل با صد زبان خاموش بودی
هوش مصنوعی: اگر تمام وجودت را به شنیدن اختصاص می‌دادی، همچون گلی که با وجود داشتن صد زبان، خاموش است.
چنین خواندم زمانی در کتابی
ز گفتار حکیم نکته‌یابی
هوش مصنوعی: زمانی در یک کتاب از سخنان حکیم نکته‌ای را فهمیدم.
دو نوبت مرد عشرت‌ساز گردد
در دولت به رویش باز گردد
هوش مصنوعی: شخصی که زندگی را خوش می‌سازد، دو بار در زندگی‌اش به فرصتی خوب دست می‌یابد و در آن زمان چهره‌اش دوباره روشن و خوشحال می‌شود.
یکی آن شب که با گوهرفشانی
رباید مهر از گنجی که دانی
هوش مصنوعی: یک شب خاص بود که زیبایی و درخشش آن باعث شد تا محبت و عشق از گنجینه‌ای که می‌شناسی، ربوده شود.
دگر روزی که گنجور هوس‌کیش
به خاک اندر نهد گنجینه خویش
هوش مصنوعی: در روزی دیگر، وقتی که شخصی عاشق و با طبع حساس، سرمایه و دارایی ارزشمند خود را در خاک قرار دهد.

حاشیه ها

1388/12/13 06:03
جلال

سلام. چند تا اشتباه تایپی هست که باید اصلاح کنید.
مثلا کلمه اول شعر نوشته شده کسیم که باید نوشته شود کیم (کی هستم )
در همین قافیه دردمند نوشته شده که باید نوشته شود دردمندی . چون تمام کلماتی که در این بیت امده اند با یاء نکره همراه هستند
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1388/12/13 06:03
جلال

شعر را تا اخر خواندم
غلط ها املایی دیگری هم هست
بیت دوم آشیان بر باد رفته درست تایپ نشده.
بیت چهاردهم بین گل و خار باید کاما ، باشد نه واو.
بیت سی و پنجم شر درست است نه شرر.
در ضمن:
دو بیت اخر مصراع ها تقدم و تاخرشان اشتباه است:
یکی آنشب که ..... رباید مهر از ...
دگر روزی که ..... به خاک اندر نهد ...
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1389/06/07 17:09
ناشناس

با سلام.4 مصرع به نظرم باید به شرح زیر اصلاح شود:
بیت 4 راز گویم صحیح است.
" 7 دل آزاری " " .
بیت کزو کی گیرد سراغی.
" ز امواج خروشان تند خویی.
---
پاسخ: با تشکر، غیر از (کزو کی گیرد سراغی) که متوجه مشکلش نشدم باقی موارد تصحیح شدند.

1389/08/31 23:10
شریف

چو زن یار کسان شد مار زو به = از او به
فریب مار و دوراندیشی از مور = فریب از مار
سبکروحی ز مرغان بهاری = ???
با تشکر از تلاش شما که واقا قابل ستایش است . چند سالی است که از وطن دورم و دیوان رهی در دسترسم نیست ولی این شعر را به خاطر دارم فکر میکنم این دو بیت اشتباه شده است
در ضمن فکر میکنم در بیت سبکروحی ز مرغان بهاری
کلمه سبکروحی کلان یک کلمه دیگر بود که به خاطر ندارم در دیوان چه کلمه ای نوشته شده
به هر حال تلاش شما واقا قابل ستایش است
شریف بهرامی 24 ساله از فنلاند-هلسینکی

1389/08/20 09:11
سید جواد رضوانی

لطفا چند مصرع را به شرح زیراصلاح فرمایید:
چو زن یار کسان شد مار از او به
پی ایجاد زن اندیشه ها کرد
شکرافشانی و شیرینی از نی
فریب از مار و دور اندیشی از مور
به دنیا در بود دنیای دیگر

