بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
بیت 13 که کار امد برون از قالب تنگ +کلیدی بر گشاید اهن از سنگ درست است همچنین بیت 23 دلم چون دید دولت را هم اواز درست است لطفا اصلاح فرمایید
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
باسلام و احترام
تفسیر بیت وگر با تو دم ناساز گیریم. چو فردوسی ز مزدت باز گیریم، رو لطفا بیان فرمایید.
به فراشه که روزی ریز شاخست
منظور حشرات گرده افشان است که گرده های گل روی شاخه درختان جابجا کنند تا گل بارور شود و میوه پدید آید.
از آن دولت که باد اعداش بر هیچ (دشمنانش نابود شوند)
زمین بشکافد و ماهی برآید کنایه از زنده ماندن ماهی در گل بستر رود در زمان خشکسالی
توانی مهر یخ بر زر نهادن
فقاعی را توانی سر گشادن
کسی معنی این بیت را میداند؟
در نسخه خطی که من در دست دارم این قسمت با نام ((اندر ستایش سلطان طغان شاه طاب ثرا )) آمده است که با ابیات ابتدایی نیز همخوانی دارد. ( بیت 3 الی 7 )
در بیت 23 <<چو>> نباید <<چون>> باشه؟
پَست جوین یا پِست جوین یعنی آرد جو همراه سبوس. جو برشته شده هم گفته شده است.
نظامی از چلهنشینی خود میگوید که گوشهگیری کرده و به خوراک ساده و کم بسنده کرده است. در جایی دیگر دوستش به چلهنشینیهای نظامی اشاره میکند که بارها چلهنشینی کرده است. در این بخش
درود بر ادیبان--جناب ادی توجه فرمایند---شاعر از زبان خداوند به خودش می گوید===اگر مثل فردوسی شاهنامه را برای دستمزد طلائی بسرائی داغ طلا را بر دل تو هم میگذارم--پس شعر خالص فقط برای من بگو---
توانی مهر یخ بر زر نهادن
فقاعی را توانی سر گشادن
کسی معنی این بیت را میداند؟
این بیت را میتوان دو گونه گزارش کرد. یکی با نگاه ادبی عام و دیگری با نگاه به یک رخداد خاص تاریخی.
بیت ۲۲: توانی مُهرِ یخ بر زر نهادن /// فقاعی را توانی سر گ
نظامی در این یک مصرع به اندازهٔ هزاران کتاب معنی گنجانده است.
مُهر نهادن به زر یعنی سکه زدن. ولی مُهر یخ زدن به زر بسیار زیباست که یک معنی ایهامی دوگانه دارد. یخ ناپایدار است و با کمی گرما ناپدید میشود، مانند همهٔ حکومتهای ترکان که در سراسر ایران زمین در هرگوشه چند سالی سکه میزدند و خود و حکومت آنان بر باد میرفت. معنی دیگر مهر یخ یعنی از جریان انداختن و منجمد کردن، حبس کردن زر و خرج نکردن آن است، همانی که امروزه گفته میشود سبب رکود اقتصادی میشود.
در مصرع دوم تناسبی با همین یخ هست. فقاع نوشابهٔ گاز داری بوده است مانند آبجو امروزی. در روزگاران قدیم، از کسانی که از حمام بیرون میآمدند با فقاع و یخ پذیرائی میکردند.
ولی اصل داستان نگاهی است به یک رخداد تاریخی ویژه که بر میگردد به داستان فردوسی و آخر شاهنامه.
بیت ۲۱ : و گر با تو دم ناساز گیریم /// چو فردوسی ز مزدت باز گیریم
این داستان در چهار مقاله نظامی عروضی آمده است:
«در جمله بیست هزار درم به فردوسی رسید. به غایت رنجور شد و به گرمابه رفت و برآمد. فقاعی بخورد و آن سیم میان حمامی و فقاعی قِسم فرمود. »
اگر بخواهم پرنده فکرم را رها کنم و از زیر خاک، ماه را به بالا بکشم، نیاز به همت و یاری و توجه پادشاه دارم. یعنی برای به نظم درآوردن چنین داستانی که از گذشته به جا مانده و خاک گرفته، باید فکرم آزاد باشد تا بتوانم معانی بلند را بیابم و در قالب واژگان زیبا و درخشان چون ماه، به رشته تحریر بکشم.
فغفور لقب پادشاهان چین است. منظور از هفت فغفور هفت جرم آسمانیاند که تا قبل از اختراع تلسکوپ شناخته شده بوده و برای هر یک فلکی قائل بودند و هر کدام را واجد تاثیر و قدرت خاصی میدانستند (خورشید، ماه، مریخ، مشتری، زحل، عطارد و زهره). در بیت قبل اشاره به سلطانی خورشید شده. ابیات آغازین این بخش دارند صبحگاه رو توصیف میکنند. بنابر این دولتخانه هفت فغفور هم یعنی جایی که این هفت پادشاه رو در خود جای داده = آسمان.
