برگردان به زبان ساده
چو طالع موکب دولت روان کرد
سعادت روی در روی جهان کرد
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت، کاروان خوشبختی را به حرکت درآورد، سعادت به طور مستقیم به روی زمین نازل شد.
خلیفتوار نور صبحگاهی
جهان بستد سپیدی از سیاهی
هوش مصنوعی: مانند یک خلیفه، نور صبح به جهان تابید و تاریکی را از بین برد.
فلک را چتر بُد، سلطان ببایست
که الحق چتر بیسلطان نشایست
هوش مصنوعی: اگر در آسمان چتری باشد، این چتر باید متعلق به یک سلطان باشد، زیرا حقیقت این است که چتر بدون سلطان مناسب نیست.
در آوردند مرغانِ دُهُل ساز
سحرگه پنج نوبت را به آواز
هوش مصنوعی: در صبح زود، پرندگان خوشصدا با آهنگی دلنشین، پنج بار آواز خواندند.
بدین تخت روان با جام جمشید
به سلطانی برآمد نام خورشید
هوش مصنوعی: با این تخت زیبا و جام جمشید، نام خورشید به مقام سلطنت رسید.
ز دولتخانهٔ این هفت فغفور
سخن را تازهتر کردند منشور
هوش مصنوعی: از این قصر با عظمت، دربارهٔ این هفت پادشاه، سخن را جدیدتر و دلنشینتر کردند.
طغانشاهِ سخن بر مُلک شد چیر
قراخانِ قلم را داد شمشیر
هوش مصنوعی: سلطان سخن به عرصهی ادبیات تسلط یافت و بر قلمهایی که در دست داشتند، قدرت و برتری را بهدست آورد.
بدین شمشیر هر کاو کار کم کرد
قلم شمشیر شد دستش قلم کرد
هوش مصنوعی: هر کس که با شمشیر از خود کمکاری نشان دهد، به جای دست خود، شمشیر را مانند قلم به کار میبرد.
من از ناخفتن شب مست مانده
چو شمشیری قلم در دست مانده
هوش مصنوعی: من شب را بیدار ماندهام و حالتی شبیه به شمشیری دارم که هنوز از غلاف بیرون نیامده است.
بدین دل کز کدامین در درآیم
کدامین گنج را سر برگشایم
هوش مصنوعی: این دل من از کدام در به عالم وارد شود و کدام گنج را کشف کنم؟
چه طرز آرم که ارز آرد زبان را؟
چه برگیرم که در گیرد جهان را؟
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم به زبانم ارزش دهم؟ چه چیزی باید بردارم تا جهان به درستی درک شود؟
درآمد دولت از در شاد در روی
هزارم بوسهٔ خوش داد بر روی
هوش مصنوعی: خوشی و سعادت به زندگیام وارد شد و من با شوق و شادمانی، هزار بار به روی آن بوسه زدم.
که کار آمد برون از قالب تنگ
کلیدت را گشادند آهن از سنگ
هوش مصنوعی: کلید تو را از دل سنگ بیرون آوردند و به این ترتیب، مشکل تو را حل کردند.
چنین فرمود شاهنشاه عالم
که عشقی نو برآر از راه عالم
هوش مصنوعی: شاهنشاه عالم فرمان داد که عشق جدیدی را از طریق جهان به وجود بیاور.
که صاحب حالتان یکباره مردند
ز بیسوزی همه چون یخ فسردند
هوش مصنوعی: وقتی که شخصی که حال شما را درک میکرد ناگهان از دنیا رفت، همه به دلیل بیاحساسی و نداشتن عشق، مانند یخ سرد و بیجان شدند.
فلک را از سرِ خنجر زبانی
تراشیدی ز سر مویِ معانی
هوش مصنوعی: تو به زیبایی و ظرافتی خاص، معانی عمیق و پنهان را از طریق کلمات و آثار هنری خود به تصویر کشیدهای، به طوری که حتی آسمان نیز تحت تأثیر قرار گرفته است.
عطارد را قلم مسمار کردی
پرند زهره بر تن خار کردی
هوش مصنوعی: عطارد را به مانند قلمی برای نوشتن به کار بردی و با سایهای از زهره، به گلها و خارها جلوه دادی.
چو عیسی روح را درسی درآموز
چو موسی عشق را شمعی برافروز
هوش مصنوعی: مانند عیسی که روح را تعلیم میدهد، تو نیز عشق را مانند چراغی روشن کن.
ز تو پیروزه بر خاتم نهادن
ز ما مهر سلیمانی گشادن
هوش مصنوعی: از تو پیروزتر بر نگین انگشتری قرار دادن، و از ما نشان سلیمان را گشودن.