1391/11/16 07:02
غلامعلی بهبهانی

زجادوی فلک تزویرونیرنگ تااندازه ای معنی را تحریف مینماید. انچه زمانی ازخودرهی درمجلسی شنیدم که میخواندوزن ها میخندیدند این است:
زروباه دغل تزویرونیرنگ میباشد ،که گروهی اعتراض کرده گفنداین اسطلاح بسیارتنداست واو انرا ازروباه دغل به جادوی فلک تزویرونیرنگ تصحیح کرد. ولی گفت اصل منظورهمانست که گفته ام. علی

1392/02/07 23:05
شروین پاداش‌پور

با سلام و عرض ادب
در این که سروده ی بسیار زیبا و عمیقیه شکی نیست.
اما دعوتتون می کنم به :
"پاسخی زنانه به بی مهری مردانه" :
پیوند به وبگاه بیرونی
با احترام

1392/02/08 00:05
امین کیخا

شروین تو دردانه ای کمیاب هستی تارنمایت را خواندم زیبا بود و روان و دست کم به اندازه خود رهی روان است جای سپاس دارد ولی کاش می شد من هم بتوانم نگاهم را به شعر هایتان بنویسم اما به ظاهر درها بروی نو ایند گان بسته است . البته من شاعر نیستم

1392/02/08 00:05
امین کیخا

شعر مترو را هم خواندم حس زن بودن را به ادم نشان می دهد زیبا بود احساس در نیافتنی برای یک مرد که جز با یاری یک زن اندر یافتنی نمی باشد .

1392/02/08 00:05
امین کیخا

به لطف قلم باز سر پا باشید شروین جان

1392/03/29 04:05
شروین پاداش‌پور

سلام به شما امین گرامی.سپاس از شما که وقت گذاشتین و دلنوشته ی منوخوندین .اما متوجه منظورتون از شعر مترو نشدم .به هر حال بازم ازتون سپاسگزارم .

1392/03/29 14:05
امین کیخا

شروین جان من در همان تارنگار شعری بنام مترو دیدم افزون بر شعر شما ان هم نظرم را جلب کرد

1401/06/08 03:09
شروین پاداش‌پور

سلام

بسیار ممنون از توجه شما به دیگر اشعار شاعران «شعر نو»

با مهر و احترام

1392/03/01 12:06
مژده غلامعلی نژاد

سلام
همه حاشیه ها رو خوندم
واقعا شعری زیباست. اما فکر میکنم اگر رهی الان زنده بود شعری به همین سبک و سیاق برای مردان میساخت شاید هم تندتر! البته من اصلا به این جنگ بین زنان و مردان اعتقادی ندارم. فکر میکنم انسانیت مهمه و هر کسی که بتونه مبانی انسانی رو در وجود خودش زنده و پایدار کنه به آرامش میرسه وگرنه تنوع طلبی چیزی نیست که فقط در زنان باشه بلکه مردان هم به نوعی گرفتار این مساله هستند و صد البته که این موضوع به نوعی به سیری ناپذیری روح ادمی برمیگرده چرا که وقتی انسان نامحدوده ،چیز محدود سیرش نمیکنه و یا بهتر بگم راضیش نمیکنه.

1393/06/25 12:08
امیر

سخن رهی حقیقت هست ، حقیقت تلخه و همینه

1393/08/15 17:11
مهران

الهام خانم:
سالها قبل زنده یاد مهدی سهیلی به این سوال شما جواب داده پس مخاطبش مادرش یا حضرت فاطمه نبوده
نمیگویم که مامان تو بدخوست
اگر یک زن نکو باشد فقط اوست

1393/10/23 09:12
زهرا

اقا امیر اگر زن نبود هیچ گاه مردی نیز وجود نداشت پس حرفتان رااصلاح کنید

1394/08/16 03:11
کاوه

سه بیت آخر به این سخن از ویکتور هوگو اشاره دارد:در زندگی یک مرد دو روز ارزش دارد ،روزی که با زنی آشنا می شود و روزی که او را به خاک می سپارند.