از میان معانی متعدد برای «دم گرفتن» به نظر میرسد چون اینجا «با کسی» اضافه شده: «با کسی دم گرفتن»، به معنی «هم آواز شدن با کسی» معنی بدهد. با تو دم ناساز گیریم پس میشود: به خوبی با تو همآواز نشویم.
آنچه من میفهمم اینست که در بیت قبل میگوید اگر خداوند با تو همراه باشد و به اصطلاح امروز شانست بگیرد، چنان حقشناسیای در حقت میکنند (شعرت و آوازهات بر زبانها و هنرت مقبول و محبوب میافتد) که ناسپاسی نتوانی کنی. یعنی اینقدر کامل که راضی شوی. در این بیت احتمال دیگر را مطرح میکند اگر (به اصطلاح بسیار عامیانه امروز:) شانست نگیرد و شعرت مورد استقبال مخاطب قرار نگیرد مثل فردوسی خواهی شد که مزدی از بابت زحمت سرایش شاهنامه نتوانست بگیرد.
باز آنچه من میفهمم اینست که در ادامه این بخش حرف از «روزی» میزند که دست خداست و نیز ارزش بودن قناعت. به عبارتی در کل دارد میگوید ممکن است مشهور بشود این اثر و من مزد خوبی از مال دنیا بگیرم ممکن هم هست که بدشانسی بیاورم و مقبول نیوفتد و مثل فردوسی به هیچ عِوَض دنیوی نرسم. ولی چه باک؟ قناعت هست و روزی را خدا میرساند.
شاعر چنان مشتاق انجام و خلق این شاهکار خلاقانه است که حتی دورنمای قدر ندیدن از دنیا اشتیاقش را خاموش نمیکند.
زمانه به یک مجموعه داستانی عاشقانه نیاز داشته :-) یک پنتالوژی عاشقانه مورد نیاز مبرم بوده
سر تراشیدن در فرهنگ و ادبیات فارسی تا جاییکه میدانم دو معنی غالب دارد: عزاداری کردن که روشی برای خانمهاست موی بریدن، و ابراز ارادت و احترام که برای آقایان است و در مناسک حج انجام میشود. اینجا منظور آنست شاعر توانسته به دلیل زبان تاثیرگذار و اوج هنر شاعریاش در خلق این اثر موی معانی را از سر فلک بتراشد. به عبارتی چیزی از معنا در عالم باقی نگذارد که نگفته باشد و به اتمام و اکمال نرسانده باشد. اغراق دارد در اینکه شاعر به زیبایی حق معنا را در اثر پیش رو ادا کرده و فلک را واداشته ابراز احترام به او کند.
ی در خنجرزبانی ی مصدر است: خنجرزبان بودن.
مرغان دهل (اضافه تشبیهی) سازشان را درآوردند. احتمالاً ریشه در رسم آن زمانه داشته که برای اعلام صبح و شروع روز به تعداد دفعاتی (احتمالاً پنج بار) دهل میزدهاند. اینجا منظور نظامی خود دهل و دهلزن نیست بلکه دارد میگوید مرغان و پرندهها که با شروع صبح شروع به آواز خواندن میکنند همان دهلزنها هستند که شروع روز را اعلام میکنند.
چند بیت اول این بخش در توصیف صبح و شروع روز و آسمان صبح است و مناسبتش جدای از اینکه صبح کلاً استعاره قویای برای مفهوم شروع کردن یک کار است و به مرحله عمل رساندن عزم، این معنی را هم دارد که با توجه به ادامه و کل این بخش، میگوید صبح بود که بخت من باز شد و دولت به من رو کرد و از حیرت چگونگی سرایش شعر و نیز انگیزه آن، به در آمدم و بالاخره کار را شروع کردم.
اگر کار نوشتن میکنید میفهمید این بیت یعنی چه. بسیار زیبا دغدغه خالقان آثار را بیان میکند. روح نظامی شاد.
موسی در کوه طور با درختی سوزان روبهرو شد که نماد معرفت الهی است و به این ترتیب موسی نماد مواجهه با نور، آتش و تجلی الهی است. همانطور که موسی با آتش معرفت الهی رو به رو شد تو هم شعلههای عشق را بیافروز و در دلها روشن کن. در کنار اشارهی شاعر به عیسی و توان جانبخشی او و دم حیاتبخشش، مفهوم بیت برمیآید چنین باشد که داستانی بسرا که هم جانافزا باشد و هم سوزانندهی دل.
