بخش ۷ - در ستایش طغرل ارسلان
چو سلطان جوان، شاه جوانبخت
که برخوردار باد از تاج و از تخت
سریر افروز اقلیم معانی
ولایتگیر ملک زندگانی
پناه ملک شاهنشاه طغرِل
خداوند جهان سلطان عادل
ملک طغرل که دارای وجود است
سپهر دولت و دریای جود است
به سلطانی به تاج و تخت پیوست
به جای ارسلان بر تخت بنشست
من این گنجینه را در میگشادم
بنای این عمارت مینهادم
مبارک بود طالع نقش بستم
فلک گفتا مبارک باد و هستم
بدین طالع که هست این نقش را فال
مرا چون نقش خود نیکو کند حال
چو نقش از طالع سلطان نماید
چو سلطان گر جهانگیر است شاید
ازین پیکر که معشوق دل آمد
به کم مدت فراغت حاصل آمد
درنگ از بهر آن افتاد در راه
که تا از شغلها فارغ شود شاه
حبش را زلف بر طمغاج بندد
طراز شوشتر در چاج بندد
به باز چتر عنقا را بگیرد
به تاج زر ثریا را بگیرد
شکوهش چتر بر گردون رساند
سمندش کوه از جیحون جهاند
به فتح هفت کشور سر برآرد
سر نه چرخ را در چنبر آرد
گَهش خاقان خراج چین فرستد
گَهش قیصر گزیت دین فرستد
بحمدالله که با قدر بلندش
کمالی در نیابد جز سپندش
من از شفقت سپند مادرانه
به دود صبحدم کردم روانه
به شرط آن که گر بویی دهد خوش
نهد بر نام من نعلی بر آتش
بدان لفظ بلند گوهر افشان
که جان عالمست و عالم جان
اتابک را بگوید کای جهانگیر
نظامی وانگهی صدگونه تقصیر
نیامد وقت آن کاو را نوازیم؟
ز کار افتادهای را کار سازیم؟
به چشمی چشم این غمگین گشاییم؟
به ابروییش از ابرو چین گشاییم؟
ز ملک ما که دولت راست بنیاد
چه باشد گر خرابی گردد آباد
چنین گویندهای در گوشه تا کی؟
سخندانی چنین بیتوشه تا کی؟
از آن شد خانهٔ خورشید معمور
که تاریکان عالم را دهد نور
سخای ابر از آن آمد جهانگیر
که در طفلی گیاهی را دهد شیر
کنون عمری است کاین مرغ سخنسنج
به شکر نعمت ما میبرد رنج
نخورده جامی از مِیخانهٔ ما
کند از شُکرها شکرانهٔ ما
شفیعی چون من و چون او غلامی
چو تو کیخسروی کمتر ز جامی
نظامی چیست این گستاخرویی
که با دولت کنی گستاخگویی
خداوندی که چون خاقان و فغفور
به صد حاجت دری بوسندش از دور
چه عذر آری تو ای خاکیتر از خاک؟
که گویایی درین خط خطرناک
یکی عذر است کاو در پادشاهی
صفت دارد ز درگاه الهی
بدان در هر که بالاتر فروتر
کسی کهافکندهتر گستاخروتر
نبینی برق کهآهن را بسوزد
چراغ پیره زن چون برفروزد؟
همان دریا که موجش سهمناک است
گلی را باغ و باغی را هلاک است
سلیمان است شه با او درین راه
گهی ماهی سخن گوید گهی ماه
دبیران را به آتشگاه سباک
گهی زر در حساب آید گهی خاک
خدایا تا جهان را آب و رنگ است
فلک را دور و گیتی را درنگ است
جهان را خاص این صاحبقَران کن
فلک را یار این گیتیستان کن
مُمَتِّع دارش از بخت و جوانی
ز هر چیزش فزون ده زندگانی
مبادا دولت از نزدیک او دور
مبادا تاج را بیفرق او نور
فراخی باد از اقبالش جهان را
ز چترش سربلندی آسمان را
مقیم جاودانی باد جانش
حریم زندگانی آستانش
بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب: چو طالع موکب دولت روان کردبخش ۸ - ستایش اتابک اعظم شمسالدین ابوجعفر محمدبن ایلدگز: به فرخ فالی و فیروزمندی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو سلطان جوان، شاه جوانبخت
که برخوردار باد از تاج و از تخت
هوش مصنوعی: وقتی جوانی به مقام سلطنت میرسد و خوششانس است، باید از تاج و تخت خود بهرهمند شود.