1395/08/14 12:11
بهزاد

اگر زن نو گل باغ جنان است
قافیه جهان نوشته شده ، در کتاب سایه عمر نوشته شده است در چند ترانه هم استفاده شده

1395/12/16 11:03
عزیزالله موحدی

سلام
در فهرست منظومه ها به اشتباه نوشته شده: «کسیم من دردمند ناتوانی». لطفاً اصلاح کنید.

1398/04/05 14:07
عزیزالله موحدی

در بیت ششم «درین محفل چون من حسرت کشی نیست»، «چون» غلط هست و وزن شعر رو به هم می زنه. «چو» درست تر هست.

1398/08/21 06:11
حسین توفیقی

«فریب مار و دوراندیشی از مور» باید «فریب از مار» باشد.

1398/10/23 18:12
احمد

باتشکر

1399/01/11 20:04

درود بر تمام عزیزان---اینکه نازک دلان هر جمله و کلمه نامانوس را وهن آمیز بدانند خیلی معموله اما در بین ادیبان کم یاب است. رهی اول به زن بطور کلی تاخته،چرا که ظاهرا خانمی به او بی مهری روا داشته و یا رهی فکر میکرده در بند اوست.بعد به گوناگونی خلقت زن پرداخته که الزاما توهین آمیز نیست و تقریبا خصوصیات کتاب کلیله و دمنه را که به جانداران نسبت داده شده در وجود زن بر شمرده...نکته قابل توجه اینکه مردان را تبرئه نکرده و کلا مقایسه نکرده. در بیت یکی مانده به آخر اشعار هم به این موضوع اشاره کرده که مرد در شب زفاف اگر عروس مهر شده داشته باشه خوشبخته .و این ستایش عفاف و پاکی است و مطلب دیگر اینکه کارت حضرت فاطمه و مادر را در هر موضوعی رو نکنید این کار شما را بهتر و فهمیده تر نشان نمی دهد بلکه آنها را کوچک میکند

1399/05/09 19:08

سلام اگر معنی این شعر هم نوشته شود بهتر است چرا که این شعر در بر گیرنده ارزش اسلامی زن نیست و اسلام برای زن خیلی ارزش قایل است اگر مفاهیم این شعر نیز درج گردد خیلی خوب هست یا من درک نکرده ام ویا هم آقای معیری ارزش زن را نادیده گرفته است
والسلام

1400/05/12 10:08
ملیکا رضایی

سلام 

 

اشعار رهی فوق العاده زیبا هستند ،به اتفاق با این شعر برخورد کردم ...

دروغ نگویم کمی به من لطمه خورد ؛ابتدا درحین خواندن خشمگین بودم و هجوم افکار منفی به من لطمه میزد ، حتی به این فکر افتادم که رهی اشعارش بسیار زمخت است !حس خوب خواندن اشعار رهی را از دست دادم ...

ولی کمی فکر کردم ،دیدم به جز این شعر اشعار دیگری هم از رهی هست مهم نیست حالا اینجا اینطور بنا به دلایلی شخصی ،این شعر را سروده است و این دلیل نیست اشعار رهی را بد بدانم !   :) و حتی دیدم جدا از محتوای این شعر همین شعر قافیه ها و آهنگی که در حین خواندن در کلام آدمی نما میکند باز زیبا هست و فقط محتوا آن زمخت است 

ولی پس از این کسب آرامش -  :)  - به سراغ حاشیه هآمدم و این بار عصبانی نشدم ؛ناراحت شدم ...

توهین به یک انسان حال مهم نیست زن دختر مرد ...هر انسانی و موجودی،گناه نیست ؟!

دوستان ،امیر و مهران 

امیر که توهین کرد ، ... دروغ نگویم حقیقتا نه تنها به من برخورد بلکه واقعا آزرده شدم بسیار

 

مهران هم دست کمی از توهین نبود ...