خدایان نوشتار (عطارد) و لطافت (زهره) در برابر شعر تو کم میآورند و بیتاثیرشان میکنی.
مسمار: میخ. قلم عطارد را میخ کردن: قلم او را از کار انداختن و بیتاثیر کردن. پرند: ابریشم، نماد لطافت و زنانگی و زیبایی که زهره به آن شناختهشده است.
به فر (بزرگی) شه قسم میخورد که روزیریز شاخ است: اعطاکنندهی روزی، شاخ درخت است یعنی عوامل انسانی نیستند بلکه عوامل طبیعی روزی را میرسانند. بعبارتی: انتظار از منابع انسانی که شاید به بزرگی او هم قسم دارد میخورد (شاه)، نباید داشت بلکه خداوند است که با ابزارهایش (طبیعت) روزیرسان است. در ادامه هم منظور از کرَم احتمالاً کرَم انسانهاست. یعنی اگر انسان بخشندهای نباشد غم مخور چون روزی را خداوند می رساند و اتفاقاً فراخ هم میرساند.
نظامی این بخش را با توصیف صبحگاه و اینکه دولت به او در صبح بوده که دمیده (بیت ۱)، شروع میکند پس از اشاره مستقیم به خورشید که سلطان آسمان شده (روز شده) (بیت ۵)، از مفهوم آسمان که به صورت دولتخانه هفت فغفور ازش یاد میکنه استفاده میکنه بعنوان رابط حرف قبلی (توصیف صبح) با سخن جدید که میخواهد درباره آغاز سرایش اثر بگوید: تقدیر این بود که نامهی باشکوه تازهای (اثر خود را میگوید) سروده شود. (بیت۶) پس آسمان اینجا منظور تقدیر است. پیچش معانی در بیان شاعر عالیست: اینگونه یاد کردن از آسمان به دلیل آنست که میخواهد از موضوع قبلی (توصیف صبح) ربط بدهد به موضوع بعدی: سرایش این اثر به مثابهی تقدیر و دلیل وجودی شاعر.
از بیت شماره ۶ تا آخر بیت ۱۳ توصیف قدرت خلاقهی نوشتن است و بسیار زیباست. نوشتن را به ملک پادشاهی تشبیه میکنه که شاه قدرتمندی آن را فتح کرده و اختیار کنترلش (شمشیر) را به یکی از مبارزان قدرقدرتش سپرده (بیت ۷). بعد اشاراتی به سنگینی بار خلاقیت میکند که بنظرم فقط خود پدیدآورندگان آثار میتوانند این نکات را بفهمند: که شب تا صبح حیرتزده مانده که این کار سترگ را از کجا و چگونه شروع کند و چطور انجام دهد که در مخاطبانش تاثیر گذارد. در آخر (بیت۱۲) طالع خوش رو به او میکند و خبر از اینکه تو از پسش برمیآیی میدهد. (از این پیکهای خوشخبر خداوند قسمت همه نویسندگان و پدیدآورندگان آثار کند!)
بیت ۱۴ تا ۱۹ درباره اینکه مجموعه داستانهایی عاشقانه قرار است خلق شود و این تقدیر و سرنوشتش بوده و علت وجودی شاعر ـــ چون شاهنشاه عالم به او میگوید که این اثر را بسرا و این اشارهست به اینکه کاریست که شاعر برای آن خلق شده؛ و ادامه میدهد در توصیف اینکه چطور این کار را بخوبی و شایسته تحسین انجام میدهد.
بیت ۲۰ تا آخر به نظر من عمدتا مربوط به دغدغههای مالی و حیرت اینکه آیا کارش در میگیرد یا خیر و روزیرسان کیست و اشاره به اینکه اگر صرفا با هدف دنیا خوردن این کار را انجام دهی غلط است و از این فکر به در بیا (بیت ۲۴) و اشاره به اینکه در وضع مالی خوبی نیست و گوشهنشینی اختیار کرده و در این وضعیت مانند زنبوریست که کلی عسل در خانه محقرش دارد یا ماریست که در خرابه محل زندگیش ـــ که شب تا به شب روزه دارد در آن، یعنی کلا چیز خاصی برای خوردن ندارد ـــ گنجی نزد خود دارد؛ و در آخر هم نتیجه به اینکه قناعت همیشه هست!
به نظرم یک زیبایی مهم این بخش آوردن موضوعات متعدد بصورت زیرفصل ولی کاملا پیوسته و قراردادن رابطهایی بین این زیرفصلها که پیوستگی این بخش از دست نرود، است.