سریر افروز اقلیم معانی
ولایتگیر ملک زندگانی
هوش مصنوعی: پادشاهی که به روشنی بخشیدن به دنیای معانی و مفاهیم شهرت دارد، در زندگی حاکم است.
پناه ملک شاهنشاه طغرِل
خداوند جهان سلطان عادل
هوش مصنوعی: پناهگاهی از جانب پادشاه بزرگ طغرل، خداوندگار جهانی عادل و عادلی.
ملک طغرل که دارای وجود است
سپهر دولت و دریای جود است
هوش مصنوعی: ملک طغرل، که وجودش همچون آسمان پرستاره است، نماد دولت و بخشندگی است.
به سلطانی به تاج و تخت پیوست
به جای ارسلان بر تخت بنشست
هوش مصنوعی: به یک پادشاهی با تاج و تخت رسید و بر روی تخت نشسته که به جای ارسلان قرار گرفته است.
من این گنجینه را در میگشادم
بنای این عمارت مینهادم
هوش مصنوعی: من این گنجینه را برای شما نشان میدهم و پایهگذار این سازه خواهم بود.
مبارک بود طالع نقش بستم
فلک گفتا مبارک باد و هستم
هوش مصنوعی: سرنوشت خوبی نصیبم شد و وقتی که آن را بر روی زندگیام به تصویر کشیدم، آسمان نیز گفت: «مبارک باشد و من هم در این خوشبختی هستم.»
بدین طالع که هست این نقش را فال
مرا چون نقش خود نیکو کند حال
هوش مصنوعی: به طالع من، هر چند که این سرنوشت وجود دارد، اما اگر سرنوشت من را به خوبی رقم بزند، حال من نیز به خوبی خواهد بود.
چو نقش از طالع سلطان نماید
چو سلطان گر جهانگیر است شاید
هوش مصنوعی: هنگامی که سرنوشت نقش سلطان را به همان اندازه که بزرگ و جهانی است، نشان میدهد، به احتمال زیاد آن سلطان نیز همانند تصویرش، قدرتمند و تاثیرگذار خواهد بود.
ازین پیکر که معشوق دل آمد
به کم مدت فراغت حاصل آمد
هوش مصنوعی: از این بدن که محبوب است، به زودی از آن دوری و جدایی احساس راحتی و آرامش به دست آمد.
درنگ از بهر آن افتاد در راه
که تا از شغلها فارغ شود شاه
هوش مصنوعی: او برای آنکه از کارهای خود فارغ شود، در مسیر متوقف شده است.
حبش را زلف بر طمغاج بندد
طراز شوشتر در چاج بندد
هوش مصنوعی: محبت او مانند مژههای در هم پیچیدهای است که زیباییاش را به نمایش میگذارد و در شهر شوشتر، تمام زیباییها در یک قالب خاص جمع شدهاند.
به باز چتر عنقا را بگیرد
به تاج زر ثریا را بگیرد
هوش مصنوعی: چتر بالای سرش را باز کرده تا پرندهی خیالانگیز را در آغوش بگیرد و با تاج زرینش، ستارهای درخشان را به خود جذب کند.
شکوهش چتر بر گردون رساند
سمندش کوه از جیحون جهاند
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت او به قدری است که سمندش، که نماد قدرت و شجاعت است، از جیحون، رودخانهای بزرگ، عبور کرده و به قلههای کوه میرسد. این تصویر نشاندهندهی بلندای مقام و منزلت اوست.
به فتح هفت کشور سر برآرد
سر نه چرخ را در چنبر آرد
هوش مصنوعی: با پیروزی بر هفت کشور، سر بهآسمان میساید و چرخ زمان را در دایرهای قرار میدهد.
گَهش خاقان خراج چین فرستد
گَهش قیصر گزیت دین فرستد
هوش مصنوعی: گاه وی به خاقان چین مالیات میفرستد و گاه به قیصر، هدیهای در دین میفرستد.