آری حضرت فاطمه خوب بود ولی آیا فقط او ؟شما اصلا از مشکلات زن ها و یا دختر ها خبر دارید ؟باز دختران را حساب نکنیم ؛ ... زنان چه !

آیاآیا فقط فاطمه ؟

اصلا از حضرت فاطمه چه میدانید 

اگر میدانستید ایشان که بودند میآمدید اخلاق ایشان را بررسی و در وجود زنان دیگر میجستید 

شاید نشود زنی چون او پیدا شود (کاملا کامل باشد یعنی )ولی هستند زنانی پاک هنوز ...

اصلا شما رابعه را میشناسید ؟ او چطور ؟بد بود ؟

شما زنان دیگر را در همین عصرمیشناسید ؟

نه ؛شما نمیشناشید... به دنبال شناخت هم نبودید وگرنه که این نمیگفتید...

شما به حتم شاید از یک زنی شکست عشقی خورده اید و از این رو از زنان تنفر داشته یابیزارید شاید هم تعصبات کورکورانه دارید از زنان ،شاید هم تفکرات تان مطابق سروده های رهی معیری عزیز است

 

مقایسه و قضاوت بدون مدرک و بدون عدالت این گناه نیست ؟ !

 

 پاک بودن زن در یک معنا برای بسیاری از افراد یک معنا دارد در ابتدا :

...اگر حجاب کامل نبود دیگر پاک هم نیست ...دیگر به دنبال خصوصیات دیگر در آن نیستند ...

باشد ؛ ...

همین طور ادامه بدهید که خداوند خود جواب هر ظلمی و بی عدالتی را خواهد داد ؛ ...

فقط یاد حرف دکتر علی شریعتی افتادم در مورد زنان ...که چه زیبا نیمی از سختی های زنان را به سخن کشید ؛ ...( حال نمیدانم خوانده اید یا نه ولی توصیه میکنم بخوانید )

 

در نهایت ...آری این حرف ها شاید کمی تندباشد در زبان شما ولی کس نداند راز دل بیمار را ...

1403/07/22 08:09
یپرم خان

با سلام قطعا داستان رهی معیری و مریم فیروز را نشنیده اید رهی عاشق مریم بود ولی مریم فیروز دلباخته اندیشه چپ کیانوری شد و رهی در این عشق سوخت چپ ها دو شاعر ایرانی را سوزاندند یکی رهی معیری به دست مریم فیروز و دیگری فروغ فرخزاد به دست کاوه گلستان 

1400/06/25 12:08
sunset

با سلام و عرض ادب خدمت دوستان گرامی

اما سرکار خانم ملیکا رضایی؛ مطابق آنچه فرمودید: 

«اگر حجاب کامل نبود دیگر پاک هم نیست...»

حال که زنان ما این را می دادند؛ جای سوال دارد که چرا همین یک کار را انجام نمی دهند تا پوششی باشد بر تمام بدی ها و زشتی های اخلاقی و انسانی؟ چرا زنان روزگار ما (که به ظن شما، اکثراً پاک هستند) حاضر هستند تمام این پاکی ها را با یک بی حجابی معاوضه کنند؟ و دیگران صرفا با همین بی حجابی، حکم به ناپاکی آنها بدهند؟