گرت خواهیم کردن حقشناسی
نخواهی کردن آخر ناسپاسی
هوش مصنوعی: اگر ما بخواهیم از تو قدردانی کنیم و تو این کار را نخواهی کرد، در نهایت به ناسپاسی منتهی میشود.
و گر با تو دم ناساز گیریم
چو فردوسی ز مزدت باز گیریم
هوش مصنوعی: اگر با تو به توافق نرسیم، مانند فردوسی که به خاطر حقش از تو دوری میگزیند، از مزایای تو صرفنظر خواهیم کرد.
توانی مهر یخ بر زر نهادن
فقاعی را توانی سر گشادن
هوش مصنوعی: تو میتوانی عشق را بر طلا قرار دهی، همانطور که میتوانی در برابر مشکلات سر خم کنی و به آنها پاسخ بدهی.
دلم چون دید دولت را همآواز
ز دولت کرد بر دولت یکی ناز
هوش مصنوعی: دل من وقتی خوشبختی و سعادت را دید، با آن همصدا شد و به خاطر خوشحالی از خوشبختی خود، نوعی ناز و کرشمه به خود گرفت.
و گر چون مقبلان دولت پرستی
طمع را میل در کش باز رستی
هوش مصنوعی: اگر مانند کسانی که به دنبال قدرت و ثروت هستند، تنها به آرزوها و خواستههایتان چنگ بیندازید، از آنچه به دست آوردهاید لذت نمیبرید.
که وقت یاری آمد یارییی کن
درین خون خوردنم غمخوارییی کن
هوش مصنوعی: وقتی که زمان کمک کردن فرا میرسد، به من کمک کن و در این شرایط سختی که دارم، برای من دلسوزی کن.
ز من فربهتران کاین جنس گفتند
به بازوی ملوک این لعل سُفتند
هوش مصنوعی: افرادی که از من بزرگتر و با نفوذتر هستند، این سنگهای قیمتی را در دست شاهان میسازند و به آنها ارزش میدهند.
به دولت داشتند اندیشه را پاس
نشاید لعل سُفتن جز به الماس
هوش مصنوعی: برای رسیدن به موفقیت و ارزشمند بودن، نباید به اندیشههای کم بها و سطحی توجه کرد، زیرا ارزش واقعی فقط به وسیله چیزهای با ارزش مانند الماس حفظ میشود.
سخنهایی ز رفعت تا ثریا
به اسباب مهیا شد مهیا
هوش مصنوعی: سخنانی از بلندیها تا عمقها شکل گرفت و آماده شد.
منم روی از جهان در گوشه کرده
کفی پستِ جوین رهتوشه کرده
هوش مصنوعی: من از دنیا روی برگرداندهام و در گوشهای نشستهام، با دستانی ساده و بیادعا، توشهای برای سفر آماده کردهام.
چو ماری بر سر گنجی نشسته
ز شب تا شب به گِردی روزه بسته
هوش مصنوعی: مانند ماری که بر روی گنجی نشسته است، از شب تا گروهی از روزها به دور آن میچرخد و در انتظار است.
چو زنبوری که دارد خانهٔ تنگ
در آن خانه بود حلوای صد رنگ
هوش مصنوعی: شبیه زنبوری که در مکانی کوچک زندگی میکند، در همانجا تنوع و شیرینیهای مختلفی وجود دارد.
به فَرِّ شَه که روزی ریز شاخ است
کَرَم گر تنگ شد روزی فراخ است
هوش مصنوعی: در روزی که برکت و نعمت به وفور وجود دارد، کار و رحمت خداوند نیز بیشتر میشود. اگر روزی اوضاع سخت و تنگی باشد، بدان که فردا روزی بهتر و فراختر خواهد آمد.
چو خواهم مرغم از روزن درآید
زمین بشکافد و ماهی برآید
هوش مصنوعی: وقتی میخواهم پرندهام را آزاد کنم، زمین شکافته میشود و ماهی ظاهر میشود.
از آن دولت که باد اعداش بر هیچ
به همّت یارییی خواهم دگر هیچ
هوش مصنوعی: من از آن سعادت که به همت یاری دیگران به دست میآید، هیچ توقعی ندارم.
بسا کارا که شد روشنتر از ماه
به همّت خاصه همّت، همّتِ شاه
هوش مصنوعی: بسیاری از کارها وجود دارد که به وضوح از ماه روشنتر شده است، به خاطر تلاش خاص و ارادهی قوی آن شخص، که در اینجا به شاه اشاره شده است.
گر از دنیا وجوهی نیست در دست
قناعت را سعادت باد! کآن هست
هوش مصنوعی: اگر در دنیا چیزی برای دستیابی ندارید، پس قناعت باعث خوشبختی شما خواهد بود، چون همین قناعت خود یک دارایی و نعمت است.