بحمدالله که با قدر بلندش
کمالی در نیابد جز سپندش
هوش مصنوعی: سپاس خداوند را که تنها سپند، با عظمت او نمیتواند به کمال برسد.
من از شفقت سپند مادرانه
به دود صبحدم کردم روانه
هوش مصنوعی: از محبت و لطف سپند مادرم، روحی تازه پیدا کردم و به سمت صبح حرکت کردم.
به شرط آن که گر بویی دهد خوش
نهد بر نام من نعلی بر آتش
هوش مصنوعی: اگر بوی خوشی از خود ساطع کند، نعلی را که بر آتش است به نام من بگذار.
بدان لفظ بلند گوهر افشان
که جان عالمست و عالم جان
هوش مصنوعی: بدان که واژهای که به طرز بلندی بیان میشود، مانند جواهری درخشان است که روح جهان را میسازد و جهان، روح خود را از آن میگیرد.
اتابک را بگوید کای جهانگیر
نظامی وانگهی صدگونه تقصیر
هوش مصنوعی: به آتابک بگو که ای جهانگیر، بر نظامی، سپس به او بگو که صد نوع خطا وجود دارد.
نیامد وقت آن کاو را نوازیم؟
ز کار افتادهای را کار سازیم؟
هوش مصنوعی: آیا زمان آن فرا نرسیده که بیخبر از سختیها، به کسی که به کمک نیاز دارد، دستی بکشیم و او را حمایت کنیم؟
به چشمی چشم این غمگین گشاییم؟
به ابروییش از ابرو چین گشاییم؟
به چشمی یعنی در یک آن و در یک لحظه، به ابرویی یعنی با یک اشاره
ز ملک ما که دولت راست بنیاد
چه باشد گر خرابی گردد آباد
از مُلک ما که دولت را بنیاد است
چنین گویندهای در گوشه تا کی؟
سخندانی چنین بیتوشه تا کی؟
هوش مصنوعی: این شخص با این صحبتهایش چه مدت در سکوت خواهد ماند؟ کسی که اینقدر سخنران ماهر و بدون آمادگی است، تا چه زمانی میتواند ادامه دهد؟
از آن شد خانهٔ خورشید معمور
که تاریکان عالم را دهد نور
هوش مصنوعی: خانهٔ خورشید به دلیل وجودش، رونق و روشنایی دارد، زیرا به تاریکیهای جهان نوری میدهد.
سخای ابر از آن آمد جهانگیر
که در طفلی گیاهی را دهد شیر
هوش مصنوعی: ابر با بخشندگی خود، سراسر زمین را پر از نعمت و سرسبزی میکند، همانطور که یک مادر در دوران کودکی به گیاهان، آب و nourishment میدهد تا رشد کنند.
کنون عمری است کاین مرغ سخنسنج
به شکر نعمت ما میبرد رنج
هوش مصنوعی: الان مدت زیادی است که این پرندهی سخنسنج به خاطر نعمتهای ما زحمت میکشد و در حال تلاش است.
نخورده جامی از مِیخانهٔ ما
کند از شُکرها شکرانهٔ ما
هوش مصنوعی: هیچکس در میخانهی ما نوشیدنی نچشیده است که بخواهد بهخاطر ما از شکرگزاری حرفی بزند.
شفیعی چون من و چون او غلامی
چو تو کیخسروی کمتر ز جامی
هوش مصنوعی: شخصی مانند من و او که شفیع هستند، دیگر از یک غلامی مثل تو، به مقام کیخسرو (پادشاه بزرگ) نزدیکتر نیستند.
نظامی چیست این گستاخرویی
که با دولت کنی گستاخگویی
هوش مصنوعی: نظامی چه چیزی است که این جسارت را از خود نشان میدهد، آن هم در حالی که با قدرت برخورد میکند و بیپروایی میکند؟
خداوندی که چون خاقان و فغفور
به صد حاجت دری بوسندش از دور
هوش مصنوعی: خداوندی که مردم از دور به خاطر نیازهای زیادشان به او احترام میگذارند و او را مانند پادشاهان بزرگ میپرستند.
چه عذر آری تو ای خاکیتر از خاک؟
که گویایی درین خط خطرناک
هوش مصنوعی: ای آنکه از خاک هم خاکیتر هستی، چه عذری میتوانی بیاوری؟ که در این مسیر پرخطر، خود را به وضوح نشان دادهای.