1400/06/01 16:09
ملیکا رضایی

sunset

دوست عزیز سلام ؛بله شما راست میگویید اینها همه فقط برای جلب توجه ولی نیست ؛یعنی اینکه او میخواهد آزاد باشد و قبول دارید که اگر اکثر ما از اول نمیگفتند مسلمان هستیم و کلا از قرآن خبر نداشتیم اینها را قبول نمیکردیم...من دارم میگویم پیش از هر چه باید نگاه ها بهتر شود ...باید فرهنگ رشد کن باید بهتر دید و آدمی را با حجاب مقایسه نکنند ...من هیچ گاه از حجاب خود دست بر نمیدارم ولی کسانی را که حجاب ندارند بد نمیدانم و نا پاک هم همین طور ...اگر پاک را واژه ای که بر آدمی نسبت داده میشود خوب بررسی کنیم به خوب بودن هم میرسیم ولی همه پاک بودن آدمی به خوب بودن و در قوانین خوبی خلاصه نمیشد که بخشی از قوانین خوبی دوری از هوس هست ...یک نفر حجاب ندارد ولی خیلی پاک هست ...من میگویم باید بهتر دید و نه فقط بر اساس اعتقادات ؛ باید خود فرد و باطن را دید ...البته میدانم که در این زمانه بسیاری هشتن از پسران و دختران که به اینها اعتقاداتی ندارند و در پی هوس هستند و این هوس یک اتفاق زود گذر هست و این به گفته روان پزشکان یک بیماری هم هست و البته نه فقط در کشور کا در اثر کشور ها ولی با تراز کم و زیاد ...آری ...میدانید چرا زنان و مخصوصا دختران امروزی این طور هستند دوست گرامی ، آنان در پی که هستند که آن را در این رفتار میبینند برخی در پی تقلید از دیگری و دوستی این میکنند برخی برای نشان دادن غربی بودن به گفته خودشان و اینها بدون هیچ مطالعه ای این میکنند ؛برخی همین طوری ؛ من چادر نمیپوشم و هنوز نمیدانم چرا و جالب این هست که حسرت دارم که چرا نمیتوانم بپوشم حال که فرصت آن هست ولی نمیدانم چرا ؛ کن با مانتو معمولی و روسری عادی بدون توجه به این که جلب توجه ای شود به دیگران نسبت به من ، همین گونه ای رفت و آمد میکنم ...

آیا این حجاب مشکلی دارد ؟

نه 

ندارد 

حجاب خود این واژه یعنی پوشش فقط نه ...حجاب اصل ش حجاب دل هست که با هزار پوشیدن خویش به دست نمیاید...یعنی دوری از هوس ...

و دو در دارد و قرار نیست که تنها زنان و دختران آن را کامل انجام دهند و به مردان و پسران هم مربوط میشود ؛اگر زنان ناپاک هستند پس چرا طرف مقابل که مذکر باشد در این موارد از خود و زن یا دختر یا هوس های وارده بر او که گاه هوسی باطل است امتناع ای نشان نمیدهد ! من مردان را به دادگاه نمیکشم و تنها حرف من این است که با هر پوششی هستند آدما پاک و اگر شما ندیده اید من دیده ام ... !

معلم من سن رو به پنجاه داشت و تعریف کرد روزی با کیفی که پر از برگه ها و... بود در خیابان به سوی خانه اش میرفت که ناگهان یکی از عابران به او خورد و برگه ها تمامی ریخته شد ؛و معلمم تعریف میکرد که هر کس که آنجا بود اهمیتی ازخود نشان نداد و حتی چندی هم مسخره کردند و به راه خود رفتند ، اما در ادامه ماجرا معلمم این طور گفت که در حالی که دو سه کاغذ را از زمین جمع کرده بودم ناگهان دختری آمد که حجابی مناسب نداشت و روسری اش را اگر نمیگذاشت فرقی هم نداشت ؛ ... و کاغذ ها را جمع کرد و به دست ش گذاشت ؛معلم من پیش از آن روز به همه ما میگفت که حجاب خوب داشته باشید چه با مانتو چه با چادر و ...سعی کنید به گونه ای باشد که از حد بیرون نباشد و پس از آن روز به ما دیگر میگفت مهم نیست چه پوششی دارید و آیا مناسب است و خوب است یا اصلا پوشش حجاب نمیشود در هر صورت آدمی اگر خوب باشد در هر لباسی پاک است ؛آری اصلا این مثال شاید دلیلی بر توجیه این حرف ها نیست و بگوییم این کمک کردن اصلا به خوب بودن واقعی ربطی نداشته باشد ولی من میگویم دارد و هر کمکی هر چند کوچک محبتی شت در قلب آدم و از محبت خارها گل میشود ... 

این که از محبت خارها گل میشود تنها نه اینکه آدمی سنگ و سفت نیز دلش به رحم آید نه ؛بل اینکه حتی عقایدی که تنها خواندیم و عقیده محسوب کردیم را لمس کنیم و زیبایش کنیم ؛

حرف شما نقصانی هم دارد و آن این که این حرف خدا در قرآن در آن موج نمیزد :لااکراه فی الدین ...هیچ اجباری نیست در دین ؛و انسان آزاد است از هر نظر؛ما  همه را آزاد بگذاریم البته نمیشود چون جامعه و ملت ها آشفناک میشود و باید قانون را رعایت کرد ولی به نظر من قانون در انتخاب دین باید رعایت شود از هر نظر و حتی در انتخاب پوشش ؛ بگذریم ...از چی به چی رسیدیم !😅

و دیگر آنکه شما که این ها را گفتید کمی آزردم که نکند شما هم چون دوستان امیر و مهران اینطور فکر میکنید ...

اصلا شاید حرف من نادرست باشدتماما ولی فکر نکنم توهینی که دوستان کردند درست باشد ...در هر صورت احترام باید گذاشت بر هر نظر و کسی و قومی و ملتی و دینی و مذهبی و پوششی حتی ...و حتی آنان که چادری هستند همه شان خوب نیستند به مثال به بیمارستان که دو یا یک ماه پیش رفته بودم برای بیماری خویش ،پس از آنکه دکتر دارو ها را نوشت رفتم و گوشه ای از محوطه خارجی بیمارستان نشستم تا کمی هوای تازه کنم ؛و زنی از در بیمارستان بیرون آمد که چادری بود و او همزمان با پایین آمدن از پله ها چادرش را بالا داد و تا کمر ، و به کنارم نشست ،کرشمه ای نازک کرد و چندی بعد سیگاری از کیف در آورد و کشید ...قصد خراب کردن افراد را ندارم و فقط یک مقال از چندین مثال زدم که پوشش نمیتواند پاک بودن را نشان دهد و هستند مثالهای از افراد بی حجاب که بر عکس مثالی که زدم به قول معلم ،که خلاف این هست و خوب نیستند و هزاران مثال است که نشان میدهد یقینا پوشش خوب یا بد دلیل خوب یا بد بودن نیست ؛

و البته این حرف ها را تصدیق ش را در کمتر کسی میتوان یافت ولی باز هستند اطرافمان

ولی آری ...من دوست کم دارم و فقط برای این موضوع چون اکثر دوستان و همکلاسی ها تنها به دنبال دوستی با جنس مخالف هستند و این عقیده من نیست و با من همخوانی ندارد و حتی اگر بخواهم با آنان دوستی کنم که امتحان هم کردم نتیجه ای ندارد که آنان خودشان از من دوری میکنند ولی آیا به راستی دوست زیاد داشتن خوب است ؟ خوب است حتما ولی اگر دوست خوب باشد ... دروغ نیست که آدمی در دنیا تنها از هر چیز یک چیز را خاص میداند و یک چیز را در هر موضوع عالی برای خود و دل دارد یک نفر تنها دوست تو خواهد بود که سخت است پیدا نمودن دوستی که تو را فقط برای تو بخواهد نه چیز دیگر ،یک نفر مادر است برایت در سختی و خوشی و برایت شبها لالایی میخواند ،یک نفر پدر است که سایه اش هنگام بوسه بر پیشانی ات خم میشود ولی دستانش برایت کوه است ،یک نفر هست که در قلب تو جای میگیرد و عاشقش میشوی یک نفر هست که همسر ایده آل تو خواهد شد و ... چه یک های زیادی که اینجا تنها گی باقی ست که یک دین و یک خدا هست و آن دین برای من اسلام و شیعه نیست برای من خدا دین من است ...