یکی عذر است کاو در پادشاهی
صفت دارد ز درگاه الهی
هوش مصنوعی: کسی که صفت درگاه الهی را دارد، عذری است در پادشاهی.
بدان در هر که بالاتر فروتر
کسی کهافکندهتر گستاخروتر
هوش مصنوعی: هر کس که در مقام و اراده بالاتر است، در واقع بیشتر تواضع و فروتنی دارد. در مقابل، کسانی که خود را بالاتر از دیگران میدانند، معمولاً بیادبتر و گستاختر هستند.
نبینی برق کهآهن را بسوزد
چراغ پیره زن چون برفروزد؟
هوش مصنوعی: آیا نمیبینی که چگونه برق میتواند آهن را بسوزاند، اما چراغ یک پیرزن وقتی روشن میشود، درخششی دارد که حتی میتواند شبیه به برف باشد؟
همان دریا که موجش سهمناک است
گلی را باغ و باغی را هلاک است
هوش مصنوعی: دریا با امواج سهمگین خود میتواند هم جایی برای رشد و prosperit باشد و هم سبب نابودی باغها و گلها شود.
سلیمان است شه با او درین راه
گهی ماهی سخن گوید گهی ماه
هوش مصنوعی: سلیمان پادشاهی است که در این مسیر، گاه با ماهی صحبت میکند و گاه خود به صورت ماهی درمیآید.
دبیران را به آتشگاه سباک
گهی زر در حساب آید گهی خاک
سباک یعنی زرگر، گدازگر. مشتق از سبک به معنی زر و سیم گداختن است.
خدایا تا جهان را آب و رنگ است
فلک را دور و گیتی را درنگ است
هوش مصنوعی: ای خدا، تا زمانی که دنیا رنگ و آب دارد، آسمان در حال گردش است و زمین در حال سکون.
جهان را خاص این صاحبقَران کن
فلک را یار این گیتیستان کن
هوش مصنوعی: جهان را به این صاحبقَران (دو ستاره بزرگ) اختصاص بده و برای این دنیای پر رمز و راز، آسمان را همتای او قرار بده.
مُمَتِّع دارش از بخت و جوانی
ز هر چیزش فزون ده زندگانی
هوش مصنوعی: او از بخت و جوانی بهرهمند است و از هر چیزی در زندگیاش بیشتر استفاده میکند و از زندگی لذت میبرد.
مبادا دولت از نزدیک او دور
مبادا تاج را بیفرق او نور
هوش مصنوعی: مراقب باش که دولت و خوشبختی از تو دور نشود و تاج و افتخار تو بدون وجود او بیمعنا و نورانی نخواهد بود.
فراخی باد از اقبالش جهان را
ز چترش سربلندی آسمان را
هوش مصنوعی: با وزش باد خوش و مناسب، جهان زیر چتر آسمان به اوج خوشبختی و سربلندی میرسد.
مقیم جاودانی باد جانش
حریم زندگانی آستانش
هوش مصنوعی: باشد که جان او در مکان ابدی اقامت کند و حریم زندگیاش همیشه محفوظ بماند.
حاشیه ها
1393/12/21 03:02
بابک.ن
بیت اول - مصرع اول :
چون به چو تبدیل شود
1393/12/21 04:02
بابک.ن
بیت 23 مصرع دوم:
به ابروییش از ابروچین گشاییم؟
هجای "از" در وزن درست نیست...
1403/06/28 14:08
سید محمد سجادی
وزن به همین شکل درسته
الف از رو نباید بخونید
یعنی اینجور بخونید
به ابرویی شزبرو چین گشاییم
نمیدونم بعد نه سال به کار شما بیاد ولی امیدوارم دیگران استفاده کنند
1399/07/25 20:09
مرتضی
در نسخه خطی که من در دست دارم این قسمت با نام ((اندر ستایش سلطان طغان شاه طاب ثرا )) آمده است که با ابیات ابتدایی نیز همخوانی دارد. ( بیت 2 الی 5 )
1399/07/25 20:09
مرتضی
قسمت قبل منظورم بود که به اشتباه اینجا نوشتم