و اما چرا دیگران حکم ناپاکی به آنان بزنند ؛ این واقعا سوال خوبی ست ولی خب طبیعی ست و شاید منطقی زیرا که ملت ما از ابتدا در دین بوده است چندان خبر ندارم از ابتدا تاریخ ولی خب سالهای بسیاری حجاب داشته و میدانیم که مقام زن چندان بالا نبوده است و البته نه در ایران و کشورهای عرب بلکه حتی در غرب هم اینگونه بوده و انکار کردنش هم یک امر باطل است چون حقیقت محض است ...

حال این مقام پایین در هر ملتی تا حدودی بوده ...

گاهی این مقام پایین دادن به زنان نوعی جهالت بوده و نفی کردن این که جهالت بوده هم باز باطل است چون باز این هم حقیقت است ... ؛

اما خب این عادت ما هست که نمی‌توانیم به آسانی با چیزی که گونه گون با عقاید ما هست مخالفت کنیم و همه این افراد را ناپاک می‌نامند ...ولی واقعا ناپاک بودن به حجاب بسته نیست ...پاک یعنی ذات 

..یعنی باید ذات خوب باشد ...ذات همه خوب است ولی برخی ناپاک هستند ...ولی ذات هر انسان پاک است حتی آن آدم بد ...روح هر فرد پاک هست ...یعنی آن روح که خدا داد و روحی که ما با دست خود میاریم طی گذران زندگی ناپاک ...

افرادی که این حکم را میدهند در واقع حتی عفت را هم حجاب میدانند و من هم تا حدودی عفت را حجاب میدانم ولی مبنای من این است که با هر پوششی در هر شرایطی در هر مکانی نزد هر شخصی و اشخاصی ، اگر دل با تو باشد و تو حجاب در باشی نه در حجاب اعمال عفت ت ارزش بالاتری دارد ...

یعنی من عفت را تماما در حجاب نمی‌بینم بخشی در حجاب و بخشی در آن نیت پشت عمل این که اگر دینی نبود تو خودت میخواستی حجاب بر خود بندی یا نه اینکه چشمت را نه از نامحرم دزدیده و نگاه از او برگیری یا با انداختن جامه بر صورت و چشم که فقط بخشی خیلی کوچک از صورت مشخص است جهان را ببینی نه بلکه آزاد باشی و با تمام آزادگی خود اجازه به دیگران ندهی که پای جلو گذارند اینکه آزاد باشی و با تمام آزادگی ت شجاعت در عین استقامت داشته باشی اینکه با تمام آزادگی خود چشمت پاک باشد و اگر چشم و دل پاک باشد چه بسا دیگر از قید بند و مرز رها شوی ...

با عمل حجاب مخالف نیستم ولی با مقایسه و توهین بسی بسی مخالف و حتی ناراحت و خشمگین میشوم ...

و مطمئن باشید کسانی که این حکم را دهند تنها تعالیم ای که دیده اند حفظ کرده و پایبند هستند و این خوب است ولی هیچ گاه دین و خدا را تنها برای خدایی و برای دل ها و دل خود امتحان نکرده آمد یقین داشته باشید ...

در هر صورت آرزو میکنم و امیدوارم که جامعه ترقی کند از هر نظر از هر جهت ...

سپاس 

1402/03/09 00:06
Sh A

ببینید این شاعر دم دمی مزاج از روی احساسات چطور خودش را در درجه یک خدا قرار داده و راجع به همه زنان نظری بس بیهوده و خالی از لطف با افکاری مالامال از پوسیدگی و ناآگاهی داده در حالی که خود او و هر مرد و انسان دیگری وقتی که روح در آنها دمیده شد،در شکم یک زن بودند و آنگاه که گریه می‌کردند در آغوش یک زن بودند و آنگاه که عاشق شدند در قلب یک زن.  و حالا با نادیده گرفتن تمام موارد و به این دلیل که احساسات بر او چیره شده که دلیلش هر چه می‌خواهد باشد،چه تعصب، چه تربیت نادرست،چه ضعف شخصیتی و فقدان عزت نفس و... برای پر کردن خلأ درونی به این شکل هم نوع خود را تخریب می‌کند که البته این تخریب تنها برای خود او و افرادی که مثل این شاعر ناآگاه، ضعف شخصیتی دارند خوشایند است😏 و نه انسان های مدرن امروزی با آگاهی بالا که شایسته یک انسان زندگی می‌کنند.

و در آخر زنان را باید ستایش کرد و از میان هزاران دلیل همین بس که جسم آنان تنها موجود روی زمین است که قدرت آوردن روح ها را به زمین دارد🙏🏻

1402/09/01 02:12
امین

درود بر همگی عزیزان

پیرو مطالبی که برخی از دوستان فرمودند، این داستان سری دراز دارد... همونطور که عده ای فرمودند آفرینش مردان به زنان ختم میشه، جالب است که در ویس و رامین دقیقا برعکس این را می‌بینیم. ( البته این مربوط به داستان است و ممکن است عقیده شخصی حضرت فخرالدین اسعد نباشد. ولی دانستنش خالی از لطف نیست ) در بخشی از گفتگوی دایه با ویس درباره رامین میخوانیم :

خدا از بهر نر کردست ماده

تویی هم ماده از نر بزاده

زنان مهتران و نامداران

بزرگان جهان و کامگاران

همه با شوهرند و با دل شاد

جوانانی چو سرو و مرد و شمشاد

اگر چه شوی نامبردار دارند

نهانی دیگری را یار دارند

گهی دارند شوی نغز در بر

به کام خویش و گاهی یار دلبر

 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

ابیات ۱۲۷ تا ۱۳۱

مسلما این نمیتواند عقیده حضرت گرگانی را برساند و کاملا مشخص است که معطوف به داستان است. غرض بنده این بود که شایسته نیست به خاطر یک دیدگاه شخصی همچین بحث‌هایی مطرح بشه. اینکه آفرینش مرد به زن ختم میشه یا زن به مرد... شاید که بجای تمرکز رو این مسائل، روی انسانیت تمرکز کنیم. چیزی که مرد و زن و دختر و پسر و پیر و جوان نداره... 

من نمیدانم این چامه حضرت معیری یا برخی اشعار دیگر زبانمون که رنگ و بوی تبعیض جنسیتی دارند، در چه شرایطی سروده شدند... برای مثال دو شعر از حضرت خاقانی که روی هم ۱۰ بیت نمیشوند و درباره دختر ایشان است میخوانیم و میگوییم ایشان زن ستیز بوده!!! در حالی که اگر ایشان زن ستیز بود، هرگز «صبح» را که والاترین جلوه اشعار ایشان است، به زن تشبیه نمیکرد...! نه در یک شعر بلکه در بسیاری از اشعارشون که از صبح سخن میگویند میشود تشبیه این پدیده به زن را دید. یا اگر زن ستیز بود آن اشعار بسیار بسیار سوزناک در رثای همسر خویش نمیسرود یا مادر خود را مدح نمیکرد و نیز بر اهل بیت خود نمی‌گریست... این اشعار را نمیبینیم و با یک یا دو شعر قضاوت میکنیم ( البته بماند که حتی پیرامون همون اشعاری که مربوط به دختر ایشان است هم میتوان بحث کرد و شدت این اتهامات را کاهش داد، اما مطرح نمودن آنها بیش از این حاشیه را به حاشیه میبرد :) )... اینجا هم همین است.

ما اطلاعی نداریم که جناب معیری در چه شرایطی این شعر را سروده اما مطمئن باشید اگر بانوی شاعری با خصوصیات رهی وجود داشت مثل ایشان منتها ضد مردان چامه میسرود... اینکه به قول برخی عزیزان یک خیانت یا هرعمل ناشایستی رو از سوی یک زن به کل زنان نسبت دهیم دیگه بستگی به روحیات خود شاعر داره...

 

ببخشید اگر طولانی شد...

در پناه حق